bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۱۹۵۶

کیفیت پیدایش و رشد شیعه -1

علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره)
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۳ - ۰۳ آذر ۱۳۸۹

فرارو - امروز و فردا در جهان اسلام سالگرد واقعه ی سرنوشت ساز و پربرکت غدیر خم، عید است و گرامی داشته می شود.

به روایت اهل سنت و تشیع، پیامبر گرامی اسلام(ص)  در مسیر بازگشت از آخرین حج خود، به دستور خداوند مهربان، در مکانی بین مکه و مدینه، گروه پرشماری از حجاج را متوقف کرد و سپس دست علی ابن ابی طالب(ع) را در دست گرفت و بالا برد و فرمود که پس از من، همین علی مولا و رهبر و مقتدای شماست و هرکس مرا مولای خود می داند، پس از من باید علی را مولای خود بداند.

طبق صریح قرآن کریم، پروردگار جهانیان به پیامبر فرموده بود که اگر از این اقدام  صرف نظر کنی بدان ماند که گویی اصلا رسالت پیامبری خویش را به جا نیاورده ای! ... و آن گاه که کار معرفی علی(ع) به عنوان جانشین رسول گرامی اسلام انجام شد، جبراییل بر پیامبر فرود آمد و از جانب خداوند خبر داد که " امروز دین تان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم!"

خدای مهربان بدان جهت پیامبر را مامور جانشین کردن علی کرد که هدایت و رشد و کمال و سعادت دنیوی و آن جهانی امت اسلام را تضمین کرده باشد اما پس از رحلت حضرت اش، برخی از اصحاب، ترجیح دادند تا  حکم نبوی را نادیده بگیرند و جانشین پیامبر را  گروهی از ریش سفیدان  تعیین کنند.

شیعه، که خود را پیرو راستین پیامبر می داند و معتقد است که شرط لازم تبعیت از خدا و رسول مکرم(ص)، اعتقاد به ولایت و قیادت امیرمونان علی علیه السلام و یازده فرزند معین اوست، همواره مورد انتقاد برخی دیگر از گروه های امت اسلام بوده است؛ خیلی ها نیز نمی دانند که اساسا تشیع چیست.

فیلسوف متاله، مفسر کبیر، عارف راستین، فقیه والامقام  و استاد جامع و بی نظیر علوم اسلامی، مرحوم آیت الله العظمی علامه سید محمد حسین طباطبایی، در کتاب خود با عنوان"شیعه در اسلام"، به معرفی تشیع، خاستگاه آن و  مراحل تکوین و تطورش پرداخته است.

فرارو، ضمن عرض تبریک صمیمانه به تمامی مخاطبان گرامی خویش، افتخار دارد که با انتشار بخش هایی از این کتاب، به خوانندگان عزیز خویش مجال دهد تا شیعه را به گونه ای عالمانه تر بشناسند.

بخوانید:


آغاز پیدایش شیعه و کیفیت آن : 
آغاز پیدایش شیعه را که برای اولین بار به شیعه علی ع ( اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت(ع) معروف شدند همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامی در بیست و سه سال زمان بعثت موجبات زیادی در برداشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتی را در میان یاران پیغمبر اکرم(ص) ایجاب می کرد. 

1- پیغمبر اکرم در اولین روزهای بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیک تر خود را به دین خود دعوت کند صریحا به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد وزیر و جانشین و وصی من است .علی (ع) پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت و وعده های خود را تقبل نمود. عادتا محال است که رهبر نهضت و قیام، خود یکی از یاران نهضت را به سمت وزیری و جانشینی به بیگانگان معرفی کند ولی به یاران و دوستان سرتا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیری و جانشینی بشناسد و بشناساند ولی در تمام دورۀ زندگی و دعوت خود، او را از وظایف وزیری معزول و احترام مقام جانشینی او را نادیده گرفته و هیچ گونه فرقی میان او و دیگران نگذارد. 

2- پیغمبر اکرم (ص) به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر که سنی و شیعه روایت کرده اند تصریح فرموده که علی (ع) در قول و فعل خود، از خطا و معصیت مصون است، هر سخنی که گوید و هر کاری که کند با دعوت دینی مطابقت کامل دارد و داناترین مردم است به شرایع اسلام. 

3- علی (ع) خدمات گران بهایی انجام داده و فداکاری های شگفت انگیزی کرده بود مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت و فتوحاتی که در جنگ های بدر و احد و خندق و خیبر به دست وی صورت گرفته بود که اگر پای وی در یکی از این وقایع نبود اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق ریشه کن شده بودند. 

جریان غدیر خم که پیغمبر اکرم (ص) در آن جا علی(ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفی کرده و او را مانند خود متولی قرار داده بود.
بدیهی است این چنین امتیازها و فضائل اختصاصی دیگر که مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطی که پیغمبر اکرم به علی (ع) داشت طبعا عده ای از یاران پیغمبر اکرم (ص ) را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وا می داشت که علی (ع) را دوست داشته و به دورش گرد آیند و از وی پیروی کنند چنان که عده ای را بر حسد وکینه آن حضرت وا می داشت. 

گذشت از همه این ها عبارت « شیعه علی » و « شیعه اهل بیت » در سخنان پیغمبر اکرم ( ص ) بسیار دیده می شود. 

سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اکثریت سنی و بروز اختلاف
هوا خواهان و پیروان علی (ع) نظر به مقام و منزلتی که آن حضرت نزد پیغمبر اکرم (ص) و صحابه و مسلمانان داشت مسلم می داشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم از آن علی (ع) می باشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جز حوادثی که در روزهای بیماری پیغمبر اکرم (ص) به ظهور پیوست نظر آنان را تأیید می کرد. 

ولی بر خلاف انتظار آنان، درست در حالی که پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عده ای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند که خبر یافتند عده ای دیگر که بعدا اکثریت را بردند با کمال عجله و بی آن که با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتی کمترین اطلاعی بدهند، از پیش خود در قیافه خیر خواهی برای مسلمانان، خلیفه معین نموده اند و علی و یارانش را در برابر کاری انجام یافته قرار دادند. علی (ع) و هواداران او مانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار، پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم (ص) و اطلاع از جریان امر، در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابی و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز کردند ولی پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود. 

این انتقادو اعتراض بود که اقلیتی را از اکثریت جدا کرد و پیروان علی (ع) را به همین نام (شیعه علی) به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضای سیاست وقت، مراقب بود که اقلیت نام برده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اکثریت منقسم نگردد، بلکه خلافت را اجماعی می شمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمان می نامیدند و گاهی با تعبیرات زشت دیگر یاد می کردند. 

البته شیعه، همان روزهای نخستین، محکوم سیاست وقت شد و نتوانست به مجرد اعتراض، کاری از پیش ببرد و علی (ع) نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی کافی دست به یک قیام  نزد ولی جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینی پیغمبر اکرم (ص) مرجعیت علمی را حق طلق علی (ع) می دانستند و مراجعه علمی و معنوی را تنها به آن حضرت روا می دیدند و به سوی او دعوت می کردند. 

دومسئله جانشینی و مرجعیت علمی
شیعه طبق آنچه از تعالیم اسلامی به دست آورده بود معتقد بود که آنچه برای جامعه در درجه اول اهمیت است روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینی است و در درجه تالی آن، جریان کامل آن ها در میان جامعه می باشد. 

به عبارت دیگر، اولا: افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بینی نگاه کرده وظایف انسانی خود را ( به طوری که صلاح واقعی است ) بدانند و به جا آورند اگر چه مخالف دل خواهشان باشد.
ثانیا : یک حکومت دینی، نظم واقعی اسلامی را در جامعه حفظ و اجرا نماید به طوری که مردم کسی را جز خدا نپرستند و از آزادی کامل و عدالت فردی و اجتماعی برخورد شوند. این دو مقصود،به دست کسی باید انجام یابد که عصمت و مصونیت خدایی داشته باشد و گرنه ممکن است کسانی مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینه وظایف محوله خود، از انحراف فکر یا خیانت، سالم نباشند و تدریجا ولایت عادله آزادی بخش اسلامی به سلطنت استبدادی و ملک کسرائی و قیصری تبدیل شود و معارف پاک دینی مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بوالهوس و خودخواه گردد و تنها کسی که به تصدیق پیغمبر اکرم در اعمال و اقوال خود، مصیب(درست به هدف رسیده) و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان علی (ع) بود. 

و اگر چنان که اکثریت می گفتند، قریش با خلافت حقه علی مخالف بودند لازم بود مخالفین را به حق وادارند و سرکشان را به جای خود بنشانند چنان که با جماعتی که در دادن زکات امتناع داشتند، جنگیدند و از گرفتن زکات صرف نظر نکردند، نه این که از ترس مخالفت قریش، حق را بکشند. 

آری آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابی بازداشت ترس از دنباله ناگوار آن یعنی فساد روش حکومت اسلامی و انهدام اساس تعلیمات عالیه دین بود. اتفاقا جریان بعدی حوادث نیز این عقیده ( یا پیش بینی ) را روز به روز روشن تر می ساخت و در نتیجه، شیعه نیز در عقیده خود استوارتر می گشت و با این که در ظاهر با نفرات ابتدایی انگشت شمار خود به هضم اکثریت رفته بود و در باطن به اخذ تعالیم اسلامی از اهل بیت و دعوت به طریقه خود اصرار می ورزیدند و در عین حال برای پیشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علنی نمی کردند و حتی افراد شیعه دوش به دوش اکثریت به جهاد می رفتند و در امور عامه دخالت می کردند و شخص علی در موارد عامه دخالت می کردند و شخص علی در موارد ضرورت اکثریت را به نفع اسلام راهنمایی می نمود. 

روش سیاسی خلافت انتخابی و مغایرت آن با نظر شیعه
شیعه معتقد بود که شریعت آسمانی اسلام که مواد آن در کتاب خدا و سنت پیغمبر اکرم روشن شده تا روز قیامت به اعتبار خود باقی و هرگز قابل تغییر نیست. و حکومت اسلامی با هیچ عذری نمی تواند از اجرای کامل آن سرپیچی نماید تنها وظیفه حکومت اسلامی این است که با شورا در شعاع شریعت به حسب مصلحت وقت تصمیماتی بگیرد ولی از جریان بیعت سیاست آمیز و همچنین از جریان حدیث "دوات و قرطاس" که در آخرین روزهای بیماری پیغمبر اکرم اتفاق افتاد پیدا بود که گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابی معتقدند که کتاب خدا مانند یک قانون اساسی محفوظ بماند ولی سنت و بیانات پیغمبر اکرم را در اعتبار خود ثابت نمی دانند بلکه معتقدند که حکومت اسلامی می تواند به سبب اقتضای مصلحت از اجرای آن ها صرف نظر نماید. و این نظر با روایت های بسیاری که بعدا در حق صحابه نقل شد ( صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بینی خود اگر اصابت کنند مأجور و اگر خطا کنند معذور می باشند) تائید گردید و نمونه بارز آن وقتی اتفاق افتاد که خالد بن ولید – یکی از سرداران خلیفه – شبانه در منزل یکی از معاریف مسلمانان( مالک بن نویره ) مهمان شد و مالک را غافل گیرانه کشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانید و همان شب با زن مالک همبستر شد و به دنبال این جنایت های شرم آور، خلیفه به عنوان این که حکومت وی به چنین سرداری نیازمند است مقرارت شریعت را در حق خالد اجرا نکرد. 

هم چنین خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اکرم بریدند و نوشتن احادیث پیغمبر اکرم به کلی قدغن شد و اگر در جایی حدیث مکتوب کشف یا از کسی گرفته می شد آن را ضبط کرده می سوزانیدند و این ممنوعیت، در تمام زمان خلفای راشدین تا زمان خلافت عمربن عبدالعزیز، خلیفه اموی، استمرار داشت و در زمان خلافت خلیفه دوم این سیاست روشن تر شد و مقام خلافت، عده ای از مواد شریعت را مانند حج تمتع و نکاح متعه و گفتن « حی علی خیر العمل » در اذان نماز ممنوع ساخت و نفوذ سه طلاق را دایر کرد و نظایر آن ها. 

در خلافت وی بود که بیت المال در میان مردم با تفاوت تقسیم شد که بعدا در میان مسلمانان اختلاف طبقاتی عجیب و صحنه های خونین دهشتناکی به وجود آورد و در زمان وی معاویه در شام با رسومات سلطنتی کسری و قیصر حکومت می کرد و خلیفه او را کسرای عرب می نامید متعرض حالش نمی شد. 

خلیفه دوم به سال 23 هجری قمری به دست غلامی ایرانی کشته شد و طبق رأی اکثریت شورای شش نفری که به دستور خلیفه منعقد شد، خلیفه سوم زمام امور را به دست گرفت. وی در عهد خلافت خود خویشاوندان اموی خود را به مردم مسلط ساخته در حجاز، عراق و مصر و سایر بلاد اسلامی زمام امور را به دست ایشان سپرد. 

ایشان بنای بی بندو باری گذاشته آشکارا به ستم و بیداد و فسق و فجور و نقض قوانین جاریه اسلامی پرداختند، سیل شکایت ها از هر سوی به دارالخلافه سرازیر شد ولی خلیفه که تحت تأثیر خویشاوندان اموی خود و خاصه مروان بن حکم قرار داشت به شکایت های مردم ترتیب اثر نمی داد بلکه گاهی هم دستور تشدید و تعقیب شاکیان را صادر می کرد تا بالاخره به سال 35 هجری مردم بر وی شوریدند و پس از چند روز محاصره و زد و خورد، وی را کشتند . 

خلیفه سوم در عهد خلافت خود حکومت شام را که در رأس آن از خویشاوندهای اموی او، معاویه، قرار داشت بیش از بیش تقویت می کرد و در حقیقت سنگینی خلافت در شام متمرکز بود و تشکیلات مدینه که دارالخلافه بود جز صورتی در برنداشت. خلافت خلیفه اول با انتخاب اکثریت صحابه و خلیفه دوم با وصیت خلیفه اول و خلیفه سوم با شورای شش نفری که اعضا و آیین نامه آن را خلیفه دوم تعیین و تنظیم کرده بود مستقر شد. و روی هم رفته سیاست سه خلیفه که بیست و پنج سال خلافت کردند در ادارۀ امور این بود که قوانین اسلامی طبق اجتهاد و مصلحت وقت که مقام خلافت تشخیص دهد، در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامی این بود که تنها قرآن بی این که تفسیر شود یا مورد کنجکاوی قرار گیرد خوانده شود و بیانات پیغمبر اکرم ( حدیث ) بی این که روی کاغذ بیاید روایت شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نکند. کتابت، به قرآن کریم انحصار داشت و در حدیث ممنوع بود. 

پس از جنگ یمامه که در سال 12 هجری قمری خاتمه یافت و گروهی از صحابه که قاری قرآن بودند در آن جنگ کشته شدند، عمربن خطاب به خلیفه اول پیشنهاد می کند که آیات قرآن در یک مصحف جمع آوری شود. وی درپیشنهاد خود می گوید اگر جنگی رخ دهد و بقیه حاملان قرآن کشته شوند قرآن از میان ما خواهد رفت بنابراین لازم است آیات قرآنی را که در یک مصحف جمع آوری کرده به قید کتابت در بیاوریم. این تصمیم را دربارۀ قرآن کریم گرفتند با این که حدیث پیغمبر اکرم (ص) که تالی قرآن بود نیز با همان خطر تهدید می شد و از مفاسد نقل به معنا و زیاده و نقیصه و جعل و فراموشی در امن نبود ولی توجهی به نگهداری حدیث نمی شد بلکه کتابت آن ممنوع و هر چه به دست می افتاد سوزانیده می شد تا در اندک زمانی کار به جایی کشید که در ضروریات اسلام مانند نماز، روایات متضاد به وجود آمد و در سایر رشته های علوم در این مدت قدمی برداشته نشد و آن همه تقدیس و تمجید که در قرآن و بیانات پیغمبر اکرم نسبت به علم و تأکید و ترغیب در توسعه علوم وارد شده بی اثر ماند و اکثریت مردم سرگرم فتوحات پی در پی اسلام و دل خوش به غنائم فزون از حد که از هر سو به جزیرة العرب سرازیر می شد بودند و دیگر عنایتی به علوم خاندان رسالت که سر سلسله شان علی (ع) بود و پیغمبر اکرم (ص) او را آشناترین مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفی کرده بود، نشد. 

حتی در قضیه جمع آوری قرآن ( با این که می دانستند پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) مدتی در کنج خانه نشسته و مصحف را جمع آوری نموده است) وی را مداخله ندادند حتی نام او را نیز به زبان نیاوردند. 

این ها و نظایر این ها اموری بود که پیروان علی (ع) را در عقیده خود راسخ تر و نسبت به جریان امور هشیارتر می ساخت و روز به روز بر فعالیت خود می افزودند. علی (ع) نیز که دستش از تربیت عمومی مردم کوتاه بود به تربیت خصوصی افراد می پرداخت. 

در این بیست پنج سال سه تن از چهار نفر یاران علی (ع) که در همه احوال در پیروی او ثابت قدم بودند(سلمان فارسی، ابوذرغفاری، مقداد) در گذشتند ولی جمعی از صحابه و گروه انبوهی از تابعین در حجاز و یمن و عراق و غیر آن ها در سلک پیروان علی (ع) در آمدند و در نتیجه پس از کشته شدن خلیفه سوم از هر سوی به آن حضرت روی نموده و به هر نحو بود با وی بیعت کردند و وی را برای خلافت برگزیدند.
ادامه دارد

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین