انسان در طول تاریخ به نام عشق مبارزه کرده، اقیانوسها را درنوردیده و جانش را فدا کرده است. داستانهای حماسی زیادی در وصف عشق نگاشته شدند و مجموعۀ اشعار، کتب، فیلمها، اپراها و آهنگهای عاشقانه غیرقابلشمارند، پس کسی نیست که نخواهد این حس و حال عجیب را تجربه کند، اما دلیل آن چیست؟
به گزارش فرادید؛ به نقل از دیسکاور مگزین، پاسخ این پرسش سادهتر از چیزی که فکر میکنید. عشق اعتیادآور است! با هِلِن فیشِر که انسانشناس و محقق ارشد موسسهی کینزی در دانشگاه ایندیانا و مشاور ارشد علمی مَچ است دربارهی واکنش مغز به فراز و فرودهای عشق یا بهتر بگوییم اعتیاد به عشق گفتگو کردیم.
فیشِر در همایش جهانی تِد سال ۲۰۰۸ و در بسیاری از تحقیقاتش از این مفهوم پیشتیبانی کرده است: عشق شیداگونه یکی از قدرتمندترین احساسات روی زمین است. همهی ما یک نوع «نقشهی عشق» داریم؛ یعنی فهرست ناخودآگاهی از چیزهایی که در یک فرد به دنبال آنها هستیم. به طور طبیعی، ما جذب کسانی میشویم که شبیه خودمان هستند، این شباهت شامل شباهتهایی در زمینهی اجتماعی-اقتصادی، نژادی، سیاسی، سطح جذابیت، تحصیلات و باورهای مذهبی میشود.
«شوخطبعی» ویژگی دیگری است که بیشتر مردم جذب آن میشوند. به گفتهی فیشر «خنده برای مغز خوب است». خنده به تسکین موقعیتهای اجتماعی و اضطراب کمک میکند. فیشر از سال ۲۰۱۰، مطالعهای را با عنوان «مجردهای آمریکا» آغاز کرده و در این مطالعه بیش از ۵۵۰۰۰ نفر را ارزیابی کرده است. هر سال یکی از پنج ویژگی برتری که یک فرد به دنبال آن است، کسی است که بتواند او را به خنده آورد.
وقتی کسی را پیدا کنید که با نقشهی عشق شما همخوانی دارد و خودتان هم آمادگی عشق را داشته باشید، مغز شما ماشهی چیزی را میکشد که فیشر به آن عشق شیداگونه میگوید. عشق شیداگونه درست شبیه مواد اعتیادآور، کنترل مغز را به دست میگیرد و بخشی از مغز به نام «تگمنتوم شکمی» (VTA) را فعال میکند. VTA دوپامین تولید میکند؛ یک انتقالدهندهی عصبی که به ایجاد حس سرخوشی کمک میکند، به ویژه زمانی که شما نزدیک کسی هستید که حس عشق را در شما بیدار میکند.
دوپامین بر رفتارها و عملکردهای خاصی از قبیل خوابیدن، خلق و خو و توجه هم اثر میگذارد؛ که همهی اینها با اصول بنیادی عشق شیداگونه ارتباط دارند. به نقل از فیشر، اصول بنیادی عشق شیداگونه عبارتند از:
معنا: فردی که شما جذب او شدهاید معنای خاصی برای شما پیدا میکند و این معنا دربرگیرندهی مسائل مادی نظیر ماشین یا کولهپشتی آن فرد هم میشود.
تمرکز: شما توجهتان را روی تمام خوبیهای آن فرد متمرکز میکنید و بدیهای او را نادیده میگیرید.
انرژی بالا: شما در برابر خواب مقاومت میکنید تا وقت بیشتری را با او سپری کنید، مثلاً تمام شب با او گفتگو میکنید. اینجا جایی است که حس دلشوره «پروانهای شدن شکم» یا گیجی را تجربه میکنید.
اضطراب جدایی: وقتی او نزدیک شما نیست، به شما پیام نمیدهد یا با شما تماس نمیگیرد، حس اضطراب و ترس به سراغ شما میآید.
احساس مالکیت: شما منحصراً میل جنسی قدرتمندی به این فرد دارید.
به گفتهی فیشر، مهمتر از همه، وقتی معتاد عشق هستید، اشتیاق وصلت احساسی با او را دارید، انگیزهی زیادی برای به دست آوردن دل او دارید و افکار مزاحم به سراغتان میآیند. فکر او از سرتان بیرون نمیرود. فیشر میگوید انگار او در سر شما چادر زده است. اگر تا به حال عاشق شده باشید، حتماً این حالات را تجربه کردهاید.
این احساسات شاید اغراقآمیز به نظر برسند، اما کشیدن درد عشق دلیل خوبی دارد. فیشر توضیح میدهد VTA نزدیک هیپوتالاموس قرار دارد؛ بخشی از مغز که عطش، گرسنگی و نیاز جنسی را کنترل میکند. این عملکردها شما را زنده نگه میدارند. پس، به یک معنا عشق شیداگونه چیزی است که به شما انگیزهی زندهماندن برای انتقال ژنها و تضمین بقاء گونهتان را میدهد. اینجای کار خیلی شاعرانه نیست، اما عشق شیداگونه همانقدر که یک عملکرد مغزی است، یک مکانیسم بقاء هم هست.
فیشر میگوید: «عطش و گرسنگی شما را زنده نگه میدارند. عشق شیداگونه به شما انگیزه میدهد روی انرژی جنسیتان تمرکز کنید و دیانای خودتان را به نسل بعد خودتان منتقل کنید.»
واکنش مغز به دلشکستگی
فیشر میگوید: «هیچکس از عشق زنده بیرون نمیآید.» عشق اعتیادآور است. وقتی به آن دچارید، حالتان خوب است، اما بدون آن نمیتوانید زندگی کنید. VTA برای تولید دوپامین و برانگیختن احساس عشق شیداگونه عالی است، اما در اینکه اجازه نمیدهد موضوع این عشق شیداگونه را فراموش کنیم سنگتمام میگذارد. فیشر و همکارانش مغز ۱۷ فردی که تازه دلشکستگی را پشت سر گذاشته بودند، اسکن کردند. یافتههای آنها نشاندهندهی فعالیت در نواحی مغزی مرتبط با غم و اندوه فیزیکی و روانی، دلبستگی عمیق، دوپامین، نواحی مرتبط با امیال شدید و نواحی اصلی مغزی مرتبط با اعتیاد بود.
از دست دادن عشق شبیه رنج ناشی از ترک ماده یا رفتار اعتیادآور است. دلیل بالارفتن دوپامین دیگر در زندگی شما نیست که به شما حس خوب بدهد، اما امید به درمان دلشکستگی وجود دارد. به عقیدهی فیشر، شما باید دلشکستگیتان را مثل هر اعتیاد دیگری درمان کنید. دست از تماس با آن شخص بردارید. تمام خاطرات او از قبیل عکس، کتاب، لباس و هدایا را از خودتان دور کنید. اگر انجام این کار برایتان بیش از حد دشوار است، تمام آنها را با جعبه به اتاق زیرشیروانی، کمد یا گاراژ منتقل کنید. از دوستان مشترک جویای خبرگرفتن از او نشوید. ارتباط دوستانهتان را با او قطع کنید، دستکم تا زمانی که بتوانید او را فراموش کنید، چون اگر دوستیتان را با او قطع نکنید امیدتان به بازگشت او قطع نمیشود.
طردشدن در عشق بخشهایی از مغز را بیدار میکند که شما را وادار به ارزیابی سود و زیان میکند. چه چیزی را از دست خواهید داد؟ خانه، حیوانات خانگی، زمان ملاقات با فرزندان؟ زندگی چه فرقی خواهد کرد؟ این راهی است که مغز به کمک آن از دست دادن رابطه را پردازش میکند. این طرز فکر طبیعی است، اما نباید بیش از حد غرق این فکار شوید.
فیشر میگوید: «از فکر کردن و صحبت کردن دربارهی او دست بردارید در غیر این صورت درد جداییتان تمام نمیشود.» به جای اینکه خودتان را در خانه حبس کنید و به فیلمها و موسیقیهای غمافزا پناه ببرید، از این فرصت برای کشف سرگرمیهای جدید و یافتن راههای دیگری برای تولید دوپامین طبیعی استفاده کنید. در یک کلاس هنری شرکت کنید، یوگا را امتحان کنید، بیشتر ورزش کنید، غذاهای جدید را امتحان کنید، به موسیقیهای جدید گوش کنید و دوستان و خانوادهتان را در آغوش بگیرید. این فعالیتها دوپامین طبیعی تولید میکنند.
در مجموع، گذر زمان دلشکستگی شما را درمان میکند. عشق شیداگونه، اعتیاد خوبی است به شرط اینکه فرد درستی را انتخاب کرده باشید، اما اگر احساس کردید انتخاب شما اشتباه بوده است، برای رهایی از اعتیاد به این عشق و عبور از آن، راههایی وجود دارد.