bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۶۷۹۴

روايتی از مراودات رهبر انقلاب با شهيد مطهری

تاریخ انتشار: ۱۸:۴۲ - ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹


مجتبي مطهري فرزند معلم شهيد استاد مطهري مراودات پدرش با مقام معظم رهبري را روايت كرده است.

مجتبي مطهري فرزند استاد شهيد مطهري در مصاحبه با پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار آيت‌الله خامنه‌اي به بيان روابط ايشان با رهبر معظم انقلاب پرداخته است:

*اولين زمينه‌هاي آشنايي
زمينه‌هاي اوليه‌ي اين آشنايي به سال‌هاي ابتدايي دهه‌ي چهل بازمي‌گردد. در واقع بنده معتقدم كه آشنايي آيت‌الله خامنه‌اي با آثار استاد شهيد، مقدمه‌ي انس ايشان و زمينه‌اي شد تا هنگامي ‌كه ايشان از قم به تهران تشريف مي‌آوردند، با استاد مطهري كه در حوزه‌ي مروي فلسفه تدريس مي‌كردند، ملاقات داشته باشند و حلقه‌ي انس و ارتباط ايشان در همان مدرسه‌ي مروي شكل بگيرد. اين علاقه پس از ديدارهاي مكرر، دوطرفه ‌شد و استمرار جدي يافت.

من اينجا مي‌خواهم به نكته‌‌ي مهمي اشاره كنم؛ اين‌كه هيچ‌‌كس مثل رهبري، مطهري را نشناخت و اين از جملات گران‌بها و حكيمانه‌ي خود ايشان كاملاً مشهود است. در مقابل هم به نظر من هيچ‌كس مثل خود شهيد مطهري شخصيت آقا را نشناخت. من اين را از آن احساس علاقه‌اي متوجه شدم كه بعدها خودم در مشهد بين اين دو نفر مشاهده كردم.

ما هر موقع كه مشهد مي‌رفتيم، در رزهتل اقامت مي‌كرديم. رز هتل، هتلي بود مخصوص خانواده‌هاي مذهبي و متدين كه معمولاً روحانيون براي اين‌كه راحت باشند، آنجا را انتخاب مي‌كردند. آقاي عندليبي، مدير هتل، مرد متديني بود كه افراد غير مذهبي و هنجارشكن را راه نمي‌داد و جز به خانواده‌هاي متدين و مذهبي به گروه ديگري اعتنا نمي‌كرد. ما به مشهد كه مي‌رسيديم، پدرم به‌خاطر علاقه‌ي شديدي كه داشتند، ديدار با آقا جزء اولين برنامه‌هايشان بود.

يادم هست كه گاهي ما به منزل ايشان مي‌رفتيم و گاهي هم ايشان در رزهتل با پدرم ملاقات مي‌كردند. وقتي با يكديگر ملاقات مي‌كردند ساعت‌ها با هم مي‌نشستند و سخن مي‌گفتند و گاهي متوجه گذر زمان هم نبودند. اين در حالي بود كه ما در مشهد دوست و آشناهاي زيادي داشتيم، اما احساس عجيبي كه استاد مطهري به ايشان داشتند، باعث مي‌شد كه دائم سراغ ايشان را بگيرند.

من احساس مي‌كنم كه شهيد مطهري گوهري مثل آيت‌الله خامنه‌اي را همان‌جا شناختند. اين مسئله هم كه رهبر معظم انقلاب در زمينه‌ي فقاهت، عرفان، شعر، ادب و بصيرت و روشن‌بيني ‌ديني، سياست و ... در ميان روحانيت هم‌طرازشان منحصر به فرد و ممتاز بودند و بهترين گزينه بعد از حضرت امام (ره) محسوب مي‌شدند، شاهدي بر اين مدعا است. من بر اين نكته تصريح دارم كه گوهري مثل آقا را فرد دانايي مثل شهيد مطهري كشف كرد و اين يكي از رازهاي علاقه‌ي شديد استاد مطهري به ايشان بود. در همان اوايل انقلاب هم به اصرار شهيد مطهري و طي تماس تلفني كه ايشان داشتند، آقا از مشهد به تهران تشريف آوردند و با اصرار ايشان در شوراي انقلاب قرار گرفتند. به هرحال اين محبت دو طرفه بين آيت‌الله خامنه‌اي و پدرم بسيار شديد بود و اين چيزي بود كه خود من به خوبي آن را احساس مي‌كردم.

*پيرو علي(ع) وضعش اين نيست!
به‌خوبي يادم هست كه آقا مكرراً به خاطر فعاليت‌هايشان در مشهد از طرف ساواك و شاه مورد آزار و شكنجه بودند. آن زمان‌ها يك سخنراني از ايشان را در چهارراه نادري آن‌وقت شنيدم كه يك فراز از آن را هيچ‌وقت فراموش نمي‌كنم. ايشان به مردم مي‌گفتند: شما پيرو علي (ع) نيستيد، بلكه فقط محب او هستيد. پيرو علي(ع) وضعش اين نيست و اين حكومت را نمي‌پذيرد. اين شرايط با اصول تشيع نمي‌سازد و پهلوي شايسته‌ي اين نظام نيست.

همان‌جا اين كلام من را بسيار به فكر فرو برد. همين سخن باعث شد كه ساواك ايشان را زنداني كند. خطابه‌هاي پرمحتوا و حماسي ايشان همان‌موقع هم يك جمعيت بسيار زيادي را پاي صحبت ايشان جمع مي‌كرد و شكل‌دهنده‌ي بسياري از حركت‌هاي انقلابي و مبارزاتي بر عليه رژيم ستم‌شاهي بود.

*آقا با بقيه فرق داشتند
جنس رابطه و انسي كه پدرم با آيت‌الله خامنه‌اي داشت، هم در بعد احساسي و هم در بعد علمي و فرهنگي قابل بررسي است. شهيد مطهري گوهري مثل آقا را كشف كرده بود و با شمّ قوي كه ايشان داشت، احساس مي‌كرد كه آقا يك ويژگي‌هاي خاصي در ميان روحانيون ديگر دارد. شهيد مطهري انساني نبود كه با هر كسي به‌راحتي انس بگيرد. ايشان يك حس خاصي داشت كه آدم‌ها را خيلي زود درك مي‌كرد و مي‌شناخت. بر همين اساس بود كه آقا را به‌خوبي شناخت و يك علاقه‌ي باطني همراه با درك نسبت به ايشان پيدا كرد. اسناد ساواك هم از قول پدرم، با اشاره به امتيازات ويژه‌ي آقاي خامنه‌اي تصريح مي‌كند كه ايشان از ذخاير ما هستند و در آينده منشأ اثرات بسياري خواهند بود.

به نظر من بين شهيد مطهري و آقا يك ارتباط بسيار عميقي وجود داشت كه تجلي شخصيتي آن‌ها از همين جا يكسان مي‌شود. يك بار كه با خانواده به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهري خدمت آقا رفته بوديم، ايشان خطاب به خانواده سخن حكيمانه‌اي فرمودند كه: راز ماندگاري شهيد مطهري اين است كه او مرد خالص، طاهر، پاك و عارفي بود. هر چه كه او نوشت، عاشقانه براي خدا نوشت و اين راز نفوذ كلام او در قلب‌ها است.

*خودم را شاگرد استاد مي‌دانم
يكي از مسائلي كه خود آقا به آن اشاره مي‌كنند، اين است كه خودشان را شاگرد استاد مطهري مي‌دانند در حالي كه نزد ايشان درس هم نخوانده بودند. بعد در ادامه تصريح مي‌كنند كه در واقع يكي از عناصري كه بنيه اصلي فكر اسلامي من را پايه‌گذاري كرده است، سخنراني‌ها و آثار ايشان بوده است. در اينجا بايد تصريح كنم آن شاگردي‌ كه ايشان مي‌فرمايند، مربوط به همان آثار استاد است كه در ابتدا به آن اشاره كردم. البته اين تزكيه‌ي نفس و خلوص ايشان را هم مي‌رساند و البته تواضع، اخلاص و شكسته‌نفسي ايشان را هم نبايد فراموش كرد. حتي ديده شده كه بسياري از افراد، از آثار شهيد مطهري استفاده مي‌كنند، ولي اسم استاد را هم نمي‌آورند، چرا كه مي‌گويند پرستيژ علمي‌مان به هم مي‌خورد.

*سخنراني همراه با تفكر
يادم مي‌آيد يك بار خدمت آقا بوديم و بحث شهيد مطهري مطرح شد. ايشان فرمودند كه به خاطر دارم كه شهيد مطهري مي‌گفتند من هر وقت سخنراني دارم، امكان ندارد كه روي سخنراني‌ام يكي دو ساعت فكر نكنم، ولي بر خلاف آن يكي ديگر از آقايان مي‌گفتند كه گاهي حتي بدون فكر و تأمل و مطالعه سخنراني مي‌كنم. مي‌گفتند اين را خود آن فرد بارها به من گفته بودند كه من حتي مطالعه‌نكرده و با استفاده از فرآورده‌هاي ذهني‌ام چيزي مي‌گويم، اما شهيد مطهري تصريح داشت كه من تا دو سه ساعت فكر نكنم، سخنراني نمي‌كنم.

*مصداق واقعي آيه قرآن
خاطره‌ي ديگري را خود آقا راجع به يكي از برخوردهاشان با استاد مطهري مطرح مي‌كردند. ايشان مي‌گفتند عده‌اى از دانشجويان يكى از دانشگاه‌ها تابلويى درست كرده بودند و اين آيه‌ي شريفه‌ي «الذين يُبَلّغون رسالات اللَّه و يَخْشَوْنَهُ و لا يخشون احداً الاّ اللَّه» را با خط خوش نستعليق روى آن نوشته بودند و به استاد شهيد تقديم كرده بودند. يك روز در منزل ايشان ديدم كه اين تابلو را گذاشته‌اند روي طاقچه. تعريف كردم از تابلو و اين آيه. ايشان گفتند بله اين را دانشجوها براى من فرستادند، ولي من خجالت مى‌كشم اين را بگذارم روي طاقچه، چون شايد در آن اشاره‌اى به اين باشد كه مى‌خواستند من را مصداق اين آيه بدانند. ايشان تواضع مى‌كرد و مى‌گفت من مصداق اين آيه نيستم، اما قطعاً ايشان مصداق اين آيه بود.

*آثار استاد مغفول مانده است
تأكيد بر كار فكري بيشتر روي آثار استاد و همچنين استفاده از آن در حوزه و دانشگاه هميشه مورد تأكيد رهبر معظم انقلاب بوده است. متأسفانه‌ با اينكه خود آقا بسيار بر اين مسئله تأكيد دارند، خيلي‌ها دل‌سوزي و اهتمامي از خود نشان نمي‌دهند. بنده در برخي كتاب‌هاي دانشگاهي و حوزوي ديده‌ام كه آثار شهيد مطهري در حاشيه قرار گرفته، در حالي كه بايد در متن قرار بگيرد. فعاليت‌هايي مثل همايش حكمت مطهر و ... نيز حركت‌هاي بسيار خوب و پسنديده‌اي است، اما كافي نيست.

مثلاً يكي از سخناني كه آقا فرمودند، اين بود كه اگر آثار شهيد مطهري ترجمه شود تحولي عظيم در غرب به وجود مي‌آيد. اين سخن بايد به‌طور جدي مورد توجه قرار گيرد. يك آلماني مسيحي به منزل ما آمده بود و مي‌گفت من مي‌خواهم رساله‌ي دكتري‌ام را درباره‌ي استاد مطهري بنويسم.

ايشان مي‌گفت من در حال انتقال هستم و از نظر روحي به هم ريخته‌ام و مي‌خواهم مسلمان بشوم. آنجا تأكيد داشتند كه چرا اين‌قدر آثار شهيد مطهري كم به زبان آلماني ترجمه شده است و از اين بابت بسيار ناراحت بود. لذاست كه مسئولين و دست اندركاران فرهنگي و آموزشي كشور بايد بيش از پيش به اين مسئله توجه كنند.

*راز شهادت استاد
بعد از شهادت پدر كه چندين بار با خانواده خدمت آقا رسيديم، ايشان دائماً تأكيد مي‌كردند كه خلأ ايشان براي ما كاملاً محسوس است. بر اين مسئله هم تصريح داشتند كه اي‌كاش ايشان بودند و ما مي‌توانستيم كارهاي مؤثرتر و بيشتري انجام دهيم. در عين حال معتقد بودند كه شهادت‌ ايشان بركات بسياري هم داشته است. در واقع با اين‌كه شهادت ايشان بسيار دردناك بود، ولي باعث شد تا هم افكار و انديشه‌هاي ايشان بيشتر شكوفا و شناخته شود و هم بسياري از افراد كه تهمت به ايشان مي‌زدند، براي هميشه خاموش شوند.

آقا هميشه به مادر من گوشزد مي‌كردند كه در شهادت ايشان يك سرّي هست و شما مطمئن باشيد كه بركاتي به دنبال آن بوده است. هيچ وقت فراموش نمي‌كنم كه دائماً مادر را دلداري مي‌دادند كه مي‌دانم نبود ايشان براي‌ شما سخت است، ولي انشاءالله براي خانواده بركات مي‌آورد و به شما درجه بدهد و عزيز باشيد و عزت شما هم افزوده و افزوده‌تر شود. مادرم هم در اينجا چشم‌هايش پر از اشك مي‌شد و مي‌گفتند همين كه ما خدمت شما مي‌آييم، الهام مي‌گيريم و آرامش پيدا مي‌كنيم. آقا به مادر مي‌گفتند شما كجا سخنراني داريد؟ ايشان مي‌گفتند گاهي اوقات خانم‌ها به منزل ما مي‌آيند و براي‌شان صحبت مي‌كنم. مي‌فرمودند اين خيلي خوب است كه چراغ منزل را روشن نگه‌داريد. 

مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv