bato-adv
کد خبر: ۴۶۷۴۲

فرهاد جعفري، نويسنده حامي دولت چه می‌گوید؟

تاریخ انتشار: ۱۴:۰۶ - ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹


در انجام اين مصاحبه؛ پيشنهادي را سرلوحه كار قرار داديم كه مي‌گفت: براي شناخت پديده‌ها، تصويري رئاليستي از آن‌ها داشته باش و به سوي‌شان گام بردار. از آن وقت هست كه مي‌تواني ردشان كني يا دركنارشان قرار بگيري. 

رمان «كافه پيانو» از دو منظر متفاوت در ادبيات امروز قابل تامل است؛ در مدت سه سالي كه از انتشار اين رمان مي‌گذرد به چاپ بيست و هشتم رسيده است و ازسوي ديگر؛ رماني كه نسخه‌هايي از آن در وقايع سال پيش، بازگشت به فروشگاه چشمه و حتي رخدادي متفاوت‌تر در به آتش كشيده شدن را تجربه كرد. 

رمان «كافه پيانو» يك ورودي دارد. ورودي كافه با اين جملات شروع مي‌شود: «هيچ وقت خدا يك چيز واقعي را، حالا هر چه كه مي‌خواهد باشد‎؛ پشت يك ظاهر دروغين پنهان نكرده‌ام. يعني ياد نگرفته‌ام عكس چيزي باشم كه هستم.» 

اين رمان سرشار از مارك و فانتزي‌هايي است كه زندگي روزمره و شخصي آدم‌ها را سرشار و البته شخصي‌تر مي‌كند. شايد به همين خاطر است كه هيچ وقت تفكر سياسي نويسنده متفاوت از آنچه در اعتراض‌هاي اجتماعي خلاصه مي‌شود؛ تصور نمي‌شود. نويسنده كافه پيانو انتقاد به گشت ارشاد را يك خواسته بي‌اهميت مي‌خواند. او در انتخابات دهم رياست جمهوري؛ شيوه‌اي متفاوت از هم‌نسلان و همكاران خود بروز داد و ...

* دو سه سالي است كه ما با آثار جدي‌اي در ادبيات داستاني مواجهيم كه اتفاقا به فروش توجه دارند. پيش از اين عرصه ادبيات جدي، اغلب براي نويسندگانش نان‌آور نبود و معمولا نويسنده بايد براي ارتزاق به شغل ديگري مي‌انديشيد. «كافه پيانو» يكي از آثاري است كه با فروش خوبي مواجه شد و ناشر آن هم، دولتي نبود و اصلا از يادادشت‌هاي شما و شروطي كه براي انتشار اثر بعدي‌تان گذاشته‌ايد، هويداست كه «كافه پيانو» نوشته شده تا بفروشد. 

ــ بله! دقيقا همين‌طور است. تا پيش از اين، خاستگاه طبقاتي بخش عمده‌اي از نويسنده‌هاي ما، طبقه زير متوسط يا فرودست اجتماعي بوده است. يا اگر نبوده، مبتني بر آن فضاي روشنفكري 60، 70 سال گذشته كه يك فضاي روشنفكري چپ بوده است، حتي اگر نويسنده‌اي متعلق به طبقه متوسط يا بالاتر جامعه بود، ناچار بوده كه فضاي داستانش را به سمت تنگناها و طبقات فرودست اجتماعي ببرد. 

در مواردي، هم نويسنده متعلق به طبقه فرودست جامعه بوده و هم از طبقه فرودست مي‌نوشته است. اما آن عده‌اي كه توان خريد كتاب را داشت، متعلق به طبقه ديگري بود كه شايد از ظرافت‌ها و ترفندهاي ادبي اثر لذت مي‌برد، اما خودش، مطالبات و آرزوهايش را در كتاب نمي‌ديد و همين تاثير منفي‌اي روي بازار ادبيات داستاني كشور ما گذاشت و از انقلاب به بعد هم اين روند تشديد شد.

* شروع اين ماجرا را از كجا مي‌دانيد؟ 

ــ اين اتفاق چپ روي و چپ‌گرايي و غم طبقات فرودست از دهه 20 و 30 شكل گرفته است. كما اينكه تا آنجاكه من مي‌دانم «به آذين» يكي از اعضاء حزب توده بود. از همان دوران جريان روشنفكري ادبيات، عمدتا چپ‌گرا بودند. البته بعداز انقلاب، چپ‌گرايي مذهبي هم رشد كرد و فضا را از دست نويسندگان طبقه متوسط به بالا گرفت. نويسندگاني نظير ‌«گلي ترقي» يا «غزاله عليزاده» كه مربوط به طبقه اشرافي مشهد بود. به اين ترتيب خريدار كالاي ادبي از طبقه فرادست اجتماعي بود، اما دغدغه‌هاي طبقه فرودست را در اثر ادبي مي‌ديد. عمده داستان‌هاي ما در روستا‌ها يا كارخانه‌ها مي‌گذشت و نمايش‌دهنده وضعيت يك جامعه فئودالي در اوايل روزگار رضاشاه بودند و هيچ مناسبتي با جريان روز نداشت. اين را هم درنظر داشته باشيد كه اين آثار، هيچ‌وقت به چاپ دوم نمي‌رسيد. البته اين را هم بگويم كه در كشور ما يك مديوم در تمام حوزه‌ها حذف شده است و آن هم مديوم واسطه‌گرايي و متوسط بودن است.

* اين را بيشتر توضيح دهيد

ــ چه در حوزه سياست و چه در حوزه‌هاي فرهنگي آدم ميانه‌رو نداشتيم كه پلي باشند تا آدم‌هاي جامعه را از طبقه‌اي به طبقه ديگر اجتماعي انتقال دهند. حتي مكان‌هايي از اين دست نداشتيم. مثل حالا كه كافي‌شاپ‌ها باب شده‌اند. 

در حوزه سينما هم يك اثر متوسط نداشته‌ايم. يا سينماي فاخر بيضايي بوده است يا فيلم‌هاي بسيار نازل. چيزي در حد وسط نبوده است. مثل فيلم «ده نمكي» كه پرفروش مي‌شود.

* «ده نمكي» سينماي متوسط است؟ 

ــ الان بحثم نقد اين فيلم نيست.

* اما ما آثار قصه‌گويي، مثل سينماي مهرجويي داشته‌ايم كه اتفاقا اين نقش را بسيار خوب بازي كرده‌اند و اغلب هم پرفروش بوده‌اند. 

ــ فيلم‌هاي مهرجويي هرگز نتوانسته‌اند به فروش «ليلي با من است» يا سينماي «ده‌نمكي» برسند، حتي در حوزه مطبوعات هم ما با اين مشكل مواجه بوديم يا روزنامه‌هاي فاخري داشته‌ايم كه درواقع هفته‌نامه‌هايي بوده‌اند كه هر روز منتشر مي‌شدند كه اين‌ها درواقع از استانداردهاي جهاني روزنامه خارج بودند. روزنامه تعريف دارد. يعني رسانه‌اي كه فقط 24 ساعت مفيد فايده است و هيچ‌كس در دنيا مجبور نيست آنها را آرشيو كند. 

اما شما مجبور بودي روزنامه شرق را كه آقاي قوچاني درمي‌آورد، آرشيو كني. چون با فوكو مصاحبه داشت. با پوپر... صفحه انديشه داشت. فلسفه و ... اصلا تمام روزنامه‌هايي كه آقاي قوچاني سردبيري‌اش را به عهده داشت به همين شكل بود. دركنار اين‌ها هم روزنامه‌هاي نازلي داشتيم كه توقع خوانند را برآورده نمي‌كرد. در حوزه ادبيات داستاني هم با اين مشكل مواجه بوديم؛ يا ادبيات فاخر داشتيم يا ادبيات آسان‌پسندي كه به تيراژهاي بالا هم دست پيدا مي‌كرد، اما نمي‌توانست سليقه مخاطب سخت‌پسند را هم راضي كند. اغلب اين‌ها كارهايي بودند مثل؛ م. مودب‌پور يا «فهيمه رحيمي». اما آثار حد وسطي مثل «كافه پيانو» به نوعي تراكم جمعيت پيرامون آثاري مثل فهيمه رحيمي را به سطحي ديگر منتقل مي‌كند تا اين مخاطب به تدريج از اين سطح عبور كند و به اثر پيچيده‌تري مثل جويس برسد. به اين ترتيب آثار حد وسط به مثابه پلي عمل مي‌كنند كه براي آثار مسئول‌تر، پيچيده‌تر و روشنفكري؛ پلي مي‌سازند. اين را هم درنظر داشته باشيد كه ما در سي سال گذشته، حتي آدم حد وسط هم نداشتيم. يا چپ بودند يا راست. يك ميانجي حد وسط نداشتيم. اين باعث مي‌شد حلقه‌هاي ملزوم يك بازار نشر خوب شكل نگيرد. وقتي چنين فقداني بود، جريان روشنفكري ما مي‌دانست كه درنهايت، آثارش را يك جمعيت 3، 4 هزار نفره خواهد خواند و توليدكنندگان آثار آسان‌پسند هم مي‌دانستند كه بين پنجاه تا صد هزار نفر مخاطب خواهند داشت.

* درمورد پرفروش‌ بودن كافه پيانو نگفتيد. 

ــ چون اصولا چه در داستان و سينما به اين نگاه حد وسط معتقدم و حتي نشريه حدوسط مورد علاقه من «زندگي ايده‌آل» است كه مخاطب را از نشريات زرد بسوي خودش مي‌كشد، پرورده مي‌كند و بسوي نشريات جدي‌تر مي‌فرستد، وقتي هم كه كافه پيانو را مي‌نوشتم در ذهنم بود كه بايد اين تكليف تاريخي را براي نوشتن يك اثر حدوسط انجام دهم. نه آن‌چنان پيچيده كه خواننده آثار سهل‌پسند را پس بزند و نه آنقدر سهل و ساده كه خوانندگان سخت‌پسند را دور كند. بلكه يك كار ميانه و نتيجه هم اين شد. البته من پيش‌بيني نمي‌كردم كه به سي چاپ برسد. و يكي از عمده‌ترين دلايلش اين بود كه نويسنده اصرار داشته كتابي بنويسد تا در بازار كتاب به فروش برسد.

* شما ازجمله نويسندگاني هستيد كه براي ورود به بازار نشر، رمان را انتخاب كرده‌ايد. پيش از اين اغلب ما با جريان ديگري مواجه بوديم، معمولا نويسندگان با يكي، دو مجموعه داستان توانايي‌هاي خودشان را اثبات و اعلام مي‌كردند و به تدريج به رمان مي‌رسيدند. اما الان ما با كتاب اولي‌هايي مواجهيم كه از رمان شروع كرده‌اند و شما هم يكي از آنها هستيد و اتفاقا اين رمان‌ها در چند مورد با اقبال هم مواجه شده‌اند. شما كه در صحبت‌هايتان رويكردي تاريخي داريد، اين موج رمان‌نويسي را چگونه تحليل مي‌كنيد؟ 

ــ اين‌كه ناگهان نويسندگان ما تصميم گرفته‌اند با رمان شروع كنند به خاطر اين است كه جامعه از دوره‌اي به دوره‌اي ديگر منتقل مي‌شود. از يك دوران به دوران جديدي كه يكي از نشانه‌هايش، سوم تير است كه احمدي‌نژاد در انتخابات راي آورد. در 26 سال گذشته عمده‌ترين ويژگي‌هاي ادبيات و ايضا سياست ما، محفل‌گرايي، باندبازي و فرقه‌سازي بوده است. نويسنده‌هاي ما هم مجبور بودند كه به تدريج وارد حوزه ادبيات شوند. ابتدا با صفحات ادبي روزنامه‌ها به عنوان منتقد داستان، كار مي‌كردند تا هزار تا مشتري براي خودشان دست و پا كنند و صاحب يك پرستيژ قابل قبول شوند. بعد بخت خود را در حوزه داستان كوتاه بيازمايند. سپس كتاب آنها بايد توسط آن حلقه‌ها شارژ مي‌شد. بعد نويسنده به عنوان كسي كه داراي پرستيژ نويسندگي است به طرف رمان مي‌رفت. ويژگي اين 4، 5 سال اخير، شوريدن عليه حلقه‌ها و باندهاي قدرت است كه از 3 تير 84 شروع شد. با هدف قرار دادن منافق‌ها و باندهايي از قدرت و اين ايده كه من آنها را كنترل مي‌كنم و عدالت را جايگزين آن مي‌كنم. احمدي‌نژاد برآيندي از تحولات جامعه است.

* شايد الان هم در گفتار و نوشتار شما يك تناقض باشد. از يكسو به ويژگي‌هاي طبقه متوسط و خواسته‌هاي جمعي آن مي‌پردازيد و ازسوي ديگر به دفاع از اصول‌گرايي كه به نوعي ديگر در سفت و سخت بودن نظرگاهش، يك واپس‌گرايي وجود دارد. 

ــ نه! اين تبليغات نيروهاي مخالفش است. احمدي‌نژاد؛ اولين رئيس‌جمهور بود كه يارانه‌ها را حذف كرد. اين مدرن‌ترين سياست اقتصادي روز دنيا است كه در برزيل 15 سال پيش در شيلي، 50 سال پيش اجرا شده است و كشورهاي آمريكاي لاتين كه جزء بدهكارترين كشورهاي اين منطقه بودند، با حذف يارانه‌ها و سياست‌هاي اقتصادي ديگر، جزء ثروتمندترين كشورهاي آمريكاي لاتين قرار گرفتند. علاوه‌بر اين به وزير ارشادش، اعلام كرده است كه طي 6 ماه تا 1 سال، ايران بايد به قانون كپي‌رايت بپيوندد. چنين سياستمداري را چطور مي‌توانيد كهنه بخوانيد. كسي كه بنيادها و ريشه‌هاي اقتصاد مملكت را اصلاح مي‌كند. از زمان كشف نفت تاكنون، هيچ دولتي موفق به حذف يارانه‌ها نشده است. چنين سياست‌مداري با تعريف‌هاي روز دنيا، بسيار به روز است. البته امكان دارد در برخي از اين بسته‌هاي سياسي، به دليل بسياري از ملاحظات اقتصادي، ديني و ... ويژگي‌هايي باشد كه با دنياي امروز و زندگي مدرن مطابقت نداشته باشد، اما آنها هم مجبورند كه آرام‌آرام پيش روند. ما شاهد يك حكومت ديني با سابقه سي‌ساله هستيم و اصلاح برخي از امور را به نفع مدرنيته، خيلي سخت‌تر است. آدمي مثل احمدي‌نژاد از دل تحولات اجتماعي بروز كرده و در حوزه‌هاي ديگر، ازجمله ادبيات هم آدم‌هايي آمده‌اند كه مايل هستندتمام مناسبات ناعادلانه پيشين را زيرسئوال ببرند، فقط من نبودم كه خواهان مناسبات جديدي بودم، بلكه آدم‌هاي ديگري هم آمده‌اند كه چندان شناخته شده هم نبودند، اما در حد خودشان كارهاي خوبي هم ارائه دادند.

* بازهم بايد پرسيد چرا با رمان شروع كرديد؟ 

ــ 20 سال پيش من منتقد فيلم بودم. دبير صفحه ادبيات روزنامه‌ قدس از من خواست برايشان داستان بنويسم. من هم هفت هشت ده‌تايي نوشتم. مي‌گفتند چند سالي از زمانه خودش جلوتر است. بعداز آن ديگر از فضاي ادبي فاصله گرفتم و وارد فضاي سياسي شدم. اما در دوره‌اي كه بيكار شده بودم و در فضاي مجازي مي‌نوشتم، يكي از دوستان پيشنهاد داد كه يكي از قصه‌هاي قديمي‌ات را پيدا كن و برايم بخوان. من نتوانستم و پيشنهاد دادم كه داستان جديدي بنويسم. نوشتم و روي سايت گذاشتم. هم آن رفيق و هم خواننده‌هاي سايت خوش‌شان آمد و پيشنهاد دادند كه آن را ادامه دهم تا در قالب يك رمان منتشر شود.

* يعني فقط به همين خاطر شما رمان نوشتيد؟! 

ــ علت فني دارد. موقعي كه من بيست سال پيش داستان كوتاه نوشتم هم مي‌توانستم رمان بنويسم. اما آن موقع روي كاغذ كاهي و با خودكار بيك مي‌نوشتم و چون وسواس دارم كه كارم حتما تميز باشد، با آن شيوه از نوشتنم لذت نمي‌بردم. چون مجبور بودم كه مدام خط بزنم و چيزي اضافه كنم و ابرو باز كنم. به صفحه كه نگاه مي‌كردم، لذت نمي‌بردم و به همين خاطر وقتي كه به صفحه 4 و 5 مي‌رسيدم مجبور بودم قصه را ببندم، بعدها كه هفته‌نامه‌ام لغو امتياز شد و به مشهد بازگشتم، براي نوشتن در فضاي مجازي، مجبور شدم كه تايپ دو انگشتي را ياد بگيرم. به اين ترتيب نيازي به توقف نيست و نرم‌افزاري مثل «word» به من اجازه حذف و اصلاح مي‌داد و ديگر از ناخوشايندي سابق خبري نبود. اصولا من احتياج دارم كه وقتي مي‌خواهم پاراگراف جديدي را شروع كنم، از پاراگراف قبلي تصويري داشته باشم، و اين نرم‌افزار امكاني ايجاد مي‌كند كه بين مغز و قلب من تعادل ايجاد شود.

* با اين نرم‌افزار، داستان كوتاه هم مي‌توانيد بنويسيد. 

ــ وقتي كه حرف زيادي براي گفتن داشته باشي، رمان مي‌نويسي.

* يكي از جذابيت‌هاي «كافه پيانو» توجه به ظرايف روزمره زندگي است. روي كلمه روزمره تاكيد مي‌كنم. و زيبايي‌هايي كه هريك به فرديت آدم‌ها بستگي دارد. مثل ميزان شكري كه هركس دوست دارد در قهوه‌اش بريزد يا قوطي آبجويي كه گل گيسو تا خانه‌ شوتش مي‌كند و ... اين ظرايف و فانتزي‌ها و اصلا اين تشخص فردي در گروه سياسي كه شما خود را پيرو آن مي‌دانيد؛ جايگاهي ندارد. 

ــ من خودم را پيروي آنها نمي‌دانم. اصلا در آن دسته هم نيستم. اما ايرادي كه به من گرفته‌اند، اين است كه تو ليبرال دموكراتي، ‌چطور از احمدي‌نژاد حمايت مي‌كني؟ 

كسي اين چنين، رويايش اين است كه يك جامعه دموكراتيك ليبرال درست مي‌كند كه مي‌دانيم تعريفش چيست. اما شما لحظاتي در تاريخ طبيعي جامعه‌تان هستيد كه نمي‌توانيد همين الان به بخشي از رويايتان دست پيدا كنيد و نياز به برداشتن برخي موانع است. جريان سكولارها توانايي برداشتن اين موانع را نداشت. اما احمدي‌نژاد اين توانايي را دارد. من و احمدي‌نژاد در يك پيست اسب‌دواني هستيم، كه اسب‌هاي ما بايد از روي يك مانع بپرند. در اين لحظه تاريخي كسي كه هم‌پيمان من است، احمدي‌نژاد است و نه موسوي و كروبي، من سال‌هادر اين كشور زندگي كرده‌ام و با شعار خصوصي‌سازي آمدند و اقتصادها را دولتي كرده‌اند اما امروز شما ببينيد كه تعداد بانك‌هاي خصوصي چقدر افزايش يافته است.

* اين نگاه با رويكرد تاريخي‌اي كه در كليت بحث داشتيد درتناقض است. يعني فكر مي‌كنيد يك طرح اجتماعي به صورت خودرو، در لحظه سبز مي‌شود و به‌بار مي‌نشيند. بسياري از اين طرح‌ها، امكان دارد متعلق به سال‌هاي پيش باشند كه حالا به مرحله اجرا رسيده‌اند. 

ــ نه! من سياستمداري را كه هر سال قول پيوستن به كپي‌رايت جهاني را بدهد و عمل نكند، نمي‌خواهم. مهم اين است كه اراده كند. 

چقدر شعار تشكيل احزاب، شايسته‌گرايي، تساهل و تسامح دادند؟ اما يك رئيس‌جمهور است كه مي‌گويد از فردا زن‌ها بروند توي استاديوم. كاري نداريم كه درمقابل اين طرح‌هايش مي‌ايستند. يا همين رئيس‌جمهور است كه براي اوباما پيام تبريك مي‌فرستد.

* اما بارها هم برايش خط و نشان كشيده‌است. 

ــ داستان سياست ديپلماتيك است. قرار نيست كه نامه عاشقانه براي هم بنويسند. امكان دارد در ظاهر رابطه‌اي دوستي باشد و در خفا دشمني يا به عكس. در جهان ديپلماسي، دوستي‌ها و دشمني‌هاي تصنعي بسياري وجود دارد. مهم اين است كه جهت كلي ماجرا به كدام سو مي‌رود. اما تمام روياهاي اقتصادي من به عنوان يك ليبرال توسط دولت احمدي‌نژاد اجرا مي‌شود، فقط احمدي‌نژاد است كه به طرح ماليات بر ارزش افزوده مي‌پردازد و اقتصاد را شفاف مي‌كند.

* با حاكميت اين تفكر؛ ديگر صفورا يا فانتزي‌هاي گل گيسو محلي از اعراب ندارند. 

ــ چرا ؟كي با اين كارها مخالفت كرده است؟!

* آيا تفكر گشت ارشاد به «صفورا» اجازه بروز مي‌دهد؟ 

ــ گشت ارشاد كار بدي بود كه الان هم به زور دارند به آقاي احمدي‌نژاد تحميل مي‌كنند! شما بايد از رئيس‌جمهورتان بخواهيد. اما بدي ما اين است كه كسي كه به او راي داده‌ايم را تنها مي‌گذاريم. يا اگر طرفدار موسوي بوده‌ايم، حال اوج آرزوي‌مان زمين خوردن احمدي‌نژاد است. اما همين گشت ارشاد را هم گروه قدرتمند روحانيون طرفدار موسوي به احمدي‌نژاد تحميل كردند و گرنه مي‌بينيد كه بعداز سي سال، ‌مرجان كلهر با مدرن‌ترين لباس‌هاي روز اسكي كرد. آقاي احمدي‌نژاد با انجام اين كارها، پيام‌هايي براي شما مخابره مي‌كند. 

يعني نمي‌خواهد كه همه را زير چادر چاقچور كند. اما برخي چنان از دوران نوراني دهه شصت حرف مي‌زنند كه انگار واقعا چنين دوراني وجود داشته است. در دوره حكومت‌ ايشان مردم براي رفتن به وزارت‌خانه‌ها بايد چادر يا پيراهن آستين بلند كرايه مي‌كردند. من درحالي اين حرف‌ها را مي‌زنم كه يك روز در استخدام دولت نبوده‌ام و از اين نظام سياسي يك ريال حقوق نگرفته‌ام. اما در 4، 5 سال گذشته بيشتر از هميشه احساس آزادي كرده‌ام و اين هم ربطي به اين مسئله ندارد كه من از احمدي‌نژاد حمايت كرده‌ام. از 3 تير به بعد هيچ روزنامه‌نگاري به اندازه من، به كل حاكميت نگاه انتقادي نداشته است. نه از اين انتقادهاي كوچولوي گشت ارشاد. انتقادهاي اصولي!

* شما درحالي از آزادي در سال‌هاي اخير صحبت مي‌كنيد كه دقيقا سالي كه كتاب شما كانديد بخش رمان جايزه گلشيري بوده سال 87، هيات داوران اين جايزه به دليل كم بودن آثار منتشر شده و در اعتراض به سياست‌هاي صدور مجوز ارشاد، اين جايزه را برگزار نكرد. اين اتفاق يك واقعيت اجتماعي است. شما مي‌توانيد فقط از نشر چشمه بپرسيد كه در همان سال 87 چند عنوان كتاب منتشر كرده است. 240 عنوان كتاب. فقط و فقط نشر چشمه. آيا اين تعداد كتاب، در طول بيست و اندي كاري‌شان سابقه داشته است؟ 

ــ اما من نوعي؛ به عنوان منتقد اين نظام سياسي، ابزارها و امكاناتي دارم كه مي‌توانم از آن‌‌ها براي آسيب‌ رساندن به حيثيت نظام استفاده كنم. اغلب ناشران و نويسندگان مي‌گويند، فضا بسيار بسته و خفقان‌آور است اما پشتش دلايل مالي خوابيده است. چون سياست‌هاي احمدي‌نژاد، ضربه‌اي به نشر سنتي است. همين كه كاغذ يارانه‌اي را قطع مي‌كند و بعدهم پيوستن به قانون كپي‌رايت. براي ناشران ما كه عادت كرده‌اند تازه‌ترين كتاب ماركز را ظرف 24 ساعت به ايران بياورند، 1 هفته‌اي ترجمه كنند و 2 هفته‌اي منتشر شود و بدون اينكه يك ريال به نويسنده كتاب بپردازند، كسب درآمد مي‌كنند. 

حالا بايد براي ترجمه و انتشار هر كار خارجي، هزينه بپردازند. به اين ترتيب دنياي قبلي مرده است و دنياي جديدي متولد مي‌شود كه در كوتاه مدت به ناشران ضرر مي‌زند و ظرف 1 يا دو سال نمي‌توانند آثار روز را به سرعت وارد بازار كتاب ايران كنند. اما چون صنعت نشر ناگزير از كار و كسب درآمد است، ‌به سوي نويسندگان داخلي بازمي‌گردد. ديگر شيوه كار قبلي از بين مي‌رود. ناشر بايد با پرداخت پول، امتياز كتاب من را بخرد و بعد در ازاي هر كتاب هم درصدي به من بپردازد. نه مثل امروز كه كتاب را به ناشر تحويل مي‌دهم و هيچ نظارتي روي كتابم ندارم. 

اگر آن كنوانسيون را بپذيريم، من نويسنده ايراني هم صاحب حقوقي مي‌شوم. آن‌وقت است كه نويسندگي شغل مي‌شود و من مي‌توانم يك كتاب بنويسم و از قبل آن ده سال به اروپا بروم. 

جفري آرچر با يك مجموعه داستان 60، 70 صفحه‌اي معمولي به نام «بزنگاه» صاحب سي ميليون پوند شد. با اين پول مي‌تواني تا آخر عمرت در ايران زندگي كني! من اگر بتوانم يك كتاب بنويسم و 6 ماه دور دنيا بگردم، قطعا در بازگشت كار بهتري هم خواهم نوشت. اما چرا صنعت نشر ما با احمدي‌نژاد، مخالف است؟ چون آنها را از راه‌هاي مالوف و شناخته شده پول درآوردن، به يك فضاي ناشناخته واردكرده است. تا آنجاكه من مي‌دانم، برطبق ليست ارشاد، الان 3750 ناشر وجود دارد و در حدود 1750 تا دو هزار كتاب‌فروشي. اين بيماري صنعت نشر ما است. اما وقتي اين قوانين رعايت شود و قيمت‌ها هم در بازار نشر، واقعي شوند، ديگر هر چرندي كتاب نمي‌شود. اما قيمت كتاب بالا مي‌رود.

* كوچك‌ترين واحد رمان را چه مي‌دانيد؟ 

ــ پاراگراف.

* خودتان علت جذابيت «كافه پيانو» را چه مي‌دانيد؟ 

ــ اولين دليل آن، شايد حد وسط بودنش است. نكته دوم سبك روايي داستان و من راوي بودنش. ديگر اين‌كه متاثر از يك اثر ادبي نام‌آشنا و جذاب به نام «ناتور دشت» است. خواننده‌اي كه ناتوردشت را خوانده است با اين كار احساس نزديكي مي‌كند. البته سبك روايي كار هم خيلي اهميت داشت و وسواس من در نوشتن جملات به نحوي كه دركنار هم يك موسيقي بسازند تا خواننده دچار مشكل خوانش نشود و يك نفس داستان را پيش ببرد. اين‌ها عمدي بوده است. به لحاظ جامعه‌شناختي هم، چون نويسنده عضو طبقه متوسط جامعه بوده و موضوع و محتوا و روياها و فضاهاي آشنا و مالوف طبقه متوسط را هم در كتاب آورده است، ناخودآگاه اين جذابيت را هم براي طبقه متوسط كتاب‌خوان دارد و اين‌كه نويسنده نكوشيده است خود سانسوري كند.

* كساني‌كه با عدم خودسانسوري در اين كتاب موافقند، چه نگاهي به پايان‌بندي كار و حذف صفورا از روايت دارند؟ آيا از اين پايان‌بندي راضي هستند؟ 

ــ تعداد اين افراد خيلي معدود بوده است، اغلب‌شان هم از كساني هستندكه خيلي نگاه فني‌اي به داستان دارند. البته من اي‌ميل‌هاي بسياري درمورد اين كتاب دريافت كردم كه حدود دويست، سيصدتايي از آن‌ها را قصد دارم درقالب يك كتاب منتشر كنم، به ندرت با پايان‌بندي كار مشكل داشته‌اند. مگر كساني‌كه به ادبيات نگاه تخصصي‌تري داشته‌اند. اما عامل ديگر جذابيت و فروش «كافه پيانو» وجود سه شخصيت است؛ گل گيسو؛ متولد دهه هفتاد، صفورا، متولد دهه 60، پري سيما متولد دهه 50. خواننده‌كتاب مي‌تواند در يكي از اين سه كاراكتر اصلي خودش را پيدا كند و راوي كه متولد دهه 40 است.

* درهنگام وقايع پس از انتخابات و تحريم «كافه پيانو» و برگرداندن آن به ناشر يا آتش زدنش و ...، چاپ چندم كتاب منتشر شده بود؟ 

ــ بيست و چهارم.

* و الان به چاپ چندم رسيده است؟ 

ــ بيست و هشتم.

*خودتان چه نگاهي به تحريم اين كتاب توسط قشري از طبقه متوسط جامعه داريد؟ 

ــ ابعاد قضيه را بررسي كنيد. تا هنگام انتخابات 60، 70 هزار نسخه از «كافه پيانو» فروش رفته بود. بعداز آن وقايع، حدود 200 نسخه از كتاب برگردانده شد. آن‌چنان اين رقم پايين است كه قابل قياس با شمارگان فروخته شده نيست. بيشتر اين كارها هم در فضاي مجازي و توسط يكي، دوتا از نويسنده‌ها انجام شد كه كتاب‌شان هم‌زمان با «كافه پيانو» منتشر شده بود. يعني بيشتر مسائل صنفي است.

* زيبايي درنظر شما چطور تعريف مي‌شود؟ 

ــ اگر قبل از نوشتن «كافه پيانو» اين سئوال را از من مي‌پرسيديد، لاجرم جواب چيز ديگر بود. اما حالا كه «كافه پيانو» نوشته شده، چون طرز نوشتن من پيامبرگونه است، به اين معنا كه نويسنده تصاويري را كه ديده است؛ منتقل مي‌كند. اين نگاه خيلي به تعريفي كه رودن از مجسمه دارد، نزديك است كه مي‌گويد من شكل مجسمه را در قطعه سنگي مي‌بينم و فقط اضافه‌ها را حذف مي‌كنم. حالا كه به «كافه پيانو» نگاه مي‌كنم، بن‌مايه‌هاي مذهب را در تصاوير آن مي‌بينم. مثل ويتراي مسيح و حواريونش يا علي درحال نماز خواندن در كافه يا راوي كه مي‌گويد؛ زيباترين تصويري كه ديده‌ام نماز خواندن پري سيما است. گويا بن‌مايه‌هايي از مذهب در نويسنده وجود دارد كه موجب مي‌شود، بن‌مايه‌هايي از زيبايي هم رنگ و بوي مذهب و اخلاق داشته باشد.

برچسب ها: کافه پیانو
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین