December 03 2024 - سهشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳
- RSS
- |
- قیمت خودرو
- |
- عضویت در خبرنامه
- |
- پیوندها و آگهی ها
- |
- آرشیو
- |
- تماس با ما
- |
- درباره ما
- |
- تبلیغات
- |
- استخدام
علیرضا مجیدی
در آستانه 70 سالگی بازیگر معروف و محبوب سینما، "یک پزشک" به بررسی کارنامه هنری این ستاره سینما پرداخته است. در این یادداشت آمده است:
هر کس که سینما را دوست دارد، بسته به سطح علاقهمندیاش و ژانرهایی که میبیند، بازیگرانی را میپسندد. اگر از من بپرسید ممکن است از «گری کوپر» تا «لئوناردو دیکاپریو» برایتان اسم ردیف کنم. اما مطمئن باشید در سرزمین ستارهها، ابتدا اسم سلطان را میبرم! آل پاچینو در نظر من، شمارهی یک هست، و امروز، سلطان ۷۰ ساله میشود!
آلفردو جیمز پاچینو، در ۲۵ ایپریل ۱۹۴۰، در محلهی افسانهای خلافکارهای نیویورک، هارلم، بهدنیا آمد.
وقتی تنها دو سال داشت، پدر و مادرش از هم جدا شدند. بعد از آن، مادرش او را به آن یکی نام خلاف مشهور، برانکس، برد تا با والدین خودش زندگی کنند. اصلیت مادرش، «رز جراردی»، به نام محبوب ما برمیگردد: کورلئونه در سیسیل! سرگرمیاش این بود که فیلمهایی را که میدید و کاراکترهایش را به یاد بسپارد و صدا و حرکاتشان را تقلید کند. او تحصیلاتش را خیلی خوب پی نگرفت، در حقیقت اصلاً پیاش را بهصورت رسمی نگرفت و در ۱۷ سالگی درس را رها کرد. سر همین موضوع هم با مادرش مشاجره کرد و خانه را ترک کرد. بعد از آن انواع کارهای بیاهمیت را انجام داد تا بتواند زندگیاش را بگذراند. قاعدتاً زندگی در برانکس تاثیرات خودش را داشت و یکبار در ۲۱ سالگی بخاطر حمل اسلحه دستگیر شد.
در بین تمام این حوادث، دنبال علاقهاش، بازیگری، هم بود ولی وقتی که میخواست با گروه زیرزمینی تئاتر نیویورک کار کند، از شدت بیپولی، شبهایی را در خیابان میخوابید. وقتی آل ۲۲ ساله بود، مادرش فوت کرد، همان روزها، پدربزرگش هم فوت کرد و او تقزیباً بیپناه ماند.
آل که با تمام سختیها عاشق بازیگری بود، با تلاشهای مختلف در سال ۱۹۶۶خود را به استودیوی هنرمندان (The Actors Studio) رساند که استادی چون «لی استراسبرگ» در آنجا بود (بعدها آل عضو دائمی آنجا شد). استراسبرگ را حتماً در «پدرخوانده ۲» بهیاد میآورید! حدود سال ۱۹۶۸، آل پاچینوی جوان در یک اپیزود سریال N.Y.P.D. بازی کرد. این اولین کار جدیاش، غیر از تئاترهای بود که تا آنزمان بازی میکرد. در سال ۱۹۶۹ با «من، ناتالی» برای اولینبار وارد دنیای پردهی نقرهای شد. اما دنیای سینما با او کارها داشت، یک فیلم دیگر و ناگهان، در سال ۱۹۷۲، «پدرخوانده»!
فکرش را کنید که چه نامهایی دنبال نقش مایکل بودند: رابرت ردفورد، وارن بیتی، جک نیکلسن، و رابرت دنیرو! همه با پشتوانهای مطمئنتر و جا پاهایی محکمتر از این جوانی که هنوز کار واقعاً قابل دفاعی در سینما نداشت! غیر از «فرانسیس فورد کاپولا»، هیچکس او را مناسب این نقش نمیدانست. اما این جوان ایتالیایی- آمریکایی آنقدر عالی بود که برای این نقش نامزد اسکار نقش مکمل شود. در دورهای که از ۵ نقش مکمل مرد، سه تایش از فیلم پدرخوانده در لیست نامزدها بودند (جیمز کان در نقش سانی و رابرت دووال در نقش تام، وکیل خانواده) جایزه به «جوئل گری» در فیلم «میکده» (Cabaret) میرسد، اما «مارلون براندو»ی کبیر برای نقش دُن ویتو کورلئونه اسکار را میبرد.
حالا دیگر آل هر پیشنهادی را نمیپذیرفت، همه از او انتظار کار سطح بالا داشتند. در سال ۱۹۷۳، یکی از بهیاد ماندنیهای سینما باز به واسطهی او خلق شد: «سرپیکو» که داستان پلیس پاکی است که میان همکاران رشوهگیر و جنایتکاران خطرناک گرفتار شده و ملهم از یک داستان واقعی بود. باز هم آل نامزد اسکار میشود، اما اینبار برای بهترین بازیگر مرد و در میان نامهایی مانند «جک نیکلسن»، «رابرت ردفورد»، «مارلون براندو» و «جک لمون». جایزه را «جک لمون» برای فیلم «نجات ببر» (Save The Tiger) میبرد. آل پاچینو برای «سرپیکو» گلدنگلوب میگیرد.
سال ۱۹۷۵، کاپولا قسمت دوم پدرخوانده را میسازد، و دُن مایکل را میان هزاران مشکل گرفتار میکند، ولی عوضش راه را برای نامزدی دوبارهی آل باز میکند. ولی از میان او، نیکلسن، «داستین هافمن»، «آلبرت فینی» و «آرت کارنی»، جایزه به کارنی برای فیلم «هری و تونتو» (Harry & Tonto) میرسد. آل، شجاعانه انتخاب میکند و «بعد از ظهر سگی» و کاراکتر سانی وورتزیک را برمیگزیند و طبق انتظار، یک شاهکار خلق میکند. سومین نامزدی پیاپی برای بهترین بازیگر نقش اول در رقابت با «جک نیکلسن»، «جیمز ویتمور»، «ماکسیمیلیان شل» و «والتر ماتائو» را به نیکلسن میبازد که بالاخره بخت در خانهاش را زدهبود و او هم یک فیلم شاهکار داشت، «پرواز بر فراز آشیانهی فاخته» (One Flew Over The Cuckoo’s Nest). باور نکردنی است که او چهار سال متوالی، چهار کاراکتر برتر دنیای سینما را بازی میکند و اسکار را نمیبرد.
بههر حال، همه به خوشاقبالی «تام هنکس» نیستند که دو سال متمادی بازی خارقالعادهیشان چشم داوران را بگیرد و صاحب اسکارشان کند. اما برای همین نقش به همراه نقش دُن مایکل در پدرخوانده ۲، جایزهی بافتا را نصیب خود میکند.
آل بعد از اینهمه بداقبالی، دو سالی در سینما ظاهر نمیشود تا سال ۱۹۷۷ که «بابی دیرفیلد» را بازی میکند و باز دو سال میگذرد و در «و عدالت برای همه» نقشآفرینی میکند. دوباره بعد از وقفهای ۵ ساله نامزد بهترین بازیگر مرد میشود. در رقابت با «داستین هافمن»، «رُی شایدر»، «جک لمون» و «پیتر سلرز»، اینبار به «داستین هافمن» میبازد که در «کرامر علیه کرامر» (Kramer vs. Kramer) در کنار «مریل استریپ» بازی کردهبود و هر دو اسکار گرفتند، مسلماً این برای آل از آنجا ناراحتکننده بود که او ایفای نقش در این فیلم را رد کرد. ناگهان آل سقوط میکند و دو انتخاب بد انجام میدهد. Cruising و «نویسنده! نویسنده!» -هرچند، برای این فیلم آخری نامزد جایزهی گلدنگلوب میشود- که صدای انتقاد تمام منتقدان را بلند میکند.
بعد ناگهان نقش خیرهکنندهی تونی مونتانا را در «صورتزخمی» بازی میکند، ولی اینبار داوران اسکار حتی او را نامزد نمیکنند. آل برای اینکه حرکت سینوسیاش را کامل کند، یک انتخاب بد دیگر میکند و در «انقلاب» ایفای نقش مینماید. ناگهان تمام منتقدان پایشان را روی گلوی آل پاچینو می گذارند و انقلاب را، یکی از بدترین فیلمهای تاریخ بشر میخوانند و انگشت اتهام بهسوی آل میگیرند. این اتفاق تلخ، او را برای چهار سال از پرده دور نگاه میدارد. بعد از این وقفهی طولانی، آل پاچینو با «دریای عشق» بازگشت که فیلمی درام و جنایی بود و بازی قابل قبولی ارائه داد.
سال ۱۹۹۰، نوبت قسمت سوم سری پدرخوانده بود، این قسمت هرچند نمایشگر تلخترین حوادث زندگی دُن مایکل بود، اما مسلماً در برابر قسمت اول و دوم نفس کم میآورد، با اینحال، بهترین ماجرای فیلم، حضور نازنین آل پاچینو بود. بعد از پذیرش اینهمه نقش درام و تلخ، آل که دیگر ۵۱ ساله شده دوباره ریسک میکند و نقشی کمدی را در «دیک تریسی» میپذیرد.
اتفاقاً این نقش به مذاق اهالی آکادمی اسکار خوش میآید و پس از ۱۱ سال، دوباره او را نامزد اسکار میکنند، برای دومینبار، او در بخش بازیگر نقش مکمل نامزد میشود. حالا بماند که در این بخش، بازی «اندی گارسیا» را برای «پدرخوانده ۳» پسندیدند و نامی از واپسین اجرای دُن مایکل در بهترین بازیگر مرد نبردند! غیر از این دو، «بروس دیویسن»، «گراهام گرین» و «جو پشی» نامزد بودند. چه انتظاری دارید؟ باز جایزه به آل پاچینو نرسید! «جو پشی» برای «رفقای خوب» (GoodFellas) جایزه را برد.
سال ۱۹۹۱، یک فیلم رمانتیک را پذیرفت: «فرانکی و جانی» و جانی دوستداشتنی فیلم شد. سال ۱۹۹۲، دو فیلم عالی بازی میکند: «گلنگاری گلن راس» با جمعی از ستارگان و در نقش بازاریابی که بهطور اعصابخردکنی همیشه برنده است و البته «بوی خوش زن» در نقش سرهنگ نابینا، فرانک اسلید! در سال ۱۹۹۳ برای هر دو نقش نامزد اسکار میشود. برای اولی در بخش بازیگر نقش مکمل و برای دومی در بخش بهترین بازیگر مرد. در این بخش، فیلمهای خارقالعاده و بازیهای عالیای حضور داشتند، مثل «دنزل واشینگتن»، «کلینت ایستوود» و «رابرت داونی جونیور».
گمان میکنم کمیتهی اسکار اینبار، از این همه نامزدی و جایزه ندادن به برترین کاراکترهای ممکن که او خلق کردهبود، شرمنده شد و آل پاچینو همهی آنها را از رو برد! بالاخره اسکار نصیبش شد! این تا امروز، آخرین باری بود که او نامزد اسکار شد. علیرغم آنکه او، بازیهای چشمگیری در «روش کارلیتو» و «مخمصه» انجام میدهد.
اما آل پاچینو به دنبال امتحان زمینهای تازه بود. برای همین کارگردانی و بازی «در جستجوی ریچارد»، بر اساس نمایشنامهی «ویلیام شکسپیر» را به عهده میگیرد. فیلمی نیمه مستند و نیمه داستانی. پس از آن در فیلمهایی مثل «دانی براسکو»، «وکیلمدافع شیطان» بازی میکند. با آغاز قرن ۲۱، دوباره بر صندلی کارگردانی مینشیند و «قهوهی چینی» را کارگردانی و بازی میکند. و چند سال بعد در سریال «فرشتگان آمریکایی» در نقش رُی کوهن بازی میکند و بخاطرش گلدنگلوب میگیرد.
در «تاجر ونیزی» همهی منتقدان او را تنها نکتهی مثبت و ستارهی فیلم دانستند. آخرین اثر سینمایی اکرانشدهی او، «قتل عادلانه»، که پس از مخمصه همکاری رو در روی دیگری برای آل و رابرت دونیرو به شمار میآید، انتقادهای زیادی را در پی داشت. اما پروژههایی که در پیش دارد، مثل «شاه لیر» در نقش اصلی، «مریم مادر مسیح» در نقش هرود خونخوار» و «دالی و من: یک داستان سورئال» در نقش سالوادور دالی، نقشهایی است که میتواند افسانهسازی او را کامل کند.
آل پاچینو در طول زندگی حرفهایش برخی فیلمهای پرآوازه را هم برای ایفای نقش رد کرد، مانند «متولد چهارم جولای»، «جنگهای ستارهای»، «اینک آخرالزمان» و «زن زیبا». آل پاچینو، اصولاً سیگارکش قهاری است. البته از صدای خشدار و آن خندههای تهحلقی ترسناک مشخص است! به هرحال، او به خودش لطف کرده و اعتیادش را از چهار پاکت سیگار در دههی ۸۰ به دو پاکت در اوسط دههی ۹۰ رساند! بازیگری است که بهشدت در نقشش فرو می رود و با آنها زندگی میکند، برای سرپیکو یک رانندهی خلافکار را دستگیر کرد و برای بوی خوش زن، مدتی را در آسایشگاه کهنهسربازان ویتنام ماند.
آل پاچینو، آثار تئاتری در خوری هم دارد و تقریباً هر بلیط نمایشهایی که در آن حاضر است، به قیمت ۱۰۰ دلار فروخته میشود. به جز او، «جیمی فاکس» ( برای «ری» و «جانبی») و «بری فیتزجرالد» (در سال ۱۹۴۵) تنها بازیگرانی هستند که در یک سال، همزمان نامزد بهترین بازیگر نقش اول و بهترین بازیگر نقش مکمل در اسکار شدهاند. رنگ محبوبش، مشکی است. در اوایل کارش، کمدیهای استندآپ هم کار میکرد که طبق گفتهی خودش حالا به هرکس میگوید، حرفش را باور نمیکنند.
«الک بالدوین» که با او در «گلنگاری گلن راس» و «در جستجوی ریچارد» کار کرده، تز ۶۵ صفحهای دربارهی سبک بازیگری متُد آل پاچینو نوشت تا از NYU مدرک بگیرد. جز او، «مارلون براندو»، «جنیفر جونز»، «تلما ریتر» و «الیزابت تیلور» چهار بار پشت سر هم نامزد اسکار شدهاند. سخن حکیمانهای دارد که میگوید: «کسی که بر حماقتش پافشاری کند روزی عاقل میشود.» او بازیگری است که علاقه دارد با ایراد یک سخنرانی نفسگیر در هر فیلم، به نوعی یک امضا در فیلمها از خود به جای بگذارد.
امروز،۴۱ سال از ورودش به سینما گذشته و تا امروز ۴۵ فیلم یا سریال (دو تایش در مرحلهی تولیدند) به سینمادوستان هدیه داده، با تمام افت و خیزها، بازیگر متد و شاگرد برحق «لی استراسبرگ» است. کمی به خاطراتمان از او فکر کنیم. مایکل جوانی که مسئولیت «خانوادهای» بر دوشش هست و خیلی تنهاست. پلیسی که در بیمارستان با گوشی ناشنوا شده و زخمی افتاده و همکارانش برایش کارتپستالی فرستادهاند که در آن آرزوی مرگش را کردهاند –یادتان هست صورتش برای گریه جمع شد و خود را نگه داشت؟- و همینحرکت، شرح تمام مقاومتش در «سرپیکو» بود. «تونی مونتانا»، جوانی غیرتی که میخواست دنیا از آنش شود و صحنهی آخرین شورش دیوانهوارش. «وینسنت هانا» که با مجرمی که به دنبالش هست پشت میز رستوران مینشیند.
سرهنگ اسلید بددهان که تمام فیلم منتظری کسی جوابش را بدهد ولی ناگهان دلت میخواهد برادرزادهی گستاخش را خفه کنی و واقعاً وقتی پسر جوان را برای خرید سیگار میفرستد تا خود را بکشد، اشکت را در میآورد (کدام بازیگری میتوانست آن سکانس خارقالعادهی تانگو را بازی کند، جز خود آل؟!)، شیطان ترسناکی که بالاخره چیره میشود و تو را تسلیم میکند، ریچارد مکار، وقتی سقوط میکند و در برابر مرگ ناگزیر فریاد میزند: یک اسب، در برابر پادشاهیم! شایلاک که دیگر پست نیست، و همدلش میشوی وقتی در باران فریاد میزند: It’s My Revenge!
حقیقت آن است که وقتی از آل پاچینو حرف میزنیم، داریم از خدای بازیگری سخن میگوییم. او سلطان بازیسازان است و امروز، ۷۰ ساله است. باشد که سلطان، همواره به سلامت و کامروایی بزید! با عشق و احترام به مردان فوقالعادهای چون «مایکل کورلئونه»، «تونی مونتانا»، «سرپیکو»، «کارلیتو»، «فرانک اسلید»، «ریچارد» و حتی شیطان به روایتش، که همزمان در کالبد آل زندگی میکنند باید تمامقد ایستاد و تشویقش کرد. اینجا، پرده میافتد. اما سینمای آل پاچینو ادامه خواهد یافت، برای همیشه!