bato-adv

حاشیه‌ای کوتاه بر رمان "بعد از ابر" اثر بابک زمانی

از دیگر نکات شایسته‌ی بررسی، تخیلات قوی، دلپذیر و هوشمندانه‌ی بسیاری است که نویسنده با ذات اندیشه‌ی خود در خلق این اثر درآمیخته است. تخیلاتی پیرامون مفاهیمی، چون ابر، مه، رود، چشمه، خورشید و .... درواقع نویسنده در قالب این تخیلات و توهمات زیبا گاه با واژه و مفهوم ابر، بیشترین و بهترین ارتباط را برقرار کرده و به نوعی با این واژه‌ها بازی کرده است. تخیلاتی که گاه در ابتدای امر خواننده را با واقعیت خود می‌فریبند و بعد‌ها رفته رفته پرده از چهره‌ی وهمناک خود برمی‌دارند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۰۹ دی ۱۳۹۷
ثما آسیایی؛ "بعد از ابر" عنوان اثر داستانی است از نویسنده‌ی جوان، "بابک زمانی" که نخستین بار در اردیبهشت ماه نود وهفت به اهتمام نشر "ایجاز" در چهل وهشت فصل به چاپ رسید و به فاصله‌ی بسیار کمی، توسط همین نشر چاپ شانزدهم آن منتشر شد.
 
"بعد از ابر" مفاهیم و موضوعات گوناگون قابل توجهی را در قالب یک زندگی روستایی با تمامی وجوه آن به تصویر کشیده است. از جمله‌ی مفاهیم و موضوعات این رمان، مفاهیم و موضوعاتی، چون درماندگی و استیصال نوع بشر، تنهایی انسان ها، ایستادن و جنگیدن برای بردن و ساختن، پیروزی حقیقت، شکست و تسلیم، خودخواهی، دروغ، عشق، طمع و ... است.
 
حاشیه‌ای کوتاه بر رمان
 
در این اثر دویست و پنجاه و شش صفحه‌ای آنچه پیش از هر مفهوم دیگر توجه مخاطب را جلب می‌کند، ارائه‌ی تصویری ساده، صمیمی، نزدیک و قابل لمس از یک زندگی روستایی و دغدغه‌ها و مصائب و زیبایی‌های آن و البته خلق و خوی مردمان آن است که در پی این تصویر، ویرانی روستا و نابودی زندگی اصیل روستایی در هجوم لشکر انبوه و بی رحم تکنولوژی و رفاه شهری از زوایای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است.
 
در این اثر قابل توجه به لحاظ مضمون، محتوا و نیز پیام ها، گاه مشکلات دستوری اندکی مشاهده می‌شود. مشکلاتی در نوع جمله‌بندی‌ها، انتخاب واژه‌ها و جا به جایی کلمات. به نمونه‌های زیر توجه کنید:  "... فقط از ترس جانشان نبود طاووس. این‌ها بی وطن‌اند طاووس. عین کلاغ هر جا زرق و برق ببینند، می‌نشینند، آن جا وطنشان می‌شود. (بابک، زمانی، ۱۳۹۷:۲۶) " و " هر چه گفتم این‌ها یک روده‌ی راست توی شکم شان ندارند، به خوردتان نرفت که نرفت... (همان:۳۰) " و "آدم خوب کجا بود طاووس؟! وقتی کسی روبرویت می‌ایستد و لبخند می‌زند، همیشه دلیلی بر خوب بودنش نیست، باید بدانی در دست‌هایی که پشت خود قایم کرده چه دارد. شاید دارد به رویت لبخند می‌زند، اما خنجر یا تیری در پشت خود قایم کرده تا سینه‌ات را بشکافد. همان طور که کسی هم به تو لبخند نمی‌زند و چشم هایش عین کاسه‌ی خون است، دلیلی بر بد بودنش نیست. شاید بیچاره در دست هایش، پشت خود شاخه گلی پنهان کرده یا لقمه‌ای حتی (همان:۳۱)
 
"به عبارت دیگر محتوای قابل توجه این اثر گاه قربانی این مشکلات و یکدست نبودن نوع زبان به کار رفته در آن شده و گاه چنان که باید نگاه و اندیشه‌ی مخاطب را به خود جلب نمی‌کند. نمونه‌های بسیار این مشکلات همانطور که ذکر آن گذشت شاهدی بلامنازع است بر نیازمند بودن این اثر داستانی به ویرایش و احیانا تصحیح و نزدیک‌تر کردن آن به زبان و نگاه و سلیقه‌ی فکری و زبانی مخاطبان داستانی دنیای امروز و بنابراین می‌توان ادعا کرد که اگر در نوع زبان رمان در حالت کلی آن تغییری ایجاد شود، این اثر، خواندنی‌تر و به یک رمان درجه‌ی یک بدل می‌شود.
 
مشکل دیگری که در این رمان، ذهن مخاطب را آشفته می‌کند بحث اغتشاش زمانی آن است که به نوعی این اثر را در ردیف رمان‌های پست مدرنیسم قرار می‌دهد. عدم ترتیب زمانی حوادث و رفت و آمد‌های پی در پی نویسنده در موقعیت‌های زمانی و حتی گاه مکانی گوناگون سبب ایجاد تزلزل در تمرکز مخاطب بر موضوع و سیر داستان شده و نوعی سردرگمی فکری را برای او رقم میزند که می‌تواند او را از مطالعه‌ی ادامه‌ی داستان منصرف کند. اما فارغ از بحث اغتشاش زمانی و پیامد‌های آن، سبک نویسنده در بیان مفاهیم و گاه حتی در موارد اندکی از زمان گسستی‌ها و بیان سوالات و موضوعات گوناگون در قالب تحلیل مسائل و حدیث نفس، قابل توجه و در نوع خود خلاقانه و دلنشین است.
 
شاید هدف نویسنده از انتخاب زبان به کاررفته در اثر، هماهنگی و همسو قرار دادن آن، با حال و هوا و پیش از هر چیز فضا و مکان وقوع حوادث است که در یک محیط روستایی اتفاق می‌افتد. اما چنین به نظر می‌رسد که با انتخاب زبانی از لونی دیگر، صداقت و صمیمیت این نوع زندگی بیشتر می‌توانست بر مخاطبان تاثیر گذاشته و ان‌ها را با خود همراه‌تر کند. به عبارتی دیگر انچه گاه در اثنای مطالعه‌ی رمان، ذهن مخاطب را تا استانه‌ی خستگی پیش می‌برد به نوعی کهنگی و عدم همدلی مخاطب با زبانی است که نویسنده ماجرای داستان را با آن نقل می‌کند.
 
همچنین سوالاتی که در جای جای رمان و پی در پی از زبان راوی -باقر- مطرح می‌شود و اغلب بی پاسخ می‌ماند و حتی گاه پاسخی برای آن‌ها وجود ندارد و تکرار شدن این شیوه از تحلیل و درک مسائل افراد برای خود نیز می‌تواند از نکات نیازمند بررسی و البته منفی این اثر به شمار رود. "به راستی مگر بر انسان چه می‌گذرد که مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهد؟ مگر بر او چه می‌گذرد که گویی می‌خواهد از کالبد خود جدا شود و دیگر در آن نباشد؟ چگونه می‌شود ادمی به جایی برسد که آرزوی مردن داشته باشد؟ مگر زندگی تا چه اندازه وحشتناک است که زنده‌ای آرزوی مردن کند؟ اما ایا هرگز هیچ مرده‌ای آرزوی زنده شدن کرده است؟ مگر تا چه حد تلخ است زندگی؟ (همان:۱۷۷) " و " آه‌ ای شب دیز، شب دیز من، اخرین

بازمانده‌ی من، چه بر سرت امده بود؟ چه کسی تو را به آن حال و روز انداخته بود؟ آه شب دیز، کوه سیاه من، آن جای گلوله‌ها چه بود بر تن‌ات؟ آن همه خون چه بود که از تو می‌رفت؟ شب دیز چه شده بود؟ شب دیز پس از من چه کسی آمده بود سراغ تو؟ شب دیز چرا تنهایت گذاشتم؟ شب دیز چرا صدایم نکردی؟ چرا شیهه‌ای نکشیدی؟ چرا حرفی نزدی؟ چرا چشمانت نگاهم نمی‌کرد دیگر؟ شب دیز آیا صدایم را می‌شنیدی هنوز؟.. (همان:۲۲۵) " و " ... مگر چه فشاری آمده بود بر این ماهی عظیم که چشمانش چندین برابر شده بود؟ چه می‌خواست که این گونه در زیر آب فریاد می‌زد؟ کمک؟ این که کسی به دادش برسد؟ (همان:۱۱) "
 
گاه نیز در پی این سوال‌ها، جملات و عبارات برگزیده، قابل‌تامل و حائز اهمیت بسیاری که گاه رنگ و بوی فلسفی نیز دارند و تصویری از اندیشه‌ی والای نویسنده و درک عمیق او از حقیقت زندگی، دنیای درونی آدم‌ها و روابط ان‌ها با یکدیگر است نیز به چشم میخورد. جملاتی که جهان بینی ویژه‌ی نویسنده به لحاظ مسائل گوناگون و از جمله مسائل عاطفی، عشق و شکست از آن را به تصویر می‌کشد. "راستش را بخواهی، عشق تنها چیزی ست که کسی نمی‌داند اتفاق افتادنش بهتر است، یا اتفاق نیفتادن اش... (همان:۱۸۷) " و " زندگی است دیگر، گاهی خسته‌ات می‌کند، خیلی خسته‌ات می‌کند، آن قدر که دوست داری خودکارت را بگذاری لای صفحاتش و یک مدت بروی سراغ خودت. هیچ کاری نکنی، با هیچ کس حرفی نزنی؛ اما مشکل این جاست؛ بعد که بر می‌گردی، می‌بینی یک نفر خودکار را از لای صفحات کتاب زندگی‌ات بیرون کشیده و تو هم به یاد نداری کدام صفحه بوده‌ای. گم می‌شوی و هیچ چیز توی دنیا بدتر از این نیست که ندانی کجای زندگی ات هستی... (همان:۳۵) " و "گاهی برای شنیدن گوش لازم نیست، باید قلب داشت. قلبی که در سینه چونان گاوی خشمگین که زنجیرش کرده باشی با هر کلمه با هر نگاه با هر حرکت، در سینه ات محکم بتپد (همان:۱۸۶)" و "مرگ ربطی به حال خوب ندارد. بوده خیلی‌ها که در حال قهقهه زدن مرده اند. مرگ دریایی ست که جا‌های کم عمقش به اندازه‌ی جا‌های عمیقش، کشنده است (همان:۱۸۸)"
 
مفاهیم پیچیده‌ی اجتماعی، اخلاقی، انسانی و مهمی، چون حسد، دروغ، طمع و ... نیز به شکل ساده و قابل لمسی، به همراه نتایج و ثمراتشان در این رمان پرداخته شده است. نیز مفاهیمی، چون خوی مردمان روستایی، کیفیت پایبندی به باور‌ها و شرافت انسانی در شرایط گوناگون، خودخواهی و ....
 
از دیگر نکات شایسته‌ی بررسی، تخیلات قوی، دلپذیر و هوشمندانه‌ی بسیاری است که نویسنده با ذات اندیشه‌ی خود در خلق این اثر درآمیخته است. تخیلاتی پیرامون مفاهیمی، چون ابر، مه، رود، چشمه، خورشید و .... درواقع نویسنده در قالب این تخیلات و توهمات زیبا گاه با واژه و مفهوم ابر، بیشترین و بهترین ارتباط را برقرار کرده و به نوعی با این واژه‌ها بازی کرده است. تخیلاتی که گاه در ابتدای امر خواننده را با واقعیت خود می‌فریبند و بعد‌ها رفته رفته پرده از چهره‌ی وهمناک خود برمی‌دارند. از مباحث مهم دیگر، حضور چشمگیر و موثر نوع سگ در این رمان است؛ و به نظر می‌رسد که این مفهوم و نیز مفاهیمی مانند ابر، مه، رود، چشمه و ... در این رمان در مفهوم نمادین نیز به کار رفته اند و به این ترتیب این رمان همچنین می‌تواند در حوزه‌ی آثار داستانی نمادین مورد بحث قرار داده شود.
 
شخصیت‌های این رمان-یونس، باقر، طاووس، بهمن، سلیم، علوی، منوچهری، لیلا، حاتم، پرویز، قباد و ... -اغلب شخصیت‌هایی پویا، پرسناژ، قراردادی و ساده هستند که نویسنده در خلق آن‌ها با تمامی خصایل منحصر به فرد شان اعم از خصایل روحی، روانی، فکری، جهان بینی‌ها و ... موفق عمل کرده است، اما در تنظیم گفتگو‌های میان شخصیت‌ها موفقیت چندانی نداشته که بخشی از آن مربوط به مسئله‌ی زبان انتخابی نویسنده و محدودیت‌های متعلق به آن است.
 
رمان "بعد از ابر" رمانی اجتماعی و دربردارنده‌ی مفاهیم مهم انسانی، اخلاقی، اقتصادی، و حتی سیاسی، فرهنگی است. رمانی نمادین که به شکل ظریف و قابل لمسی، تصویری از جهان و در ابعاد کوچکتر جامعه را در قالب بحث پیرامون روستا و زندگی روستایی ارائه کرده است. رمانی نزدیک به واقعیات و سادگی زندگی روزمره، با شخصیت‌هایی خاکستری و موضوعاتی گوناگون که نگاه و اندیشه‌ی نویسنده اش را قابل تمجید و شایسته‌ی احترام و ستایش ساخته است.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv