bato-adv
کد خبر: ۳۶۱۵۴

روایت بادامچیان از تهدید های اصولگرایی

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۷ - ۱۶ آذر ۱۳۸۸


اسدالله بادامچيان از اصولگراياني است كه اين روزها دوستانش را نصيحت مي‌كند كه مراقب برخي تهديدهايي باشند كه پشت در خانه اصولگرايي نشسته است. نگران است كه گاهي اصولگرايي به سمتي مي‌رود كه به جاي حفظ انقلاب به حواشي مي‌پردازد. از آن تعبير به خالي شدن اصولگرايي از محتوا مي‌كند. از طرفي نگران آن است كه اصولگرا‌ها متصلب شوندو بگويند تنها ما حق هستيم و هيچ كس حق نيست.
 
از كم شدن رابطه با مردم مي‌گويد تا اختلاف‌هايي كه به‌خاطر كسب قدرت بالا گرفته و از نگاه اين عضو موتلفه مي‌تواند اين جريان سياسي را به قهقهرا ببرد.البته تاكيد دارد اصولگرايي يعني خود انقلاب، چون اصلاح‌طلب‌ها هيچ نقشي در انقلاب نداشتند. بعد هم دليل مي‌آورد كه كدام اصلاح‌طلب را ديديد كه ترور شده باشد؟ وي نگراني‌هايش را اين طور از تهديدهاي داخلي و خارجي اصولگرايي ليست مي‌كند. 

برخي معتقد هستند كه اصولگرايان بايد آينده‌نگر باشند و از كنار تهديدهايي كه آينده اصولگرايي را به خطر مي‌اندازد، بي‌اعتنا رد نشوند. به نظر شما بزرگ‌ترين تهديد‌هاي اصولگرايان چه هست؟ از بعد داخلي و خارجي؟
اصولگرايي يك جريان عميقي است كه خودش را بر مبناي اصول و مباني اسلامي و خط امام (ره)و ولايت فقيه مطرح مي‌كند. الان اصولگرايي وضعيت تثبيت شده‌اي دارد و تهديدهايي كه آن را از پا بيندازد به چشم نمي‌خورد اما نمي‌توان از تهديدهايي كه وجود دارد غافل شد. 

مهم‌ترين تهديدهاي داخلي چه هستند؟

مهم‌ترين مساله خالي شدن اصولگرايان از محتواي اصولي است. يعني به جاي اينكه اصول اساسي اسلام بر اصولگرايي حاكم باشد به تدريج تابع اقتضائات قدرت شود. 

منظورتان دقيقا چيست؟
تبديل شدن انقلابي به يك نگه‌دارنده حكومت بالاترين خطر براي اصولگرايان است. گاهي شاهد هستيم اصولگرايي به سمتي مي‌رود كه به جاي حافظ انقلاب به حافظ حكومت تبديل مي‌شود. يعني موقعي هست كه انقلابيون مي‌خواهند يك انقلاب را نگه دارند اما موقعي هست كه ارزش‌هاي انقلابي و اصول انقلابي را نديده مي‌گيرند و مي‌گويند كه مي‌خواهيم حكومت را نگه داريم. 

تهديد‌هاي ديگر براي اصولگرايي كدامند؟
تهديد دوم اصولگرايان متعصب شدن است. يعني متصلب شوند و تصور كنند كه خودشان حق مطلق هستند و بگويند جريان ما حق مطلق است و هر كس با ما نيست باطل. اين اتفاق سبب مي‌شود اصولگرايان به يك تعصب ويژه برسند و اين تعصب غيراصولي است. 

به نظر شما همين تعصب‌ها در درون تشكيلات هم تاثيرهاي خودش را نگذاشته و به اختلاف‌هاي درون‌گروهي تبديل نشده است؟
يكي ديگر از تهديدهاي اصولگرايان همين مساله اختلاف‌هاي منجر به جدال و تنازع داخلي است. به هر حال اختلاف هميشه هست و نبايد انتظار داشت همه در داخل جريان اصولگرايي يك جور فكر كنند. به هر حال هر گروهي منفعت و مصلحت خود را دارد اما به شرطي كه اين اختلاف به جدال نرسد. جدال، درگيري ايجاد مي‌كند. اين با آن دعوا مي‌كند، آن يكي با اين دعوا مي‌كند. نتيجه‌اش اين است كه اخر سر كارشان به بن‌بست مي‌رسد. 

خب برخي دوستان اصولگرا مي‌گويند در قدرت اين دعواها طبيعي است.
و لا تناعو فتشفهو؛ نخير اين دعواها سبب شده اصولگرايي سست شود و اين سست شدن به فرو ريختن منجر خواهد شد و اين تهديد جدي است كه نمي‌توانيم ناديده‌اش بگيريم. 

اما خيلي‌ها معتقدند كه قدرت و اختلاف دو روي يك سكه هستند و واكنش آنها به نسخه شما آن است كه اصولگرايي هيچ وقت نمي‌تواند در سياست ايران رشد كند.
از قضا يكي از تهديد‌هاي اصولگرايي اين است كه جمود پيدا كند و رشد نداشته باشد. هر مجموعه‌اي كه در خودش بماند دچار پيري مي‌شود و لاجرم مي‌ميرد. پس بايد اصولگرايي بايد مولد باشد و همواره با مقتضيات زمان جلو برود. 

آيا رشد نكردن با مقتضيات زمان به تدريج سبب نمي‌شود تهديد دور شدن از مردم هم به مجموعه تهديدهاي اين طيف سياسي اضافه شود؟
بله يكي از تهديدهاي ديگر اصولگرايان اين است كه غيرمردمي شوند و به گروه‌هاي بسته اصولگرايي محدود شوند. حالا مي‌خواهد باند باشد يا حزب و سازمان؛ مهم اين است كه مردمي بودن خودش را از دست ندهد. 

براي ارتباط با مردم بايد چه كار كرد؟
روح اصولگرايي نبايد رياست‌مآبي و حاكم بودن نباشد. بايد مصداق حضرت پيامبر (ص) باشيم كه حضرت علي(ع) در مورد ايشان فرموده‌اند وقتي بين ما مي‌نشست يكي از ما بود. 

خب نبايد انتظار داشته باشيم سياسيون از صبح تا شب بين مردم باشند. به نظر شما اصولگرايي براي ايجاد با بدنه اجتماعي نياز به تقويت جامعه مدني ندارد؟
نه بابا؛ جامعه مدني يعني چي؟ 

احزاب و تشكل‌هاي سياسي به عنوان رابط ميان بدنه جامعه و طبقه حاكم مي‌توانند اصولگرايي را بين توده‌هاي مردم ببرند.
نه. احزاب و گروه‌ها، مجموعه‌هاي يك جامعه هستند. مهم اين است كه اصولگراها مردمي باقي بمانند. 

مردمي يعني چي؟ شما اين شيوه را كه هر روز ملاقات چهره به چهره داشته باشند و مشكلات مردم را يك‌به‌يك بشنوند تعبير به مردمي مي‌كنيد؟
مردمي بودن يعني اينكه اگر مردم به يك مقام اصولگرا رجوع كردند، احساس حاكم ترسي نكنند مثل امام خميني(ره). ايشان به خاطر ضريب امنيت بين مردم زياد نمي‌آمدند اما مردمي كه پيش ايشان مي‌رفتند در عين حال كه ايشان ابهت خودشان را داشتند اما كسي از ايشان نمي‌ترسيد. مهم اين است كه قيافه‌اش و ژستش تغيير نيابد. 

به هر حال اصولگرايان هر قدر هم كه ميراث‌دار انقلاب باشند اما در متون علمي مطرح مي‌شود كه انقلابيون پس از پيروزي به تدريج عملگرا مي‌شوند و مجبور هستند براي اداره حكومت انعطاف‌پذير شوند.
ببينيد پيامبر(ص) مي‌آيد حكومت را تشكيل مي‌دهد اما نگه‌دارنده حكومت براي حاكميت خودش نيست.حكومت چون مبناي ارزش‌ها را دارد پياده مي‌كند لذا در واقع قدرت و حكومت برايش ابزار ارزش‌هاست و حال حكومتي كه براي نگهداري ارزش‌ها بايد نگه داشت خودش ارزش دارد. مثلا تلاش براي برقرار ماندن حكومت علي(ع) تلاش براي بقاي حكومت عدل علي(ع) است. اما موقعي است كه مي‌دانيم ارزش چيست اما از ارزش‌ها كوتاه مي‌آييم و سازش مي‌كنيم. 

يعني شما به اصولگراياني انتقاد داريد كه ارزش‌ها را فداي مصالح و بقاي قدرت مي‌كنند؟
شما انقلابيون الجزاير را ببينيد، سازش كردند. ما بايد هميشه نسبت به اين تهديدها مراقب باشيم كه اين اتفاق نيفتد. 

خب الان از نگاه شما اصولگرايي چه ارزش‌هايي را فدا مي‌كند و با چه چيز سازش كرده است؟
من نمي‌خواهم الان وارد اين موضوع شوم. الان بحث ما تنها ليست كردن تهديدهاست. 

جدا از اين نگاه شما، اصولگرايان بايد چه كار كنند كه مردم با ادبيات اصولگرايي بيشترآشنا شوند؟
به اعتقاد من اصولگرايي را بايد عملي به مردم آموزش داد. مثل شما يك ساعت پيش من بنشينيد، با نشستن يك ربع در مقابل آيت‌الله جوادي آملي چقدر فرق مي‌كند؟ 

اما برخي از اصولگرايان معتقد هستند كه اصولگرايي رابطه قوي با بدنه جامعه ندارد و بايد اين ضعف را برطرف كرد.
خير اين طور نيست. همين كه مردم ببينند يك نماينده مجلس اصولگرا كنار آنها در صف نانوايي مي‌ايستد برايشان مهم است. اين مهم است كه مردم ببينند من بادامچيان همراه آنها با اتوبوس تردد مي‌كنم. 

موضوع الان آن است كه بالاخره هر دوره اقتضائات خاص خودش را دارد. الان اصولگرايي را بايد با چه قالب‌هاي نويي به مردم معرفي كنيم؟
اصولگرايي مردم را به سوي داشتن ماهواره و انرژي اتمي برد. اصولگرايي ايران را به جايي رساند كه ديگر در واشنگتن و لندن براي ما تصميم نگيرند. اصولگرايي به مردم آزادي داده، آنقدر كه طرف بالاي پشت بام شب‌ها شعار مي‌دهد و فردايش هم بدون هيچ مشكلي سركارش مي‌رود. 

جالب اين است كه همين افراد شعار مي‌دهند كه آزادي نيست. يكي نيست به اينها بگويد كه بابا همين كه داري راحت شعار مي‌دهي خودش آزادي است. به هر حال جايي هم مقابله قانوني با اين افراد مي‌شود. حالا در اين مقابله اتفاقاتي هم مي‌افتد البته هنوز در حال پيگيري هستيم كه با اين اتفاقات برخورد شود. 

اما بخشي از اين تعاريف جزو ويژگي‌هاي ذاتي انقلاب هست و هر تشكيلاتي را شامل مي‌شود.
نخير اين طور نيست. اصولگرايي يعني همان انقلاب.اصلاحات كه جزو انقلاب نيست. اصلاح‌طلب‌ها چه خاتمي و چه ديگران كه جزو انقلابيون نيستند. اينها آدم‌هاي انقلابي نيستند. به هر حال مردم مي‌بينند كه اصولگرايي هر جايي وارد شد كار سالم انجام داد. از ايجاد صندوق قرض‌الحسنه بدون سود تا اينكه اصولگرايي بري هنرمندها حرمت آورد.اين خانم‌هايي كه فكر مي‌كردند با انقلاب چادرسرشان مي‌كنند و به گوشه خانه مي‌فرستند الان 63 درصد دانشگاه‌ها را گرفتند. 

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین