احمد لونی؛ فیلم هایی که در سال ۹۵ ساخته شدند، حال فرصت دارند تا قبل از سی و ششمین جشنواره فجر در گروههای سینمایی مختلف اکران شوند.
فیلم غیرمجاز ساخته حسن یکتا پناه که از سال ۹۳ فرصت اکران نیافته بود اکنون بر پرده نقرهای به نمایش در آمده است.
اکران این فیلم در روزهای اول جمعیت زیادی را بر روی صندلی سینما نشاند. اما در ادامه، این روند فروش کاهش یافت.
سوال اینجاست که موج عظیمی که به واسطه ستارههای فیلم به سینما کشانده شدند، آیا بعد از دیدن فیلم از محتوای آن هم راضی بودند؟ افت فروش فیلم در روزهای بعد خود پاسخی است به این پرسش کلیدی.
"غیرمجاز" میخواهد یک دغدغه اجتماعی را روایت کند، اما این دغدغه در سالهای قبل از دهه هشتاد بیشتر مورد توجه فیلمسازان بود. سازندگان این فیلم بارها در اکرانهای خصوصی و عمومی، گفته اند که فیلمنامه اولیه در دهه هفتاد نوشته شده است.
فیلم روایتگر دختری شهرستانی است که به خاطر مشکلات خانوادگی و پیدا کردن نامزد خود از خانه فرار میکند و به تهران میآید. در ادامه مشکلاتی در تهران برای او پیش میآید و درگیر اتفاقات ناخواسته میشود. شاید این چند جمله از طرح داستان فیلمنامه برای شما جذاب باشد و شما را ترغیب کند که بدانید بالاخره سرنوشت این دختر بعد از پیدا کردن نامزد خود چه میشود؟
***
فیلم شروع میشود، مردم در سالنهای سینما در صندلیهای قرمز به تماشای پرده نقرهای مینشینند، فیلم با یک پلان نصفه و نیمه آغاز می شود، با شرح فرار دخترک ادامه مییابد و بعد داستان در لوکیشن تهران دنبال میشود.
یک موسیقی با ریتم آرام و یکنواخت از اول فیلم تا اواسط آن، نواخته میشود، طوری که کاملا زیر صدای دیالوگ بازیگران مشهود است. فرقی نمیکند کجای داستان باشد یا اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن باشد، این موسیقی به کار خودش ادامه میدهد.
پلانها به صورت کاملا سطحی و غیر خلاقانه پشت هم چیده شده اند، شاید این حربه کارگردان باشد، کارگردانی که "دوربین طلای کن" را برای فیلم "جمعه" در کارنامه خود دارد و بعد از سالها دوری با "غیر مجاز" به سینما برگشته است.
داستان فیلم را ادامه دهیم. نقش اول مرد وارد قصه میشود و مدام با لباسهای گوناگون خود را شبیه یک مانکن جلوه می دهد، فرقی هم ندارد که در مهمانی باشد یا در خواب. همیشه لباسهای برند بر تن دارد.
از آنجایی که که دوربین طلایی کن جایزهای کمی برای یک فیلمساز نیست، به خود میگوییم نباید زودقضاوت کرد و به دیدن فیلم ادامه میدهیم.
شخصیتهای اصلی و فرعی کاملا پراکنده وارد جریان روایت میشوند. به طوری که اصلا نمیتوانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند و آن موسیقی بی ربط هم، همچنان در حال نواخته شدن است و ریتم فیلم به کندی و بدون هیچ خلاقیتی ادامه پیدا میکند که ناگهان صدای خوانندهای از پرده شنیده می شود و این صدا تمام شک هایی که برای بد بودن فیلم به مخاطب القا شده بود را به یقین تبدیل میکند؛ چرا که صدای خواننده در فیلم نه تنها هیچ کمکی به داستان نمیکند بلکه با تصاویر موشن شده فیلم را تبدیل به یک موزیک ویدئویی می کند که وقت مخاطب را تلف میکند. علاوه بر این حتی خود موزیک ویدئو هم بسیار ابتدایی تدوین شده است.
این تازه اول ماجراست؛ فیلم با خط داستانی مشهود و قابل حدس ادامه پیدا میکند و هیچ تعلیق و معنایی ندارد.
به جرات میتوان گفت: این فیلم حتی قواعد یک تله فیلم را هم رعایت نکرده است چه برسد به یک فیلم سینمایی، همه چیز در این فیلم- از بازیگر تا میزانسن- مانند وصلهای ناجور است.
با توجه به مواردی که گفته شد و دریافت جایزه کن توسط یکتاپناه، ساخت چنین فیلمی از او دور از انتظار است.
به نظر میرسد که خانه نشینی طولانی این کارگردان، در حدی کار دستش داده که حتی مخاطب عام هم از فیلم شکایت میکند. فروش فیلم بعد از یک ماه نشانهای از این عدم رضایت است.
پرسش پایانی این است که این فیلم بر اساس کدام استاندارد سینمایی ساخته شده است؟
عوامل پشت پرده فیلم افراد کم تجربهای نیستند. گویا علاوه بر کارگردان، عوامل دیگر هم از برجستگان سینما چند دهه اخیر کشور به شمار میروند.
نقاط ضعفی که در مورد این فیلم گفته شد و همینطور فرصت مناسب اکران برای آن، این پرسش را بوجود میآورد که چرا به فیلمهای برجستهای که در صف اکران هستند فرصت دیده شدن داده نمیشود؟