bato-adv
کد خبر: ۳۱۹۷۲۳
امیر بلالی چروده

ماه عسل، دورهمی و نقد طبقه متوسط

تاریخ انتشار: ۱۲:۳۵ - ۲۹ خرداد ۱۳۹۶
امیر بلالی چروده؛ طبقه متوسط
دیوید والش (2010) در یک سخنرانی پیرامون مبحث سینما و سوسیالیسم در دانشگاه سالفورد بریتانیا مطالبی را در خصوص طبقه متوسط در سطح جهانی و طی تاریخ قرن بیستم مطرح می کند که لازم می دانم بخشی از آن را در اینجا مرور کنیم.

«فروپاشی اتحاد شوروی و تبلیغات درباره‌ی پایان سوسیالیسم و انحطاط یا سقوط سازمان های سنتی کارگری تاثیر شگرفی بر روشنفکران و هنرمندان دهه 1990 و بعد آن داشته است. بخش قابل توجهی از چپ طبقه متوسط رو به بالا به راست در غلتید، به معضلات اجتماعی پشت کرد، بنیه ی مالی اش را ساخت و در حوزه‌ی فیلم نیز بر فعالیت های کم مایه و مبتذل خود متمرکز شد»

این چند سطر جدای از جهت‌گیری های نظری چپ و راست و تنها به دلیل تشریح امکان وقوع تحول و استحاله در طبقه ی متوسط از سمتی به سمت دیگر مطرح شد. این که بدانیم تغییرات در ساخت های کلان اقتصادی دنیا منجر به تغییرات فرهنگی و در نهایت به معنایی برای امر و پدیده های اجتماعی مبدل می گردد و ناخودآگاه اجتماعی جامعه را پیکر بندی می کند و از این رو تاریخ ساز نیز می شود.

در گفتاری دیگر و مشابه، سی رایت میلز نیز به اهمیت طبقه متوسط در ایالات متحده بسیار پرداخته است:
«میلز به این نتیجه رسیده بود که آمریکا در حال سوق یافتن به سمت جامعه ای دیوانسالار، و نخبه گراست، جامعه ای که در آن تحقق بخشیدن به خود چیزی جز رضایت مصرف کننده نیست. جریان های اجتماعی زیرین و دور از چشم، لیبرال دمکراسی را تهدید می کردند، اما نه شهروندان عادی، که به واسطه خیال پردازی های مصرف گرایی تحمیق شده بودند، و نه روشنفکران که با اعتبارات مالی دولت یا مناصب مجلل دانشگاهی یا پول شرکت ها خرید و فروش می شدند، مایل نبودند که به آن ها بپردازند.

میلز معتقد بود که طبقات متوسط جدید به جای آن که حاملان برنامه عمل اصلاحات اجتماعی تازه ای باشند، به توده ای بی خاصیت و غیر سیاسی بدل می شوند که تحت کنترل نخبگان دیوانسالار و فرهنگ مصرفی ای قرار خواهند داشت که سود محرک آن است. توده اجتماعی که غیر سیاسی شده و آلت دست مصرف گرایی و نخبگان اجتماعی قرار گرفته بود »

در اینجا سی رایت میلز نیز بر این اعتقاد  است که طبقه متوسط جدید آمریکا دیگر به مسائل مربوط به حوزه ی اصلاحات اجتماعی نمی پردازد و به فضایی برای تفکر انتقادی دامن نمی زند، چرا که تسلط فرهنگ کالایی و رخنه کردن الگوهای مصرف بر ارزش های اجتماعی حیات انسان طبقه متوسط را از فضای تاملی و پرسش گری در خصوص مسائل بنیادی جامعه هم چون تضاد های طبقاتی، توزیع نابرابر فرصت ها، پاسداشت کار انسانی و . . .  دور کرده است و بدینوسیله این طبقه ی متوسط روز به روز احمق تر می شود.

او هم چنین معتقد است که خیر عمومی نیز از صحنه ی کنش این طبقه متوسط جدید رخت بر بسته است. یعنی فردگرایی در معنای فایده گرایی صرف و سیطره ی عقل ابزاری بر حیات انسانی موجب گشته تا طبقه‌ی متوسط جامعه دیگر به زندگی هم نوعان خود فکر نمی کند و اهمیتی برای آن قائل نیست.

او برای جامعه‌ی خود فداکاری نمی کند و راضی به گذشت نیست. او تنها تلاش می کند تا در این فضای رقابتی محاسبه گر هر چه بیش تر کسب کند، مصرف کند و به نمایش مصرف خود نیز بپردازد.

میلز در این خصوص نوشته است: « انسان هنگامی می تواند موقعیت و فرصت های خود را تشخیص دهد که از وضع مردم دیگر هم که در شرایط مشابه او قرار دارند آگاهی داشته باشد »

پس از سی رایت میلز می توان بازگشت و گفتاری از درون جامعه ی ایران را نیز مورد اشاره قرار داد:
حمیدرضا جلایی پور و محسن رنانی در خصوص بحثی پیرامون طبقه متوسط در ایران گرد میزی در دفتر ماهنامه ایران می نشینند و این پدیده را مورد بررسی و تجزیه تحلیل قرار می دهند.

اهمیت نقش طبقه متوسط از منظر این ایشان در دو جمله ی کوتاهشان را اینگونه روایت می کنم:
جلایی پور: این طبقه (طبقه متوسط ) برای خودش و دیگران فکر و اقدام می کند.

رنانی:  طبقه متوسط برای تغییر انگیزه دارد . نه اغنیا انگیزه مستمر تغییر دارند و نه فقرا ، این طبقه متوسط است که چنین انگیزه ای دارد.

این دو جمله در تایید دو گفتار دیگری که مورد اشاره قرار گرفت، هم چنین نشان می دهد که طبقه متوسط بانی حرکت و سکون جامعه است، یعنی حضور انبوه و کثیر جمعیت طبقه متوسط در هر جامعه ای می تواند بازنمودی از صفات بارزه و تاریخی آن جامعه گردد.

یعنی اگر جامعه ای بی اخلاق یا با اخلاق داریم می توان طبقه متوسط را میدانی برای مطالعه و بررسی چرایی و صحت و سقم این گزاره قرار داد که ما جامعه ای اخلاقی هستیم یا ما جامعه ای غیراخلاقی یا ضد اخلاقی هستیم.

به طور کلی طبقه متوسط برای هر جامعه ای معیار و متری برای سنجش و محاسبه ی پدیده های اجتماعی است.

به عنوان مثال اگر انبوه جامعه ای برنامه ی طنز مهران مدیری را می پسندد و از آن استقبال می کند، و اگر انبوه جامعه ای برنامه ی اخلاقی ماه عسل را غمبار و ریاکارانه قلمداد می کند، باید نگاه کرد که طبقه‌ی متوسط این جامعه با کدام ارزش های فرهنگی به پدیده های اجتماعی واکنش نشان می دهد؟

و اصلا این طبقه متوسط بر اساس مولفه های فرهنگی پیش می رود یا در چرخشی تاریخی گذار به سویی می کند که تمام حیات انسانی را در الگوی مصرف و نمایش مصرف طبقه ی بالای اقتصادی می بیند؟

چرا که طبقه‌ی متوسطی که تنها در ظرف معیار اقتصادی خود را معرفی می کند دارای نقصی جدی است و شدیدا آمادگی آن را دارد تا پا در مسیری گذارد که کاملا منحرف از فرآیند تحقق دمکراسی است.  

آن طور که محسن رنانی نیز می گوید: «آن کارکردهایی که ما برای توسعه به دنبال آن هستیم که حامل دمکراسی هم باشد بیشتر در گرو گستردگی حضور طبقه متوسط فرهنگی است»

حال می توان دوباره اشاره کرد که طبقه متوسط فرهنگی را چگونه باید بازشناخت؟

همانطور که در گفتار اول و دوم والش و میلز  مورد اشاره قرار دادند، و از طبقه متوسطی بحث کردند که به سویی دیگر از آرمان و اصلاح اجتماعی در غلتیده است و تحت سیطره ی فرهنگ مصرفی امکان حضور یافته است، جلایی پور نیز طبقه متوسط ایران را در توافق با دو گفتار دیگر این گونه معرفی می کند:

«مشکل جامعه ما این است که رفتارهای ما در زندگی نمی تواند تنها ابزاری باشد، جامعه قلب نامرئی می خواهد و این قلب نامرئی با کنش اخلاقی صورت می گیرد، یعنی شما کارهایی برای دیگری انجام دهید و انتظار سود مادی هم نداشته باشی . مثل کاری که مادرها می کنند یا کسانی که به خاطر ارزش های مدنی و اخلاقی در جامعه فعالیت می کنند و تاثیر گذارند ، بر این اساس ما نیازمند یک کنش دگر خواهانه و ارزشی بلند مدت هستیم»

همانطور که مشخص است هر سه گفتاری که مورد اشاره قرار گرفت شکلی از طبقه متوسط را نقد می کند و شکلی دیگر از آن را به عنوان آرمانی برای تحقق توسعه و دمکراسی مدنظر دارد.

هر سه گفتار برای معرفی طبقه متوسط آرمانی خود در این مسئله که اخلاق حلقه‌ی گمشده‌ی طبقه‌ی متوسط جدید است همداستان‌اند.

این ها معتقدند که فردگرایی مدرن که تنها به سمت کسب سود بیش تر و نمایش مصرف رهنمون است، چیزی تحت عنوان دگرخواهی، نوع دوستی بینش و نگاه عمومی به مسائل اجتماعی و پرداخت به دغدغه های جدی و بنیادی طبقه متوسط رو به پایین را توان پردازش و تحقق ندارد، چرا که خود غرق در ارزش های مصرفی و فایده گرایانه ی فرهنگ خاص طبقه متوسط جدید است و فرصت ایفای نقش در میدان تفکر انتقادی را پیدا نمی کند.

در پایان این بخش باید اشاره کنم که رنانی و جلایی پور جملاتی در خصوص اخلاق در جامعه ایران نیز به زبان می آورند که بسی جای تامل دارد:
رنانی : نرخ تبدیل طبقه متوسط اقتصادی به طبقه متوسط فرهنگی، کند و یا حتی منفی شده است.

جلایی پور: اخلاقی زیستن در ایران گران شده است.

اخلاق و طبقه متوسط
دعوت بلند قدترین مرد ایران که با مشکل شدید مالی برای تعیین مایحتاج زندگی و درمان بیماری خود مواجه است، دعوت از بانویی که که یک مکان اقتصادی را راه اندازی می کند تا به دیگران کمک کند و برایشان شغلی ایجاد کرده باشد آن طور که خود را ریالی در سود این بنگاه اقتصادی شریک نمی داند و تماما آن را به کارکنان خود و بهبود فضای کار اختصاص می دهد، دعوت از سنگین وزنی که به دلیل مشکلات مالی توانایی درمان خود را ندارد و چندین سال است که از خانه بیرون نیامده، دعوت از معلمی که سخاوتمندانه از یک کلیه‌ی خود برای دانش آموز بیمارش می گذرد و ده ها مصداق دیگر، معنایی را در ناخودآگاه مخاطب و به طور کلی جامعه، ساخته و پرداخته می کند که کاملا مرتبط با مسائل و مشکلات عمومی است و به دغدغه های طبقه ی پایین و متوسط رو به پایین اشاره دارد.

ماه عسل را شاید بتوان تنها برنامه ی کمی با هیاهوی سیمای جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفت که با وجود تمام نقدهایی نیز که می توان به آن داشت، به مسائلی از جنس طبقه ی متوسط فرهنگی می پردازد، برنامه ای که همواره خواسته یا نا خواسته یک تنه جور همه ی کاستی های موجود در برنامه های غیر اجتماعی و غیر فرهنگی تلویزیون را به دوش بکشد.

نوع دوستی، دگرخواهی، فداکاری، خیرعمومی، عشق به دیگران و جامعه و بسیار مصداق های زیبای دیگری که سخت می توان آن ها را در متن این برنامه نیافت و تاثیر قدرت آن ها را در ساخت معنا در راستای جامعه ای اخلاقی را نادیده گرفت همگی نشان از آن دارد که پیام و دستاورد این برنامه برای جامعه خود بیش از هر چیزی دستاوردی اخلاقی است.

حال می توان به این پرسش نیز پرداخت که چرا علیرغم آن که ماه عسل از شبکه ی پر بیننده‌ی سه سیما پخش می شود اما نمی تواند هیاهویی در بین انبوه و توده ی مردم ایجاد بکند و چه بسیار نیز مورد نقد و تخالف واقع می گردد که فضای شور و شادی جامعه را با مشکل و اختلال مواجه نموده است؟

و در آن سوی میدان برنامه ای دیگر که از شبکه ی نسیم تحت عنوان دورهمی پخش می شود چنین اقبال و استقبالی را از سوی مردم داراست؟

و یا کافی است به این مسئله بیندیشیم که برنامه‌ی دورهمی از شبکه سه سیما پخش می شد. بدون شک استقبال بسیار بیش تری را نیز کسب می کرد.  و به طور کلی طرح این سوال که به راستی چرا توده ی جامعه ایران آنقدر که  طرفدار دورهمی است طرفدار ماه عسل نیست یا اصلا برایش خوشایند نیست؟

بوردیو معتقد است « کشف بدون واسطه «کد» یا رمز یک اثر هنری نا آشنا به گونه ای که به فهم آن اثر بینجامد فقط در صورتی امکان پذیر است که کد یا رمز فرهنگی ای که درک آن اثر هنری را ممکن ساخته است. بنابر قابلیت و تمایلی که پرورش یافته و تربیت شده است بدون واسطه و به طور کامل ملکه ذهن بیننده شده باشد و با آن رمز فرهنگی که اثر هنری را قابل درک ساخته است، همزمان در هم ادغام شوند. هنگامی که چنین شرایطی مهیا نباشد عدم درک اجتناب ناپذیر است».

بنابر آنچه بوردیو بر آن معتقد است و هر آنچه که ما در خصوص اخلاق و تغییرات ارزشی طبقه متوسط گفتیم ، باید گفت که عدم استقبال از ماه عسل و یا تخالف و تخاصم نسبت به محتوی آن به عدم زمینه‌ی پذیرش آن در جامعه برمی گردد، یعنی جامعه هیچ فضایی را در خود به عنوان میدان پذیرش و پردازش اخلاقی پدیده ها و مسائل اجتماعی پرورش نداده است.

طبقه‌ی متوسط و جمعیت انبوه مخاطبان برنامه های تلویزیونی علاقه ای به شنیدن درد، مسائل و مشکلات هم نوعان خود ندارند، آن ها برای یک کنش اخلاقی و دگرخواهانه تربیت نشده اند و در حین مواجهه با چنین متن و معنایی در خود احساس تشویش و تناقض می کنند و این چالش آن ها را مجاب می کند تا به دنبال انگ و برچسبی به این برنامه ی اخلاقی برای توجیه گریز خود بیابند.

تماشای تامل برانگیز ماه عسل برای آن ها به یک ترس و فروپاشی خواهد انجامید، چرا که مواجه شدن با یک تناقض درونی مستلزم آن است تا او در ارزش های ملکه ذهن شده ی خود دست به اصلاح و دگرگونی بزند، بیشتر تامل کند و خود را مورد تشکیک قرار دهد.

برای همین است که جلایی پور نیز معتقد است اخلاقی زیستن در ایران گران تمام می شود و بر همین اساس است که رنانی معتقد است نرخ تبدیل طبقه متوسط فرهنگی کند و یا حتی منفی شده است. و همین صحنه و میدان اجتماعی است که بر اساس آن والش تاکید بر تغییر ارزش های طبقه متوسط جدید دارد و میلز معتقد است که این طبقه دیگر نمی خواهد چیزی تحت عنوان مسئله ی عمومی و اصلاح اجتماعی و انتقادی را مورد تامل قرار دهد.

بلکه این طبقه مصرف گرا بیش از پیش به سمت احمق شدن می رود و همین طبقه متوسط تحمیق شده، پس از شروع گریز از این تناقض موجود بین خود و ساخت معنای اخلاقی برنامه ای چون ماه عسل، فضایی مناسب را برای پنهان شدن و توجیه ترس از روبه رو شدن با خود می بیند و بلافاصله رو به تماشای دورهمی می آورد، برنامه ای که ادغام آشکاری با شاخص های زندگی لوکس و مصرفی دارد و مهمانانش سلبریتی های محصول همین فرآیند فرهنگ مصرفی و نمایش مصرف هستند که خود ابژه های معرفت و ترویج این نوع از فرهنگ اند.

او هر آنچه را که برای آن پرورش یافته را در دورهمی می یابد و اینبار دیگر با آن روی سخن بوردیو مواجه می شویم که مخاطب کدهای فرهنگی و پرورش یافته ی خود را در یافته است و با لذت تمام این برنامه را به مصرف می رساند.

او به دنبال مد، شهرت، تمسخر، روزمرگی، مصرف، نمایش مصرف، فضای غیر تاملی و انتقادی و در نهایت فضایی خالی از شعار ها و اعمال اخلاقی متافیزیکال به تماشای این برنامه می نشیند و از پشت همین سنگر نیز در تضاد با اخلاق و برنامه ای اخلاقی جبهه می گیرد.

دو پرسش دیگر نیز به زعم نگارنده در خصوص برنامه ماه عسل می توان مطرح کرد که از اهمیتی برای طرح بحث و پرداخت به آن برخوردار است . نخست آن که از چه جهاتی می توان خود برنامه ی ماه عسل را نیز مورد نقد قرار داد؟

 و دیگر آنکه آیا ماه عسل فی نفسه برنامه ایست که در جامعه در مقابل شادی و نشاط اجتماعی قرار می گیرد؟
 
شاید اگر مجالی بود و فرصتی دست داد به این نیز بپردازیم.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو