bato-adv
کد خبر: ۳۱۸۵۷۴

ارعاب؛ هم استراتژی هم تاكتيك

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۹ - ۲۰ خرداد ۱۳۹۶
«قتل سياسی» قدمتی به درازناي تاريخ سياست دارد. گويي سياست و قتل ‌سياسي هم‌زاد يكديگرند. 

به گزارش شرق، تاريك‌خانه تاريخ پر است از لحظات پرهراسي كه در آن، نقاب‌پوشان دشنه‌اي در آستين نهان كرده‌، از تيرگي درآمده‌ و صحنه را به خون كشيده‌اند. سناتورهاي رمي براي از سر راه برداشتن «ژوليوس سزار» خنجرهايشان را در شنل پنهان كردند، به يك‌باره و ناگهان بر سرش ريختند و براي آنكه خونش بر گردن يك تن نيفتد، هريك حتي بروتوس پسرخوانده سزار- ضربه‌اي به او زدند. 

گزارش قتل برديا و كودتاي اشراف‌زادگان هخامنشي براي قبضه‌كردن تاج و تخت برجاي‌مانده از كمبوجيه، به‌روشني ترور ژوليوس سزار ثبت و ضبط نشده و روايت‌های متناقضي از آن بر جاي مانده است. صورت مسئله و راه‌حل اما يكي است؛ يك گروه‌ توطئه‌گر با نقشه از پيش طراحي‌شده و دقيق، براي تحقق يك هدف مشخص سياسي، يك دولتمرد يا دولتمرداني عالي‌مقام را در موقعيتي غافلگيرانه مي‌كشند. انقلاب فرانسه، ابعاد تازه‌اي به مفهوم تاريخي «قتل‌ سياسي» بخشيد. 

در سياست‌ورزي پسا‌انقلاب، هدف از قتل سياسي ديگر نه فقط حذف فيزيكي يك مخالف مسلكي، كه ابزاري براي ايجاد هراس و به‌انقياد‌كشاندن جامعه شد. افزوده‌شدن واژه «ترور» به‌معناي «دهشت‌افكني» به فرهنگ سياسي، زاده ورق‌خوردن برگي تازه در زيست‌ اجتماعي بشر است.

از تطور انواع دهشت‌افكني در قرن بيستم كه حكومت‌ها و مخالفان‌شان به يك اندازه در آن سهم داشته‌اند كه بگذريم، ظهور پديده شوم داعش، خود نشانه ورق‌خوردن برگي تازه در اين كتاب قطور است. داعشيان، بر ستوني كه القاعده بنا كرد بنايي چنان مهيب ساخته‌اند كه كردار اسلافشان در برابر آن به بازيچه‌اي كم‌خطر و كودكانه مي‌ماند. 

«هانا آرنت» كتاب توتاليتاريسم را به سودايي ديگر و براساس بازخواني نمونه تاريخي متفاوتی نوشت اما گويي واژگان او، پژواك همان چيزي است كه ما و ديگر جهانيان امروز با آن دست به‌ گريبانيم؛ «...ارعاب، تحقق قانون جنبش است و هدف اصلي آن، اين است كه كاري كند تا قواي طبيعت يا تاريخ بتوانند با لگدمال‌كردن انسان‌ها آزادانه به پيش تازند، بي‌آنكه هرگونه خودانگيختگي انساني از يكه‌تازي آنان جلوگيري كند... در اينجا مفهوم‌هاي بي‌گناهي و گنه‌كاري بي‌معني مي‌شوند...» 

در چنين اوضاع و احوال سرگيجه‌آوري است كه «جلاد» خود نخستين قرباني دهشت‌افكني خويش است و  با كشيدن ضامن جليقه انتحاري، كيفرخواست را براي خويشتن و قربانيان به‌يك‌باره‌و هم‌زمان به اجرا مي‌گذارد. 

اينجاست كه ترور ديگر نه ابزاري براي حذف فيزيكي مخالفان سياسي يا دهشت‌افكني به‌منظور به‌كرسي‌نشاندن يك آرمان يا تحقق هدفي مشخص، كه خود هدف است. و باز با وام‌گرفتن واژگان آرنت «...ارعاب، حدود و مسيرهاي ارتباطي ميان افراد انساني را از ميان مي‌برد و به‌جاي آنها، يك مسير زنجير آهنين مي‌گذارد كه انسان‌ها را سخت به هم مي‌بندد....؛ لغو حصارهاي قانوني ميان انسان‌ها، به معناي سلب آزادي انسان و نابودي آزادي به‌عنوان يك واقعيت سياسي زنده است...».

مشكل بتوان فهميد كه در مغز يك عامل انتحاري چه مي‌گذرد. اين معمايي است كه براي سال‌ها و سال‌ها ذهن كوشنده بشر را به خود مشغول خواهد كرد. ذهن آدميان معمولي مشتاق زندگي كه ماييم و دهشت‌افكني با هدف مرعوب‌كردن آنان صورت مي‌گيرد اما از پرسش و پاسخ دروني ناگزير و به آن محكوم است؛ انتحاري‌ها، مرگ را به جان مي‌خرند كه در ذهن ما چه بكارند؟ به گمانم پرسش اصلي اين است.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو