bato-adv
کد خبر: ۳۱۳۶۳۵
آرمان شهرکی

زنده باد حزب!

تاریخ انتشار: ۱۷:۵۴ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۶
آرمان شهرکی؛ حباب احمدی‌نژاد پدرخوانده‌ی پوپولیسم ایرانی، با نیش سوزنی از سوی ساختارهای هزارتوی پیچ‌اندرپیچ سیاست ترکید و جاه‌طلبی‌ها و وعده‌های توخالی‌اش تمام و کمال دود شدوهوا رفت.
 
چراغ عوام‌گرایی، اما مانده تا خاموش شود؛ احمدی‌نژادیسم به پُفی مُرد و ظلمت به جانش درنشست، اما عوام‌گرایی داریم تا عوام‌گرایی، نقشه‌ی برخی‌ها را نمی‌توان بدین سادگی خواند و دستشان را رو کرد. حقیقت آن است که حال سیاست در گستره‌ای جهانی خراب است و از انگلستان/ترزا مِی و آمریکا/ترامپ گرفته تا فرانسه/ژان ماری لوپن و تا ایران، بسیاری از روشنفکران و باتجربه‌های پیش‌کسوت، نگران برون آمدنِ غول جهالت، تازه‌به‌دوران‌رسیدگی و لمپنیسم از چراغ جادوی سیاست هستند.
 
در این میانه، اما آنچه که مغفول وانهادن و فراموشی‌اش خسرانی عظیم خواهد بود؛ تجربه‌ی مشترک جهانی، گنجینه‌ای به نام افکار عمومی و وجدان جمعی است. دموکراسی چونان یک ساختار سیاسی از درون همین تجربه‌ی مشترک و حس یا فکر جمعی بشر بیرون آمده و چه به‌عنوان یک ابزار و چه هدف کماکان کار کرده و ستایش‌انگیز است. ساختار حزبی یکی از مولفه‌های اساسی و مهم دموکراسی در وجه سیاسی یا درون اقلیم سیاست است.
 
تجربه‌ی ایران در دو گونه از کار حزبی تجربه‌ای نیم‌بند شکست‌خورده و پادرهواست. تجربه یا کار حزبیِ از بالا به پایین و نهادسازیِ شبه‌حزبیِ پایین به بالا. تجربه‌ی نخست همواره با نوعی بدبینی از سوی حاکمیت مواجه بوده به‌نحوی که بسیاری از رجل سیاسی که پس از چندی، اشتهار به کار حزبی پیدا کرده و برای خود آبرویی خریده‌اند مغضوب حاکمین شده‌اند. از احزاب قدیمیِ اجتماعیون عامیون و اعتدالیون گرفته تا احزاب دوران پهلوی اول و دوم و تا احزاب پس از انقلاب. شکاف ساختاری و تاریخی میانِ ملت و دولت سبب‌ساز چنین کینه و خشمی و لذا شکستی بوده است.
 
احزاب در ایران چه پیش و چه پس از انقلاب به‌واسطه‌ی انواع‌واقسام سوءتفاهمات و سوءگیری‌ها هیچ‌گاه از مسیری که غرب پیمود (که بر خلاف تصور بسیاری از منورالفکرهای ایرانی همواره هم مسیری غلط و خاص غرب نبوده) تبیعت نکرده و خود را چنبره‌ی کژفهمی و گرفت‌وگیرهای اجرایی و اداری از نفس‌افتاده یافتند. سرعت تغییر و تحولات، ملت را از حاکمین‌اش جلو انداخت و لذا بسیاری از تشکل‌ها، جبهه‌ها و انجمن‌ها را که سعی داشتند تا مطابق با شرایط روز ملی و جهانی عمل کنند؛ به حاشیه راند. شبه‌احزاب و گروه‌های اندکِ باقی‌مانده خصلتی رسمی و فرمایشی یافتند و شدند پرچم‌دار آنچه که حاکمیت سیاسی و دیوان‌سالاریِ مستقر می‌خواست و می‌خواهد. حزب و کار حزبی میان خواص و عوام به دشنام سیاسی بدل شد یا خواستند که چنین شود.

کار حزبیِ از پایین به بالا که آبشخور و خاستگاه‌اش را می‌توان در اندیشمندانی همچون گوستوو اِستوا و آرتورو اسکوبار رصد کرد (آن‌ها ساختاری سیاسی مبتنی بر چنین دینامیزم حزبی را دموکراسی مستقیم یا ریشه‌ای نام می‌نهند) واجد نوعی انتقاد بی‌بدیل، مستدل و پیچیده از نظام‌ها و ساختارهای حزبیِ جریان اصلی و مسلط در جهان غرب بود؛ در تنوره‌ی انقلاب و انقلابی‌گری به شدت سطحی و کم‌مایه شد. تِز و اندیشه‌ای که می‌توانست و هنوز هم می‌تواند به پیاده‌سازیِ نوعی نظام حزبیِ بدیل یاری رساند به مانیفستی برای واژگونی و تخریب تمامی رهاوردهای مثبت و برپایی بدیلی برای نظام حزبی بدل گشت.
 
اندیشه‌ی شورا‌ها نمونه‌ای است از همین کار حزبیِ پایین به بالا که در شرایط کنونی ایران به مانعی سخت و سترگ برخورد کرده: مانع توسعه‌نیافتگی و عقب‌ماندگی. در بسیاری از استان‌های مرزی ایران با رگه‌هایی از نوعی نظام اجتماعی طایفه‌گی، کار شورایی جزء رابطه‌بازی و رقابت مسموم میان ریش‌سفیدان و عقلاء قوم! ثمره‌ی دیگری نداشته است؛ دیکتاتوری ریش‌سفید و طایفه که عندالاقتضاء در بحبوحه‌ی انتخابات یا مواقع حساس دیگر فعال شده و سعی می‌کند تا با چسباندن خویش به ایدئولوژی و خط‌مشی ترویج شده از مرکز، خود را به اجتماع محلی تحمیل کند. در نبود آموزش از سویی و حکمرانی فقر از سوی دیگر، دموکراسی مستقیم و بازیِ ریش‌سفیدان هرگونه شور و مشورتی را به محاق برده و به ماشینی بدل شده که توجیه‌گر سیاست‌ها و تفکرات نضج‌یافته از مرکز است.

در نبود نظام حزبی در ساختار سیاسی کشور، پتانسیل موجود در جامعه‌ی مدنیِ رشد یافته و مترقی کشور در کلان‌شهر‌ها و استان‌های توسعه‌یافته، به علت سخت گیریهای اداری و سیاسی، شکاف میان دولت و ملت و بدنام ساختن شبه‌احزاب موجود در تاریخ معاصر، رو به‌نزول رفته و مستهلک شده است. شیوه‌های بدیل کار حزبی از جمله شوراها، که در سوسیال‌دموکراسی‌های غرب بسیار کارا می‌نمایند؛ در چنبره‌ی نظام طایفه‌گی و ریش‌سفیدیِ منسوخ و رنگ‌باخته؛ و سایر مولفه‌های توسعه‌نیافتگی و عقب‌مانده‌گی، ابتر مانده و هیچ‌ثمره‌ای جزء در موارد معدودی که متکی بر کار فردی و کاریزمای یک فرد خاص بوده‌است؛ نداشته‌اند.

در این میان، پوپولیسم که ادعا داشته به نظام تک‌حزبی یا شبه‌حزبیِ جریان اصلی و مرکز وابسته نیست از نبود آگاهی و توسعه‌یافته‌گی در حاشیه بهره برده و سعی دارد تا خود را در قدوقامت یک بازیگر اصلی برکشد؛ خطری که گرچه نوع احمدی‌نژادی‌اش به‌فراست سال‌ها پیش از سوی اقشار متوسط شهرهای بزرگ طرد و نفی شد؛ اما سنخ‌های دیگری از این بلای جهانی هستند که با برچسب‌ها و اسامی گوناگون سعی دارند تا به‌سبب مطامع و منافع شخصیِ خویش به‌هرشکل که شده ترمز توسعه و آگاهی را در این مملکت بکشند.
 
تا زمانی که غم نان و آب باشد و بیکاریِ افسارگسیخته، فرصتی برای کتاب خواندن و آگاه شدن نیست و عوام‌گرا‌ها در کمین خواهند بود. تا روزی که از پیرمرد ۷۰ ساله گرفته تا دختربچه‌ای خردسال برای ثبت نام سهام عدالت با کوله‌باری از تحقیر و افسردگی صف ببندند؛ سلاح پوپولیسم می‌بُرَد. تنها سلاح مبارزه با پوپولیسم درون ساختار سیاسی کشور، آموزش، آگاهی و کار حزبی چونان بستری است که آگاهی حقیقی و اصیل به‌وجود می‌آورد.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو