bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۰۸۵۱

داستانی دربارۀ عضدالدوله و رفتارش با زنان

سعید حنایی کاشانی
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۹ - ۱۰ شهريور ۱۳۸۸


سعید حنایی کاشانی(استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی) در وب سایت شخصی خود نوشته است:

عضدالدولۀ دیلمی (۳۷۲–۳۲۴/ ۹۸۳–۹۳۶) یکی از ستوده‌ترین پادشاهان ایرانی است و دستاوردهای نظامی و فرهنگی او در قرن چهارم/دهم ستایشگران بسیار داشته است. 

این پادشاه شیعی در ۱۳ سالگی به جانشینی عموی بی‌فرزندش عمادالدوله رسید و فرمانروای فارس، و کرسی آن در شیراز، شد. او پس از درگذشت عموی دیگرش، معزالدوله، در ۳۵۶/۹۶۷، تا سال ۳۶۱/۹۷۱ دامنۀ حکومت خود را تا عمان و کرمان و مکران گسترش داد. عضدالدوله همچنین توانست به مقرّ خلافت در عراق، بغداد، دست یابد. اما او به جای آنکه خود به خلافت نشیند ترجیح داد که خلیفه را دست‌نشاندۀ خود کند و برای خود از طریق او «مشروعیت» به دست آورد. 

در قرن چهارم/دهم، عضدالدوله تنها پادشاهی بود که ۹ مملکت را به زیر فرمان خود داشت. از همین رو، او، باز، نخستین کسی بود که خود را «شاهنشاه» یا «ملک‌الملوک» نامید. این پادشاه شیعی در میان روشنفکران و فیلسوفان ستایشگران بسیار داشت و «تحمل» فرهنگی او را بسیار ستوده‌اند. 

مورخان جدید نیز از این حیث به او بی‌التفات نبوده‌اند. جوئل ل. کرمر، در «انسان‌گرایی در عصر رنسانس اسلامی» (ص ۳۷۸)، از داستانی که برخی مورخان با شک و تردید دربارۀ او نقل کرده‌اند یاد می‌کند، داستان غرق کردن کنیزکی که دوستش می‌داشت اما او را غرقش کرد تا از کارهای جدی خودش بازنماند، و توجه می‌دهد که از این گونه داستانها دربارۀ پادشاهان دیگر نیز گفته شده است.
 
با این همه، او باز یادآور می‌شود که «عضدالدوله در ترکیب عواطف بشری با بیرحمی سَبُعانه هیچ تفاوتی با غالب معاصرانش نداشت». یکی دو سال پیش که کتاب «لطائف‌المعارف» ثعالبی را به قصد نوشتن مقاله‌ای می‌خواندم به داستانی دربارۀ او برخوردم که تا مدتها گیج و منگ بودم. نمی‌دانستم چگونه دربارۀ این داستان داوری کنم و صحت و سقم آن را بیابم. 

تلاشی هم تاکنون برای این کار انجام نداده‌ام. خواننده آگاه است که البته قرار نیست هرچه در کتابها می‌نویسند درست یا مطابق با واقع باشد، اما شک و شبهۀ ریشه‌ای دربارۀ تاریخ نیز چیزی از این رشته به عنوان علم باقی نخواهد گذاشت. 

این داستان، چه درست و چه نادرست، چند چیز داشت که برای من از نظر تاریخی جالب توجه بود: ۱) ماجرای تجاوز پادشاهی شیعی به شاهدختی شیعی. ۲) ذکر آن در کتابی به قلم نویسنده‌ای معتبر: ثعالبی. ۳) انتقامگیری خواستگارانه از زنی که به خواستگارش «نه» گفت، به شیوۀ عصر جدید. ۳) مصادرۀ اموال و روسپیگری و خودکشی در قرن چهارم/دهم. ۴) سکوت علما و مراجع عصر در قبال چنین جنایتهایی.

از این داستان می‌توان فیلمنامه‌ای همچون «طومار شیخ شرزین» نوشت، البته اگر کسی هنرش را داشته باشد. این نوشته را از این کتاب برداشته‌ام: ثعالبی، «لطائف‌المعارف»، ترجمۀ علی اکبر شهابی خراسانی، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸، ص ۱۳۴–۱۳۲.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین