bato-adv
کد خبر: ۲۹۶۷۵۷

محبیان: نوسازی نياز اصولگرايی است

امير محبيان، تحليلگر اصولگرايي است كه در ميان اصلاح‌طلبان نيز به انصاف شهرت دارد. او مشكلات جريان اصولگرايي را منصفانه تحليل مي‌كند و برايش راه‌حل دارد. از ديد محبيان كار اصولگرايان در اين انتخابات آسان نيست. او معتقد است در برابر روحاني كه نامزد بي‌چون و چراي اصلاح‌طلبان و گروه‌هاي ميانه‌رو است اصولگرايان نه كانديدايي مانند احمدي‌نژاد دارند و نه اجازه دارند با دو قطبي كردن فضا عليه رييس‌جمهور متحد شوند بنابراين بايد بر توانايي‌ها و برنامه‌هاي خود تكيه كنند.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۵ - ۰۲ آذر ۱۳۹۵
امير محبيان، تحليلگر اصولگرايي است كه در ميان اصلاح‌طلبان نيز به انصاف شهرت دارد. او مشكلات جريان اصولگرايي را منصفانه تحليل مي‌كند و برايش راه‌حل دارد. از ديد محبيان كار اصولگرايان در اين انتخابات آسان نيست. او معتقد است در برابر روحاني كه نامزد بي‌چون و چراي اصلاح‌طلبان و گروه‌هاي ميانه‌رو است اصولگرايان نه كانديدايي مانند احمدي‌نژاد دارند و نه اجازه دارند با دو قطبي كردن فضا عليه رييس‌جمهور متحد شوند بنابراين بايد بر توانايي‌ها و برنامه‌هاي خود تكيه كنند.

كاري كه البته با توجه به سابقه هشت سال دولت احمدي‌نژاد و ١٢ سال مجلس يكدست اصولگرا آسان نخواهد بود. به همين دليل نيز محبيان پيروزي در اين انتخابات را اولويت دوم مي‌داند و برايش مهم‌تر از پيروزي كانديداي اصولگرايان - اگر كانديداي واحدي وجود داشته باشد- همبستگي و ساماندهي اصولگرايان است. محبيان اصولگرايان را به پنج دسته تقسيم مي‌كند:بنيادگرايان، قدرت‌گرايان، برچيدگي‌خواهان، پيرايش‌گرايان و نوگرايان.

هر كدام از اين پنج گروه در بيان محبيان تعريفي دارد كه يافتن مصداق‌هايش كار سختي نيست. مشروح اين مصاحبه در ادامه مي‌آيد.

ارزيابي جنابعالي از آرايش سياسي كشور هفت ماه مانده به انتخابات رياست‌جمهوري چيست؟اقطاب اصلي و بازيگران موثر دو انتخابات پيش رو داراي چه موقعيت اجتماعي و وضعيت سياسي‌اي هستند؟
در انتخابات رياست‌جمهوري ٩٦ پاره‌اي عوامل روشن و پاره‌اي ناروشن است. بخش روشن آن است كه رييس‌جمهور كنوني يعني دكتر روحاني تا به ‌حال نامزد بي‌چون‌ و چراست و از سوي جناح اصلاح‌طلب و گروه‌هايي همانند حزب كارگزاران و گروه‌هاي همفكرش هم موردحمايت قرارگرفته است. اگرچه همگي اين پشتيباني‌ها بي‌چون‌وچرا نيست و برخي مشروط به پذيرش افراد دلخواه و برخي مشروط به انجام برنامه‌ها يا راه و روش‌هاي دلخواه آنهاست.

هرچند خود آنها هم مي‌دانند كه منش روحاني خيلي به او فرمان حرف‌شنوي نمي‌دهد. از سوي ديگر، در جريان اصولگرا كسي كه مي‌توانست گزندي براي جايگاه روحاني انگاشته شود و با به‌كارگيري نقاط ناتواني دولت و برنامه‌هاي وي، موجي در برابر او برانگيزد؛ دكتر احمدي‌نژاد بود؛ او هم با بازداري روبه‌رو شد و فراتر از آن با ناروا دانستن برپايي فضاي دو قطبي كه بر پايه واكاوي درست رهبري از فضاي دروني و بيروني است؛ عملا دست شخصيت‌هايي كه مي‌خواستند از الگوي دوقطبي‌سازي احمدي‌نژاد بهره گرفته و نقش احمدي‌نژاد ٢ را بازي كنند، بسته ‌شده است.

به سخن روشن‌تر؛ در برابر اصولگرايان اكنون فضايي وجود دارد كه در آن براي هماوردي به‌جاي تكيه‌بر احساسات يا خشم توده‌ها از ناتواني‌هاي روحاني كه مي‌تواند فرآورده دو قطبي‌سازي باشد؛ بايد بر توانايي‌هاي درست و برنامه‌هاي خود تكيه كنند. اينك؛ سخن محوري در ميان اصولگرايان بازسازي سازوكار گردانندگي جناح و زنده ساختن جايگاه دو نهاد روحاني يعني جامعه روحانيت و جامعه مدرسين است تا تك‌روي‌ها و تندروي‌ها مهارشود. هر چند كساني از گروه‌ها خود را در جايگاه نامزدي رياست‌جمهوري مطرح كرده‌اند؛ اكنون فارغ از توانايي يا مقبوليت آنها، براي كساني چون من همبستگي و ساماندهي اصولگرايان ارج بيشتري در سنجش با پيروزي اين يا آن‌ كس دارد.

حسن روحاني در حال حاضر در چه شرايطي قرار دارد؟ مهم‌ترين مصايب پيش‌روي او براي انتخابات ٩٦ چيست؟
حسن روحاني از منظر افكار عمومي در منصب رياست‌جمهوري نتوانسته است به قول‌هاي خود عمل كند هر چند در واقع اقدامات مفيدي هم انجام داده باشد ولي بعضي از نظرسنجي‌ها دلالت بر ناتواني دولت در كسب رضايت عمومي دارد؛ در مورد برجام هم هرچند او توانست مذاكرات را به نتيجه برساند اما مردم نتوانستند نتايج ملموسي را مشاهده كنند. اين ارزيابي را فارغ از علل اين امر دارم زيرا در هر حال دولت كارشكني رقبا را عامل اين امر مي‌داند اما مهم نتايجي است كه بايد رضايت را براي مردم به ارمغان آورد.

ارزيابي‌ها نشان مي‌دهد كه وضعيت كنوني دولت در قبال فاكتورهاي مختلف چنين است: درزمينه فرهنگي دولت ناتوان در گردانندگي فرهنگ دانسته مي‌شود زيرا اصولگرايان درزمينه كنسرت‌ها و نيز حملات نشرياتي خاص به محيط‌هاي هنري، دولت را در جايگاه انفعالي قراردادند و دولت فارغ از جايگاه انفعالي برنامه‌اي هم براي اداره رخدادها نداشت. سرانجام هم طيف‌هاي هنري و اصلاح‌طلبان و... از دولت ناخرسند بودند و هم اصولگرايان دولت را درراه جريان ناهمسو با جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي ارزيابي كردند.

اگرچه هرچند دولت در اين هنگام تحركاتي داشت ولي از روي نبود راهبرد اين حركات جايگاهي درون يك نقشه كلان نداشته و گاهي به برآيندهايي ناساز انتظار مي‌انجاميد. درزمينه كارهاي خارجي كه دولت برگ برنده خود را در آن بخش مي‌داند هرچند كاميابي‌هايي نصيب دولت شد ولي پيامدها به دلايل بسيار براي مردم ملموس به‌ويژه در بخش اقتصادي نشد و از سوي ديگر، شرايط بيروني تحت كنترل دولت نبوده و با روي كار آمدن ترامپ همان‌گونه كه پيش‌ازاين پيش‌بيني كرده بودم دولت روحاني بخش‌هايي از ارزش‌افزوده سياست خارجي خود را از دست داد.

درزمينه كارهاي اقتصادي دولت بااين‌همه كارهاي انجام‌شده به‌سختي از ديدگاه مردم ناتوان ديده مي‌شود؛ اقتصاد جايگاهي نيست كه در آن بتوان با شعار پيش رفت. مردم سريعا پيامدها را دريافت مي‌كنند. ركود و همزمان نبود كاهش قيمت‌ها به‌اندازه بايسته مايه گسترش ناخشنودي شده است. اگر بخواهم در يك گفته ناتواني دولت روحاني را بگويم آن ناكارآمدي است. منصفانه بگويم بيشتر دولت‌هاي ما گرفتار اين چالش هستند. به سخن بهتر؛ چالش برجسته فراروي مديريت كشور اكنون همين ناكارآمدي است.

حال و روز اصولگرايي چگونه است؟انشقاق، واگرايي و عدم همسو نگري بازيگري سياسي در حال حاضر چگونه قابل حل و فصل است؟
اصولگرايي روبه‌رو با چند ديدگاه بنيادي در مورد آينده خويش است: گروهي بر اين باورند كه جايگاه نابسامان كنوني اصولگرايي درگذشته اين جناح ريشه دارد و برآيند نگرش‌هاي بازنگري طلبانه و كوتاه آمدن‌هاي پس از دوم خرداد ٧٦ است و بايد اين جناح سختگيرانه‌تر به پالايش خود و جامعه پرداخته و به‌دور از مصلحت‌انديشي‌ها با قدرت آرمان‌ها را در جامعه با دست نيرومند و در صورت بايسته با مشت آهنين به اجرا درآورد و جاي هيچ‌گونه ساده‌انگاري و واپس‌نشيني نيست. اينان آمادگي‌هاي مردمي و مخاطبان را به هيچ انگاشته و براي آن ارزشي قايل نيستند.

اينان چرايي ناتواني اصولگرايي را كوتاه آمدن‌ها و كژروي سران اصولگرايي مي‌دانند. اينان «بنيادگرايان»‌اند. گروهي ديگر، بر اين باورند كه جايگاه اصولگرايي دلخواه است تنها چالش در آن است كه سازمان اصولگرايي بايد پيرامون سازمان و حزب آنان سامان يابد و نامزد دلخواه آنان به قدرت رسد. اينان «قدرت گرايان اند» كه چالش را در آن مي‌دانند كه خود را در قدرت نمي‌دانند و بس. گروهي ديگر بر آن هستند كه اصولگرايي به‌مانند يك نام شناسه كشورداري سال‌هاست كه مرده است و اصولگرايان بر گور تهي سينه مي‌زنند. اينها مي‌كوشند راه خود را پيشنهاد كرده و لشكر بي‌فرمانده اصولگرايان را زير پرچم خود گرد آورند.

اينان «برچيدگي‌خواهان»اند. گروهي ديگر، بر اين باورند كه اصولگرايي گنجايشي بس باارزش در سامان كشورداري ايران است كه ياران و توانايي‌هاي ارزشمندي دارد ولي اكنون با دشواري‌هايي سخت رودررو است؛ ناديده انگاشتن اين گنجايش‌ها كشور را با چالش روبه‌رو مي‌كند و ناديده انگاشتن ناتواني‌هاي اصولگرايي آنان را در گرداب چالش مقبوليت مردمي در آينده آن‌هم به‌صورت روزافزون خواهد انداخت. اينان خواهان اصلاحات در جريان اصولگرايي بوده و دنبال كردن جايگاه موجود را نمي‌پذيرند.

اين گروه «پيرايش‌گرايان» در جريان اصولگرايي هستند. گروهي ديگر هم بر اين باورند كه دگرگوني‌هاي پرشتاب اجتماعي، اصولگرايان را در برابر دگرگوني‌ها دچار انفعال ساخته است و بايسته است كه جنبشي نوگرايانه درون سامانه سياسي اصولگرايي به راه افتد و با ارزيابي شرايط موجود و واكاوي موشكافانه سامانه نوين سازماني و حتي شعارهايي با راه و روش نوين اجتماعي ولي بر پايه آرمان‌ها پديد آمده و به مردم ارايه شود. اينان بر اين باورند كه در پهنه بازاريابي سياسي كشور ما كه دامنه گزينش را بسيار گسترده است؛ اگر اصولگرايي نتواند خود را بازآرايي كند؛ آينده‌اي مگر نابودشدگي يا روي آوردن به سركوب براي ماندگاري نخواهد داشت. اينان «نوگرايان» هستند.

بازسازي اصولگرايي امكان‌پذير است يا نو‌سازي گفتماني-تشكيلاتي اين جناح اهميت دارد؟
بي‌گمان بازسازي اصولگرايي انجام‌پذير است و من سخت از آن پشتيباني مي‌كنم. ولي بازسازي از سرشت نوسازي و نه گرد هم آوردن و آرايش روبنايي همان اشتباهات. اصولگرايان نيز همانند هر جنبش مردمي زنده ديگر از لغزش‌هاي خود بايد درس بگيرند و خود را براي رويارويي با شرايط نوين آماده سازند. زدايش نادرستي‌ها و بازسازي روندها در همه كارها بايسته ماندگاري هر موجود زنده است. جريانات زنده مردمي هم از اين امر جدا نيستند. اين نوسازي هم در سپهر سازماني و هم در ارزيابي گونه گفتار و پشتيباني از آرمان‌ها نياز است. به‌راستي بر آن هستم كه آرمان‌هاي اصولگرايي چون برگرفته از آرمان‌هاي اسلام و تشيع علوي است؛ آرمان‌هايي توانمند و گيرا است ولي شيوه گفتاري بايد با زمان پيش رود.

آيا نسل دوم و جوان اصولگرايي از مديريت فعلي جريان اصولگرايي رضايت دارند؟

نسل نوين اصولگرايان كاركردگرا است و اينان بر آن هستند كه ناتواني درگرفتن بازده دلخواه نشان از ناتواني مديريت دارد. اين سخن شايد از راستاهايي درست است ولي نبايد كاهش گرا  بود؛ چرايي‌هاي چندي بر سستي كاركردها وجود دارد كه شايد مديريت يكي از آنها است؛ بايد دانشورانه و باريك‌بينانه نگريست. ما نبايد نگران سوءاستفاده رقبا بوده و از گفتن ناتواني‌ها خودداري كنيم. آينده كشور باارزش‌تر از پاره‌اي ملاحظات كوته نگرانه است.

آيا همه مشكل اصولگرايي با اتحاد و اجماع سياسي براي موفقيت در عرصه سياسي رفع خواهد شد يا آنكه براي بازگشت به عرصه اجتماعي و بالابردن ضريب محبوبيت اجتماعي نياز به درانداختن طرحي نو دارند؟
همبستگي اصولگرايان بايسته است ولي بسنده نيست؛ زيرا پس از همبستگي بايد پرسيد همبستگي براي چه؟ و براي رسيدن به كدامين خواست؟ همبستگي بي‌گمان نيرويي توانمند را در اختيار ما مي‌گذارد تا با آن، سازمان اصولگرايي را پرتوان ‌سازيم تا به اهدافي دست يابد كه مردم را به دستاوردهاي شايسته برساند. ولي اگر همبستگي را تنها ابزاري براي سوداگري قدرت اين فرد يا آن گروه بدانيم و پس از دستيابي برخي كسان به قدرت، همبستگي تنها دستاويزي براي نابودي رقيب و هواخواهي كوركورانه از اشتباهات نيروي خودي باشد؛ اين همبستگي دلخواه نيست. همبستگي بايد سرآغاز تعالي باشد و نه سوداگري قدرت و نگهداري افراد در منصب‌ها. همان‌گونه كه پيش‌تر هم گفتم براي افزايش جايگاه اصولگرايان در ميان مردمان بي‌گمان نياز به برنامه‌اي نو است.

به نظر شما چه اتفاقات و دلايلي باعث شده تا اصولگرايان نتوانند با سير سريع تحولات اجتماعي و سياسي حركت كنند؟
برجسته‌ترين عامل بي‌گمان شتاب دگرگوني‌ها است كه به شيوه چشمگيري همگام‌سازي خود با آن دشوار است؛ خواست من تنها شتاب دگرگوني‌هاي فناوري نيست بالاتر از آن بايد از دستيابي مردم به داده‌ها هرچند نه چندان ژرف و نيز پيدايش الگوهاي انديشه‌اي و نيز الگوهاي ناسازگار روش زندگي يادكرد. از سوي ديگر، پاره‌اي از گرايش‌هاي اصولگرايانه دگرگوني‌ها را تهديد برداشت مي‌كنند؛ به گمانم اينان از توان اجتهادي تشيع در شناسايي شرايط نوين و بهره‌گيري از گنجايش‌هاي آن در راستاي گسترش باورها و آرمان‌ها فروگذاري مي‌كنند. بي‌گمان شتاب دگرگوني‌ها تنها اصولگرايان را غافلگير نكرده است چه‌بسا اصلاح‌طلبان را هم به انفعال كشانده است و برخي اصلاح‌طلبان تن دادن در برابر شرايط بدون پاسداري از هويت را همچون راه چاره ديده‌اند كه ما به آن نقدي جدي داريم. بي‌گمان عوامل بسيار ديگري هم هست كه جاي پرداختن به همه آنها نيست.

پذيرش مردم گرايي، نوگرايي و انعطاف‌پذيري در حال حاضر چه ضريبي در ميان كنشگران و بازيگران سياسي اصولگرا دارد؟
بدنه اصولگرايي به‌ويژه تحصيلكردگان دانشگاهي و حوزوي به اين واقعيت‌ها اذعان دارند ولي چالش بنيادين آن‌كساني هستند كه دگرگوني‌ها را در برابر سود خود گمان كرده و سخت پايداري مي‌كنند. اين كسان در برابر پيدايش نسل نو كنشگران سياسي اصولگرا ايستاده و اجازه رويش به آن نمي‌دهند. روشن است كه روزي آنها ناگزيرند كه واقعيت‌ها را بپذيرند. تنها نگراني آن است كه آن روز دير باشد. ما بايد راه را براي پيدايش انديشه‌هاي نوين و چهره‌هاي نوين اصولگرا بگشاييم در غير اين صورت اصولگرايي پير شده و از ميدان به در خواهد شد.

اگر نوسازي و بازسازي فكري-تشكيلاتي-گفتماني اصولگرايان ضرورت دارد به عنوان يك تئوريسين و تحليلگر مسائل سياسي آيا علايمي جهت درك اين ضرورت از سوي مديران ارشد و كادر رهبري فعلي جناح اصولگرا مشاهده مي‌كنيد؟
نشانه‌هاي بسياري از دريافت اين واقعيت ديده مي‌شود؛ سران اصولگرايي و چهره‌هاي برجسته به زبان درآمده و بر آن پافشاري كرده‌اند؛ ولي ميان دريافت بايستگي دگرگوني‌ها و نشان دادن راهكار براي انجام آن اندازه بسيار است. بايد برنامه‌ها را بدون پافشاري بيخردانه از همه گرايش‌هاي اصولگرايي دريافت كرد و بهترين‌ها را برگزيد و چه‌بسا پاره‌اي را درهم‌سازي كرد و سرانجام برنامه‌اي فراگير براي دگرگوني ارايه كرد. تنها بازگفت اينكه دگرگوني بايسته است بسنده نمي‌كند؛ تا جايي كه مايه افسردگي خواهد شد. دم فروبندي يا ايستايي راهكار نيست براي چاره‌گري چالش نخست بايد آن را ديد و سپس براي حل آن حركت كرد.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو