bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۹۵۷۵۷
استاد دانشگاه الزهرا:

گفت‌وگو بر پایه اقناع؛ فرایند مستمری که قرآن نیاز انسان می‌داند

عبدالله ناصری معتقد است که هدف مناظره و گفت‌وگو افزایش آگاهی نسبت به حقیقت است و گفت‌وگوی قرآنی با هدف اقناع دیگری انجام می‌شود. ناصری بر آن است که افول تمدن اسلامی از زمانی آغاز شد که مناظرات پایان یافت.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۱ - ۲۳ آبان ۱۳۹۵
خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) نوشت:

عبدالله ناصری معتقد است که هدف مناظره و گفت‌وگو افزایش آگاهی نسبت به حقیقت است و گفت‌وگوی قرآنی با هدف اقناع دیگری انجام می‌شود. ناصری بر آن است که افول تمدن اسلامی از زمانی آغاز شد که مناظرات پایان یافت.

مناظره از ابزارهای مهم برقراری نسبت بین دو نظر است که می‌تواند در حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و یا نظری باشد، اما آنچه مناظره را به امری چالشی بدل می‌کند، اهمیت آن در طول تاریخ حیات بشری است. مناظره‌ها در جوامعی آزاد و یا با جواز حکومت‌ها برگزار شده‌اند، برخی از آن‌ها نمایشی بوده‌اند و برخی بر مدار نیازهای بشری؛ اما آنچه برای یک مسلمان مطرح می‌شود هدف، ابزار و اهمیت آن در گفتمان قرآن است. در همین زمینه سراغ، عبدالله ناصری عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا رفتم که علاوه بر آنکه استاد علم تاریخ است در حوزه مطالعات دینی و قرآنی نیز صاحب اثر می‌باشد. آخرین اثر وی ترجمه کتاب «اسلام میان حقیقت و تجلی تاریخی» نوشته عبدالمجید شرفی است. گفت‌وگو با ناصری در کتابخانه شخصی‌اش انجام شد که مملو از آثار مربوط به تمدن اسلامی بود. ما درباره مناظره با هم صحبت کردیم و کتاب‌هایی که در بستر گفت‌وگوی مستمر شکل گرفته‌اند، ما را همراهی می‌کردند. ناصری معتقد است که بین مناظره و مراء تفاوت وجود دارد و همچنین مناظره قرآنی با هدف اقناع صورت می‌گیرد و در آن طرفین به قصد تحمیل عقیده خود بر دیگری نیستند.

در پی متن مشروح گفت‌وگوی عبدالله ناصری با ایکنا را ملاحظه می‌کنید.

قرآن کتاب هدایت است و کتاب زندگی هم خوانده شده است. در قرآن خداوند از پیامبر خود می‌خواهد به گفت‌وگو با کسانی بپردازد که ایمان ندارند. پیامبر به ملوک زمان نامه می‌نویسد و ما آیه‌ای داریم که در ذیل آن خداوند پیامبر را به مجادله احسن فرا می‌خواند، جایگاه، هدف و ابزار مناظره در قرآن به نظر شما چیست؟

پیش از ورود به بحث باید در خصوص دو پیش فرض، یکی درون‌دینی و دیگری برون‌دینی صحبت کرد. باید از منظر برون دینی این واقعیت را بپذیریم که در قرآنی که می‌خواهد مناظره را بین ادیان و انسان‌هایی که تابع ادیان دیگر‌ هستند، تشریح کند، به صراحت گفته می‌شود «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ: پيامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتاب‌ها و فرستادگانش ايمان آورده‏‌اند (و گفتند:) (ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‌گذاريم‏) و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم‏، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم‏) و فرجام به سوى تو است‏» (بقره،285) و این یعنی که هیچ فرقی بین پیامبران خدا نیست.

در جایی دیگر خداوند در قرآن می‌گوید هر کدام از شما شریعت، ملاک و روشی دارید. این به رسمیت شناختن تکثرگرایی دینی است که در منظر گفتمان وحی است. آیه 118 سوره هود « وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ: و اگر پروردگار تو مى‏ خواست قطعا همه مردم را امت واحدى قرار مى‏‌داد در حالى كه پيوسته در اختلافند» نیز به همین مضمون اشاره می‌کند و بیان می‌کند که خداوند می‌توانست بین انسان‌ها وحدت ایجاد کند، اما هنوز هم اختلاف وجود دارد، بنابراین اختلاف امری بدیهی است و همین است که منجر به مناظره و جدل می‌شود.

از منظر درون دینی نیز مسلم است که طبق گفتمان وحی، انسان‌ها آزادی دارند، باید از عدالت برخوردار باشند و در همه شئون اجتماعی برابرند. یعنی منشور حقوق شهروندی در گفتمان وحی و سیره پیامبر هم وجود دارد که این را وقتی می‌توان دید که پیامبر(ص) به مدینه وارد شدند و پیمانی بست که طرف آن پیمان بت‌پرستان، یهودیان و اجتماع مدینه بود و ساختار امت و حکومت را بیان کرد.

اگر این دو پیش فرض را در نظر بگیریم می‌توانیم وارد بحث شویم و بپرسیم مناظره در قرآن چه پارادایمی را تعقیب می‌کند. اینجا باید یادآور شوم، ‌انسان طبق تعریف فلاسفه موجودی اجتماعی است، بنابراین این اجتماعی بودن اقتضاء ارتباط کلامی می‌کند، و مناظره، عقل اجتماعی انسان را به معنای واقعی کلمه فعال می‌کند.

نکته بعد این است که هدف از مناظره در گفتمان وحی، سیره و تاریخ چیست؟ هدف ارتقای آگاهی و رشد فردی و اجتماعی نسبت به حقیقت است. در این صورت مسیر مناظره از طریق عقل، استدلال و برهان خواهد گذشت. در این صورت مناظره احسنی که قرآن در نظر دارد تعریف خواهد شد. واژه جدل قریب به سی بار در قرآن آمده و فقط دو جاست که خداوند جدال احسن را مطرح می‌کند یکی در خصوص اهل کتاب و دیگری در گفتمان عام و عمومی.

جدل یک واژه و اصطلاح تخصصی و در واقع کلامی-فلسفی است. متکلمین در موضوعات مختلفی مانند ذات باری تعالی، خداوند، ویژگی‌های انسان و ... صحبت کرده‌اند و در سیری تاریخی این مباحث در فرهنگ اسلامی، ما را به این نتیجه می‌رساند که دو هدف دیگر هم وجود داشته است؛ یکی کشف حقیقت که جدال احسن است و دیگری زمین‌گیر کردن، بایکوت، اسکات خصم یا غلبه بر دیگری از لحاظ دینی بوده است. مناظره در قرآن از نوع دوم نیست و خداوند به صراحت در قرآن می‌گوید که گفتمان جدالی از نوع دوم پوشاندن حقیقت به مدد باطل است. در همین زمینه و در سوره غافر می‌خوانیم که «...وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ...: و به [وسيله] باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند».آیه «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ: با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه‏‌اى] كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راه‏يافتگان [نيز] داناتر است» (نحل، 125) در واقع منطق گفت‌وگو در قرآن را بیان می‌کند. یعنی در یک جمع‌بندی، گفت‌وگوی احسن در قرآن یعنی گفت‌وگویی که با عقل،‌ استدلال و برهان و نه جنجال‌ و غوغاسالاری،‌ شانتاژ بر دیگری، صورت می‌گیرد. مناظره فرایندی است که اگر بخواهد در هر حوزه دانش بشری صورت بگیرد، از آغاز تا انجامش روح اخلاقی باید بر آن حاکم باشد. اخلاق به همان معنایی که مورد اتفاق وجدان انسان‌هاست، حال چه یک مسیحی می‌خواهد مناظره کند و چه یک یهودی.

مناظره احسن را خداوند به خوبی در قرآن ترسیم می‌کند. مناظره خداوند با فرشتگان در جریان خلق آدم، آیات 30 تا 33 سوره بقره، یکی از مهم‌ترین مناظراتی است که در قرآن وجود دارد. در این آیات، وقتی خداوند می‌گوید می‌خواهم انسان را خلیفه الله بر روی زمین قرار دهم، فرشتگان می‌گویند که این کار صحیح نیست، چون فساد می‌کند و خون می‌ریزد. روند گفت‌وگوی خداوند با فرشتگان در قرآن، روندی اقناعی است و مناظره احسن نیز باید اقناع طرف مقابل باشد و نباید هیچ هدف دیگری داشته باشد و پس از مناظره فرد باید بتواند نتیجه مناظره را قبول بکند و یا نه. هدف مناظره باید علاوه بر رشد و تعالی جامعه که هدفی کلی است، اقناع کردن دیگری باشد. در این آیات خداوند می‌گوید من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، اما فرشتگان جایی اقناع می‌شوند که خداوند می‌گوید «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی: و از روح خويش در آن دميدم» (ص، 72) یا «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا: و [خدا] همه [معانى] نام‌ها را به آدم آموخت» (بقره، 31) اینجا بارز‌ترین مصداق اقناعی بودن مناظره است که اتفاقا باز صراحتا خود قرآن می‌گوید که فرشتگان با هم مجادله و گفت‌وگو می‌کنند. اما در این میان حرف شیطان این است که من موجود برترم و در مناظره، خودبرتربینی کار را خراب می‌کند. شیطان چنین کاری کرد و خداوند نیز او را از زمره فرشتگان بیرون کرد و او مصداق نوعی باور و گفتگو شد که مراء خوانده می‌شود.

از طرف دیگر گفت‌وگوهایی که پیامبران دارند نیز در قرآن منعکس شده است. گفت‌وگوهایی که ابراهیم(ع) با آذر دارد. این گفت‌وگو مبتنی بر آزادی بیان بوده و در آن ابراهیم(ع) از آذر، دلیل پرستیدن بت‌ها را می‌پرسد. یا بحث مناظره حضرت صالح(ع) با قومش، یا مناظره حضرت ابراهیم(ع) با نمرود که در این آیات حضرت ابراهیم(ع) از نمرود می‌خواهد که خورشید را از مغرب بالا بیاورد. مباهله‌ پیامبر اکرم(ص) با مسیحیان نجران نیز همین‌طور است. سوال مسیحیان کلیدی است که آن‌ها می‌گویند حضرت عیسی(ع) که پدر نداشته است، چطور خلق شده است که پیامبر این رویداد را تشبیه می‌کند به خلق حضرت آدم(ع). وقتی تمام این مناظرات را که در قصص انبیا وجود دارد بررسی می‌کنید، یک وجه مشترک وجود دارد و آن این است که پیامبران تلاش می‌کنند تا ذهن انسان مجادله‌کننده را به سمت اقناع کردن ببرند.

وقتی ابزارهای تکنیکی مناظره مثل عقل، استدلال و برهان و ابزارهای معنویی مانند اخلاق باشد، این را نباید فراموش کنیم که در هر مناظره ما باید به اقناع فکر کنیم و اگر اقناع نشد اصراری بر باورها و منطق‌های خودمان نداشته باشیم. من در ابزار مناظره مرادم از عقل، دانش است. من اگر علامه دهر هم باشم، جاهایی حیطه اندیشه‌های من نیست. «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ... و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن...» (اسرا، 36) یعنی علاوه بر اینکه مناظره باید اقناعی باشد، باید حوزه‌ای تخصصی داشته باشد. به عبارت دیگر پزشک نباید به حوزه تاریخ و این دو نباید وارد حوزه فلسفه شوند. البته ممکن است کسی تخصص دیگری نیز داشته باشد اما نباید بدون تخصص وارد حوزه‌ای شد و اظهار نظر کرد. این یعنی جنبه دانایی فرد بسیار مهم است. بسیاری از آفت‌هایی که بشر من جمله مسلمانان گرفتارش شدند این بوده است که خیلی از مدعیان دانایی از نظر فرهنگ‌سازی و انسان‌سازی دانایی نداشتند یا ذیل سلطه سیاسی بودند. حکمرانی هم دانایی می‌خواهد و ما دیده‌ایم که حکمرانی بدون داشتن دانایی چه آسیب‌هایی به جای گذاشته است.

روایت زیبایی از امام علی روایت وارد شده که ایشان می‌فرماید: اگر جاهل ساکت می‌ماند، مردم دچار اختلاف نمی‌شدند. ما این را در طول تاریخ می‌بینیم که خیلی جاها انسان‌هایی از سر جهل سخنی گفته و اختلافی کرده‌اند و مشکلی را برای جامعه و هم‌نسلان و هم‌عصران خود پدید آورده‌اند. یکی از بارزترین نمونه‌های این مسئله همان کسانی بودند که در جنگ صفین از امام علی(ع) جدا شدند. خوارج نهروان مصداق جهالتی بودند که ادعاهایی را با صرف ظاهرگرایی یا ملاحظه تنها بخشی از متن الهی، مطرح ساخته و جریانی را پدید آورده‌اند که هنوز تاثیرات آن را در جامعه اسلامی می‌بینیم.

پس اولا مناظره نباید از جنبه اقناعی و اخلاقی دور باشد و دوم اینکه مناظره نباید خارج از حوزه دانش و آگاهی فرد باشد و کاملا هم استدلالی باشد. کسی که از قدرت برهان و استدلال برخوردار است، عصبانی نمی‌شود، تهمت نمی‌زند و این چیزهایی که در روند مناظرات در طول تاریخ دیده‌ایم و شاهدش بوده‌ایم. اخلاقی بودن مناظره را نفی کرده است، اخلاقی که خیلی قرآن بر آن تاکید دارد و همچنین مراء و مجادله را که تلاشی است که به هر قیمتی برای اینکه طرف مقابل را در مناظره شکست دهد، نفی می‌کند. نفی جدال غیراحسن در قرآن که مورد نظر خداوند و انبیاء نیست،‌ نشان می‌دهد که گفت‌وگو باید اخلاقی باشد. برای‌ اینکه مناظره بدل به مراء نشود، باید باور طرف مقابل محترم و ارزشمند شمرده شود.

در قرآن دشنام دادن به اعتقادات مشکران هم نهی شده است.

دقیقا. وقتی معصومین(ع) وارد گفتگو با دهریون می‌شدند، مناظره احسن را پیش می‌گرفتند و به دنبال آن بودند که ایشان را اقناع کنند. احترام به باور مخاطب در مناظره باید مد نظر باشد و ما از این نکته غافل هستیم. شاید این سوال را باید بیشتر بشکافیم که مناظره به چه خاطری صورت می‌گیرد؟ شاید قرآن صراحتا این را بیان نکرده است. آیا ما مناظره می‌کنیم که دیگران را مسلمان بکنیم؟ در قرآن چنین چیزی به صراحت وجود ندارد. خداوند در آیه «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ: و اگر پروردگار تو مى‏ خواست قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى‌‏آوردند پس آيا تو مردم را ناگزير مى‌‏كنى كه بگروند». (یونس، 99) می‌گوید که اگر خداوند می‌خواست مردم ایمان بیاورند خود این کار را می‌کرد و تو چرا خود را به سختی می‌اندازی؟ همان‌طور که بیان شد، انسان موجودی اجتماعی است و نیازمند گفتگویی مستمر است. اما این گفتگو را چه در حوزه‌ برون دینی و چه درون دینی برای چه انجام می‌دهند؟

کلیسا در نیمه قرن بیستم پس از این همه رویکردهای منفی نسبت به اسلام و ادیان دیگر، تصویب کرد که گفت‌وگوی با همه ادیان رسمی است و همه ادیان با هم باید گفتگو کنند. این گفتگو برای چیست؟ این بشر است که جامعه زیستی خود را می‌سازد، اما قبل از هر چیز جامعه باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد. علم بشر ابزار اصلی توسعه جامعه اسلامی است، اما اگر اخلاقی بودن مد نظر قرار نگیرد، علم می‌تواند در مسیر دیگری پیش برود. علم می‌تواند یک موقع انرژی هسته‌ای و یک موقع کلاهک هسته‌ای درست کند و عدم رعایت همین اخلاق بود که رویداد تلخ هیروشیما را پدید آورد و تا ابد این ننگ را بر چهره آمریکایی‌ها نشاند.

مونت‌گمری وات اسلام‌شناس معروف می‌گوید: اگر مسلمانان و مسیحیان در پی دلایلی برای ابطال دیگری باشند، بی‌شک به دلایل زیادی دست خواهند یافت، ولی این روش به هیچ وجه به گفت‌وگو منتهی نخواهد شد. این یعنی اگر جدال و مراء را مد نظر قرار بدهیم با هنر سفسطه‌گری که انسان‌ها دارند، با یک سری اطلاعات اولیه می‌توانند چنان پیش بروند که هیچ مناظره‌ای به نتیجه مطلوب نرسد.

بعد از نظریه پایان تاریخ، دنیای غرب آمد و نظریه برخورد تمدن‌ها را مطرح کرد. جمهوری اسلامی ایران نیز نظریه گفتگوی تمدن‌ها را مطرح کرد، احساس نیاز می‌شد که انسان‌ها از تمدن و ادیان مختلف با هم به گفت‌وگو بنشینند و گفتگو کنند، اما من معتقدم امروز شاید با حفظ سازمان و نظام مناظره، این گفتگوی تمدن‌ها نیست که نگران‌کننده است بلکه این نوع نگرش به دین، فرهنگ و اخلاق است که به محل مناقشه تبدیل شده است. امروز بنیادگرایی چه در جهان میسحیت و چه درون جهان اسلام، با چه زمینه‌ای رشد و تکوین می‌یابد؟ باید این زمینه را در نوع نگرش به دین و در رویکرد سنتی-تاریخی یافت. اگر رویکرد به اسلام وحیانی-قرآنی باشد، به دنبال نفی خشونت است. در فضایی که مناظره در جهان اسلام رخت بسته است، کار به جایی می‌رسد که فردی که ادعای مسلمان‌بودن می‌کند، در یک رسانه چند صدمیلیونی و میلیاردی، انسانی را بنا به اعتقاد و باور دینی‌اش گردن می‌زند.

جهان امروز نیازمند مناظره‌ و گفت‌وگوست، اما در چارچوب‌هایی نو و روزآمد. معلوم نیست حالا که برخورد تمدن‌ها از سوی غربی‌ها تضعیف شده است، گفتگوی تمدن‌ها که در واکنشی به آن نظریه بود، بتواند راهکار اصلی باشد. امروز تمدن‌ها با هم مشکل چندانی ندارند. واتیکان هم چنانچه گفته شد، مناظره با دیگر ادیان را شروع کرده است اما واقعیت امروز چیز دیگری است، یعنی یک خشونت بسیار جدی در حال شکل گیری است. جامعه‌شناس معروف چارلز تیلی می‌گوید: بزرگ‌ترین مشکلی که انسان در ساحت سیاست و جامعه دارند، فهم دیگری است. ما نتوانسته‌ایم همدیگر را فهم کنیم، حتی در درون یک جامعه، گسستی که بین نسل قدیم و جدید و یا طبقات اجتماعی وجود دارد، به خاطر همین عدم فهم دیگری است. در خارج هم همین‌طور و مثال ساده‌اش روند مذاکرات هسته‌ای است. این بدان خاطر بود که طرف غربی تصورات غلطی داشت و فکر می‌کرد ایران می‌خواهد تسلیحات هسته‌ای بسازد و این گفت‌وگو را سخت می‌کرد. بنابراین اگر قرار باشد تا گفتگوی قرآنی جریان داشته باشد، باید با ابزارها و اهداف خودش انجام گیرد و اقناعی باشد تا بتواند به عنوان یک شیوه حتی در زندگی شخصی به ما کمک کند.

ما اگر بتوانیم گفت‌وگو و مناظره را از نهاد خانواده که کوچک‌ترین هسته اجتماعی است، سر و سامان دهیم، مشکل حل خواهد شد. امروزه فناوری‌های جدید، ارتباطات خانوادگی را به صفر رسانده است. همچنین ما باید سرفصل جدی در نظام آموزش و پرورش برای مناظره ترسیم کرده و الگوی قرآنی مناظره را باید در قالب بیان و داستان و شاهکارهای هنری از همان آغاز دبستان آموزش دهیم تا نهادینه شود. چیزی که اسلام را بعد از پیامبر در جامعه، سیاست، فرهنگ، جامعه ترسیم کرده است با الگو و سند قرآنی مطابق نیست و این دو با هم در تضاد هستند. منطق قرآن با تاریخ اسلام به جز در دوران پیامبر(ص) و امام علی(ع) مقابل هم است.

ما در جوامع توسعه نیافته، گرفتار مونولوگ هستیم. کلاس درس هم همین طور است و فرهنگ تک‌گویی که ریشه در اندیشه سوسیالیستی و مارکسیستی دارد به الگوی رایج تبدیل شده است. ساختار باید ساختار دیالوگی باشد و برخی از نظام‌های آموزشی در دنیا به این سمت می‌رود و نتیجه‌اش ذهن خلاق می‌شود و وقتی فرد به جایی رسید این ویژگی در او نهادینه شده است و دیگر نمی‌گوید، من می‌گویم و شما بشنوید.

در همین زمینه روایت قرآن از تاریخ، روایت گفت‌وگوهاست و گفت‌وگوهای بندگان با خدا، پیامبران با مردم یا پیروان، صالحان با ناصالحان در جهان آخرت و ... روایت شده است. به نظر می‌رسد این منطق قرآن، با آنچه شما «گفتگوی مستمر» یاد کردید، ارتباط دارد، آیا قرآن روایت‌گر گفت‌وگوهای مستمر نیست و پیام خود را از این طریق انتقال نمی‌دهد؟

امام علی(ع) جمله قشنگی دارد که می‌گوید این قرآن نوشته شده بین دو جلد است و 6666 آیه‌ آن با شما سخن نمی‌گوید و انسان باید با آن سخن بگوید. از این رو همه آنچه در تاریخ اسلام تولید شده است در یک کلام برداشت‌های فلسفی، کلامی، حقوقی یا تفسیری از قرآن است. بر مبنای این روایت، واضع و بنیانگذار دانش تفسیر متن، امام علی(ع) است. پس اگر ما مطابق مقتضیات زمان و باور به این اصل که هیچ برداشتی مطلق نبوده و نسبی است عمل کنیم، حتما می‌توان از قرآن این برداشت را کرد که در هر زمانه مطابق با موضوع و شرایط زمانه، شما می‌توانید نظام دیالوگی داشته باشید. امروزه یکی از منازعات مهم بشر بحث حقوق بشر یا تجدد و مدرنیزاسیون، سکولاریسم و ... است و نگاه به تونس به عنوان موفق‌ترین کشور در تحولات اخیر نشان داد که آنها در نهایت راه متفاوتی را انتخاب کردند که به برداشت‌ متفاوت‌شان از قرآن باز می‌گشت.

بنابراین با رویکرد هرمنوتیک و تفسیری و برداشت غیرمطلق از قرآن، می‌توان آراء مختلفی از قرآن استباط کرد و می‌توان همه دغدغه‌های امروز بشری از جمله ضرورت گفت‌وگو را در قرآن یافت و این نیازمند تغییر سازه فکری سنتی ماست که مبتنی بر دانش کلام یا دانش فقه است. متون مفسرین قدیمی است و باید مورد بازاندیشی قرار بگیرد. از ابن رشد نقل شده است که می‌گوید ما باید از تجربه انسان‌هایی که بر دین و آیین ما نیستند هم استفاده کنیم. و این نشان می‌دهد اگر جایی ما خلاهایی داریم، بر اساس باورهای دینی خودمان، راه‌حل در گفت‌وگو و مناظره است و این فرایندی مستمر است و بر اساس برداشتی که بنده از قرآن دارم، از زمانی که انسان خلق شده است تا زمانی که مرگش فرا برسد، نیازمند گفت‌وگو و دیالوگ است، زیرا هر زمان نیازهای خود را دارد و موجودی اجتماعی است.

در تاریخ اسلام دوره‌ای به نام دوره صدر اسلام داریم که مکاتب و نحله‌های فکری و دانش‌های اسلامی متولد نشده‌اند. آیا در این سیصد سال مناظره داشته‌ایم؟ اصحاب پیامبر شخصیت‌های متنوعی بوده‌اند، آیا تمدن اولیه اسلامی به مناظره احترام می‌گذاشت.

تدوین منابع اسلامی از جمله تاریخ اسلام، به قرن سوم باز می‌گردد. در همین منابع آمده است که فتح مکه محصول گفت‌وگوهای پیامبر(ص) با اهل مکه بود. در طول 13 سال مکی و 10 سال مدنی، این گفت‌وگوها استمرار داشت. در عصر ائمه(ع) نیز ما شاهد مناظرات فراوانی هستیم که برجسته‌ترین‌شان در دوران امام صادق(ع) و امام باقر(ع) است که دوران گذار از دوره اموی به عباسی است. بسیاری از بزرگان شیعه و سنی نزد این دو امام(ع) می‌آمدند و گفت‌وگو می‌کردند و منابع تاریخ ما پر است از گزارش این مناظرات.

در صدر اسلام بسیاری هم انتقادات و پرسش‌هایی داشتند که در ادامه‌اش گفت‌وگو به وجود می‌آمد. برای مثال پیامبر(ص) در جنگ حنین، غنایم جنگ را تقسیم کرد، اما به گونه‌ای که مورد اعتراض برخی قرار گرفت. به اتفاق در منابع تاریخی ما آمده است که ذو‌الخویسره به پیامبر گفت که تو عدالت را اجرا نکردی و برخی خواستند متعرض او بشوند که پیامبر اجازه نداد.

در زمان امام رضا(ع) نیز مناظراتی وجود داشت و گفت‌وگوهایی در خصوص وجود، ذات ویژگی‌های خدا و ... وجود داشته است. به یک نکته باید توجه کرد. از زمانی که حاکمیت اسلامی از ارزش‌های خود فاصله گرفت، مخصوصا از دوره اموی و تقریبا از قرن چهارم، ما از فرهنگ ابتدایی اسلامی که گفتگومحور است، فاصله پیدا کردیم. مناظره و گفت‌وگو مقدمه‌ای دارد که آن پرسش‌گری است، اما حاکمان اسلامی راه پرسش‌گری را بستند و از اوایل قرن پنجم هجری این روند به افول رفت، هر چند ستارگانی اندک درخشیده‌اند، اما همین‌ها نیز مورد بی‌مهری‌های قرار گرفته‌اند یا از ناحیه حکومت‌ها آثارشان سوزانده شده است و شما می‌دانید که امروز هم دانش فلسفه که قبل از اینکه علم فلسفه را یاد دهد، روش فلسفه‌ورزی را یاد می‌دهد، جایگاهی در میان اهل سنت و شیعه ندارد. مثال برجسته‌اش هم علامه طباطبایی است که اگر فلسفه را رها می‌کرد، پس از آیت‌الله بروجردی مرجع مسلم شیعیان می‌شد.

بنابراین از زمانی که پرسشگری که آغاز گفت‌وگوست در میان مسلمانان منتفی شده یا محدودیت‌های جدی بر آن اعمال شد، مناظره نیز کاهش یافت. غزالی به ضدیت با فلسفه مشهور است و اگر ابن‌رشد در مقابل او نبود، این جریان اسلامی پایان یافته بود. غزالی به شام مهاجرت می‌کند، در آنجا ابوبکر یا ابوالولید ترتوشی به او پیشنهاد مناظره می‌دهد که آن مناظره از جنس کلامی و مرآیی و از جنس غلبه بر دیگری است و غزالی جواب می‌دهد ما این کار را برای کودکان در عراق وا گذاشته‌ایم. در دوران مامون واقعه محنه ابن حنبل را شنیده‌اید که بر مدار حدوث و قدم قرآن بود. در این جریان عوام جامعه معتقد به قدم قرآن و خواص معتقد به حدوث قرآن بودند، بحث زیادی در گرفت، اما نکته مهم این بود که به نظر من فضا را مامون باز کرد که نخبگان را از جامعه دور کند و بعد معلوم کند چه کسانی چگونه می‌اندیشند و برای عباسیان رشد این اندیشه سم بود که در دوره متوکل از بنیان این جریان را از بین بردند.

ما روند مناظره را به صورتی گسترده‌تر در غرب جهان اسلام می‌بینیم که البته در آنجا نیز دوران نکبت ابن رشد را داریم که موحدین اشعری مسلک به وجود آوردند و آثار این فیلسوف را به توصیه فقها سوزاندند، اما چون این جغرافیا با مسیحیان همسایه بود و معتقدین به دیگر ادیان، آنجا زندگی می‌کردند، ادبیات مناظره پربارتر بوده است.

وقتی خاورشناسی غیرعلمی و سیاسی رشد یافت و مطالب ضد اسلامی نوشته شد، مسلمانان شروع کردند به اثبات نظریات‌شان و بر علیه مسیحیان مطالبی نوشتند، اما اگر منطق قرآنی حاکم شود، مناظرات نباید از روش‌های منکوب کرده دیگران پیروی کنند. ما در تاریخ اسلام می‌بینیم که هر چه اندیشه فلسفی کم‌رنگ شده است، باب مناظره نیز کم‌رنگ‌تر شده است. ابن‌سینا معتقد بود که علت تبعیدش پرسشگری بود. و این بدان خاطر است که پرسش ابن‌سینا برنده‌تر از اسلحه حکومت بود. این روند ادامه یافته و در جهان اهل سنت از اوایل قرن پنج به بعد منهای رگه‌هایی از اعتزال که تا قرن هشتم وجود داشت، تفکر اشعری غالب شد و در جهان شیعه نیز وجه غالب اخباری‌گری شد. جهان اسلام با غلبه این دو اندیشه در حوزه دیالوگ تضعیف شده است. ما می‌بینیم که نصرحامد ابوزید هر چند مسلمان بوده و به خدا اعتقاد داشت، اما فهمی متفاوت با فهم الازهر داشت و همین منجر شد تکفیرش کردند و البته این روند قرآنی نیست.

قرآن ما را به مناظره با دیگران، سیر در جهان و تعامل با تمدن‌های دیگر فرا می‌خواند، آیا ما باید برای حل مشکلات جهان اسلام و یا جهان بشری، به مناظره‌ای که در آن تلاش برای کسب حقیقت باشد، بازگردیم؟

اگر گفت‌وگو در همه زمینه‌ها مبتنی بر سوءتفاهمات نهادینه شده باشد، ارزشی نخواهد داشت. گفت‌وگو برای از بین رفتن سوءتفاهمات است، اگر کسی چیزی را در درون خود نهادینه کرده باشد و بعد بخواهد گفت‌وگو کند، به حقیقت نخواهد رسید. حقیقت با داشتن سوال و کوشش برای پاسخ به دست می‌آید. سوءتفاهم در یک فرایند آزاد گفت‌وگو می‌تواند از بین برود. از سوی دیگر مناظره نیازمند آزادی بیان و پس از بیان است. اصطلاح من و دیگری که غربی‌ها خیلی ترویج کرده‌اند، در جهان اسلام هم جدیت یافت. اهل تسنن در دوران زمامداری‌ خود این رفتار را داشت و شیعیان نیز. قبل از هر چیز باید اندوخته‌های نهادینه شده باطل گذشته را به دور ریخته و فهم تاریخی غیر دقیق خود را کنار بگذاریم و بعد گفت‌وگو کنیم. در گذشته مستشرقین بر اساس پیش‌فرض به اسلام نگاه می‌کردند، اما امروز نگاه‌ها تغییر کرده است و ادیان بیشتر یکدیگر را می‌پذیرند، حتی در میان مسلمانان نیز وضعیت بهتر شده است و این را مدیون گفت‌وگو هستیم. امروزه بسیاری از مسائل حقوقی در جهان اسلام از طریق گفت‌وگو تغییر کرده است.

جهان اسلام امروز نیازمند مناظره است و حکومت‌های اسلامی باید عرصه گفت‌وگو را باز کنند. برخی از مناظرات باید در رسانه‌های عمومی صورت بگیرد و برخی موضوعات باید در محافل دانشگاهی انجام شود اما به هر حال دغدغه‌های عمومی باید موضوع مناظرات شود و همین مشکلات را حل خواهد کرد. ما نیازمند نوعی بازاندیشی اسلامی هستیم که آن را محمد ارکون مورد اشاره قرار داده است و باید از نو آثار اسلامی را با توجه به گفتمان‌ها و نیازهای امروز بازخوانی کنیم.

گفت‌وگو از میثم قهوه‌چیان
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین