سیسال از کوچهشان میگذرد. تمام این سیسال را در بلوار اکرمآباد گذراندهاند. همنشین کورههای آجرپزی؛ بدون همسایه. پنج دختر و یک پسر در این خانه ٤٠متری به دنیا آمدهاند که فاصلهاش تا خیابان اصلی بیش از ٤٠ دقیقه است. «تا خیابون اصلی باید پیاده بریم. اینجا ماشین کم میاد.» بیبی میگوید که حالا پوستش همرنگ آجرها شده؛ زرد.
خانه در محاصره کورههای آجرپزی است و آن هفت نفر تنها خانواده ساکن در میان گرما و خاک. «ما تنها خانواده ساکن در این منطقهایم. بقیه مجردند. ما هم چاره نداشتیم که اینجا موندگار شدیم.» یکی از مجردها برادرش است. کسی که راه خانه را به ما نشان داد. «دو پیچ رو رد کنی، بعد از اون کورهها، خونه معلومه. البته سخته پیدا کردنش. باید بیام نشانِتان بدم.»
خانه را برجی هشتادهزار تومان از صاحب کوره آجرپزی اجاره کردهاند. دو اتاق موکت شده است با حیاطی کوچک. گاز و آبگرمکن هم ندارد. «اینجا خاک اونقدر زیاده که اگه هر روز هم جارو کنیم باز هم کمه»؛ زینب میگوید، دختر سوم خانواده است که چند وقت دیگر باید به هرات برگردد و عروس پسرعمویش شود. «میرم افغانستان. اینجا که هیچی ندیدم. هرچی باشه اینجا زادگاهمه، اونجا وطنم. اما اونجا همیشه باید بترسم که مبادا یه بمب کنارم منفجر شه.» تا کلاس پنجم درس خوانده و چون راه خانه تا مدرسه طولانی بوده نتوانسته مدرسه رفتن را ادامه دهد.
«همیشه یکی از حسرتهام اینه که نتونستم درس بخونم. دوست دارم برم نهضت سوادآموزی درسمو ادامه بدم.» دو خواهر کوچکترش برای مدرسه به اکرمیه میروند. یکی از مناطق حاشیهای شهر یزد که هرچند حاشیه است اما ساکنانش مانند اهالی روستایی جدا از شهر زندگی میکنند. زینب میگوید: «وقتای مریضی میریم اکرمیه بیمارستان. فاصلش زیاده تا اینجا. مدرسه هم همونجاست برای همینم هممون نتونستیم درس رو ادامه بدیم. هزینه بالا میشد.»
زنها در آجرپزی کار نمیکنند. مرسوم نیست. حتی در گلخانههایی که فاصله کمی تا آجرپزی دارند هم خبری از خانواده و کار زنانه نیست. بیبی هم خانهدار است هرچند عبدالله، شوهرش چند سالی است که نمیتواند در کورههای آجرپزی کار کند «بیماری اعصاب داره، نمیتونه کار کنه.» پسر شانزدهسالهاش هم تا به حال کارگری نکرده «گفتیم درس بخونه شاید یه کارهای بشه. نذاشتم بره کارگری. با چنگ و دندون مراقبتش کردم. امیدمونه.» عکس پسر را به دیوار زدهاند. کنار عکس باقی مردهای خانواده و پیرمردی که بیبی میگوید ٢٣سال است او را ندیده،«پدرمه.»
تا ٦سال قبل تنها خانواده ساکن در آجرپزی بودند. تا وقتیکه دختر اول را شوهر دادند. آنها هم آمدند و چند متر بالاتر ساکن شدند. «شوهر دخترم هم کارگر آجرپزیه. حالا همسایمون شدن.» دختر دوم هم همینطور و حالا بیبی بعد از سالها همسایه پیدا کرده «قدیمها هم یکدورهای برادرشوهرم اینجا بود و کنار هم زندگی میکردیم. تو همین خونه. وقتی تازه از افغانستان اومدن ایران.» حقوق کارگران آجرپزی به یکمیلیون تومان در ماه میرسد و برای همین هم خیلیها برای کارگری به اکرمآباد، بخشهایی از آزادشهر و مناطق دیگری که کورههای آجرپزی دارد، کوچ کردهاند. کوچی که قرار است تا سال ١٣٩٧ بیشتر ادامه نداشته باشد و کورههای آجرپزی این منطقه جمع شوند.
همهچیز زرد و سرخ است
دود آجرپزیها در چشم ساکنان محلات اطراف است. خاک و بوی بد سوختن کورهها هم. کورههایی که سیدمحمدرضا سیدحسینی، معاون امور عمرانی استاندار یزد، چند روز گذشته آنها را تخریبکننده اصلی آب و خاک در یزد دانسته است. «درحالحاضر بسیاری از کورههای آجرپزی بهترین آب و بهترین خاک را حتی در مناطق کشاورزی استفاده کرده و با مصرف بالای آب در خشتزنی آجر تولید میکنند.» کورههایی که فیلتر هوا ندارند و شبها برای تأمین سوختشان لاستیک آتش میزنند. جعفر از چنین چیزی بیخبر است. صورتش را در دستمال یزدی پیچیده «ما نمیدانیم. اگر هم هست ما بیخبریم، کارگریم.»
آجرهایی که در یزد پخته میشود، مرغوب است و برای همین هم مقصدشان اغلب جایی بیرون از یزد است. محمد فقیه، عضو شورای شهر یزد میگوید: «خاکی که در یزد وجود دارد، خاک خوبی است و برای همین هم آجرهایی که از آن ساخته میشود بسیار مرغوبند و اغلب صاحبان کوره آن را به شهرهای دیگر صادر میکنند.» آجرپزی شغلی کمهزینه اما پردرآمد است. مواد مورد نیازشان آب و خاک است و همین هم باعث شده تا در یزد ٦٠ کوره آجرپزی دستی و ١٤٠ کوره فشاری و صنعتی وجود داشته باشد. کورههایی که باید جمع شوند و با ساکنانش به فهرج و جاده طبس کوچ کنند. فقیه میگوید: «باید نوع سوخت را تغییر دهند.
اگر این اتفاق نیفتد بهتر است که فعالیتشان متوقف شود.» کورهها اطراف شهر قرار گرفتهاند، کنار محلاتی که به محلات حاشیهای معروفند. کارگرها ساکن اتاقهای چندمتری و اغلب مهاجرند. بلوار اکرمآباد فقط کورههای آجرپزی ندارد. در همان اتاقهای چندمتری کارگرهای گلخانه هم زندگی میکنند. بعضی از کورههای آجرپزی کاربری خود را به گلخانه تغییر دادهاند و بعضی از آنها هم از اول به جای آنکه از خاک، آجر تولید کنند؛ تصمیم گرفتند از خاک گل و میوه به دست بیاورند. برادرشوهر بیبی یکی از کسانی است که در همین گلخانهها کار میکرده اما قلبدرد خانهنشینش کرده: «ما گفتیم او وضعش بهتر است. حداقل جایی که کار میکند هوایش بهتر از این خاک و بوی کوره است. اما او هم خیری ندید. قلبش مشکل دارد. باید عمل کند.»
حالا هم چند وقتی است که برادرشوهر بیبی، گاهی پسته به خانه میآورد تا زنش آنها را تمیز و مرغوب را از غیرمرغوب جدا کند: «کیلویی ٥٠٠تومن بابت تمیزکردنش میدن اما شغل ثابت نیست که. یک روز هست و چند هفته نیست.» آنها هم اهل هراتند و چندسالی است که حضورشان در ایران قانونی شده است. برای عیادت شوهر بیبی به آجرپزی آمدهاند. «از در خونه که بری بیرون همه چیز زرد و سرخ میشه. به رنگ خاکهایی که دور و بر اینجاست. بعد از یه مدت اصلا چشم آدم همه چیز رو قرمز و زرد میبینه. ما که چشمامون اینطوریه وقتی میآیم اینجا. بیبی و بچههاشو نمیدونم.» کارگران با صورتهای پوشیده در دستمال در گودهای عمیق، آجر جابهجا میکنند. ساعت ٤بعدازظهر است.
حسنآباد، حاشیهای تنها
«حسنآباد؛ مشکلدارترین حاشیه یزد، حسنآباده». فقیه میگوید. جایی که از نظر او علاوه بر تراکم بالای جمعیت، تناسبی هم بین جمعیت بومی و مهاجرش برقرار نشده و برای همین هم از جهت فرهنگی دچار مشکلات بسیاری است. «ازدواجهای زیادی اینجا انجام گرفته که دارای مشکله و خبرهای زیادی هم از ازدواج بومیها با مهاجران بیرون آمده. بچههایی که شناسنامه ندارند و مواردی از این دست باعث شده تا این منطقه حساسیتبرانگیز باشد.» حسنآباد در کنار مناطقی چون كشتارگاه، اميرآباد، سجاديه، نصرآباد، چرخاب، مهدیآباد و چند منطقه دیگر ازجمله مناطق حاشیهنشین یزد هستند. مناطقی که به گفته حسن حکمتنیا و در مقالهای با عنوان «حاشيهنشينان و ارتكاب جرايم اجتماعي» ازجمله مناطق مستعد برای گسترش جرم و مشکلات اجتماعی است. «افراد بهدليل داشتن مشكلات اقتصادي و كمبود درآمـد از يكسو و مقايسه خود بـا ديگراني كه در شهر هستند از سوي ديگر، تمايل زيادي به ارتكاب رفتار مجرمانه پيدا ميكنند.»
کوچههای این محله درهم تنیده و باریک است با مغازههایی کوچک که در گرمای ٤٥درجهای ظهر یزد هم عدهای مقابل بعضی از آنها ایستادهاند. خانههای این منطقه هم آنطور که فقیه میگوید، اغلب قولنامهای است. «زمینخواری در این منطقه ازجمله مشکلات اصلی و وحشتناکی است که با آن روبهروییم. زمینخواران زمینهایی را با متراژ کم و به صورت قولنامهای به مردم میفروشند. مردم این منطقه هم به سختی در آنها خانه میسازند و ساکن میشوند.» خانههایی که عمر بعضی از آنها زیاد نیست اما در کنار خانههای فرسوده قرار گرفتهاند و حالا همشکلند. «کمیسیون ماده صد اغلب دستور تخریب خانههای غیرمجاز در این منطقه را صادر نمیکند.
میدانند دست مردم تنگ است و خانهها را با سختی ساختهاند. برای همین هم حکمها را با اغماض اجرا میکنند.» قطعهبندی کوچک زمین و در اختیار مردم گذاشتن آن، موردی است که مهري حيدري نوشهر هم در تحقیقی با عنوان «بررسي عوامل موثر بر حاشيهنشيني و بازتابهاي آن، با تأكيد بر كاربري خدمات شهري» از آن نام میبرد «ساختوسازهاي بدون برنامه باعث شكلگيري این پديده شده و يك شيب اجتماعي رو به پايين سكونتي از هسته بهسوي مناطق حاشيهاي را بهوجود آورده است. حاشيهنشيني از پيامدهاي توسعه ناهمسو و بدريخت در نظام شهرنشيني و تهديدكننده امنيت و رفاه عمومي ساكنان خود است که بازتاب كالبدي آن را در قطعهبنديهاي كوچك زمين و مسكن و كمبود خدمات پايه میتوان دید.» خانههای حسنآباد مدتهاست که مشکل فاضلاب دارند و حتی بعد از سالها این مشکل همچنان ازجمله مشکلات غالبشان به حساب میآید.
«فاضلاب این منطقه سالهاست که دچار مشکل شده، اما فکری به حالش نکردهاند. تراکم جمعیت هم مزید بر علت شده تا مشکل فاضلاب بیش از پیش به چشم بیاید.» برای اهالی محل، در کنار فاضلابی که خانه و کوچه را آلوده کرده، قطعی آب آزاردهندهتر است «تو این چندماهه بیشتر ساعات روز آب نداشتیم. اصلا انگار ما ساکن این شهر نیستیم.» زهرا پنجسال است در این محل زندگی میکند. سه بچه دارد با چشمهایی گوشهدار، به رسم اهالی افغانستان. مشکل قطعی آب و فاضلاب، مشکل اغلب ساکنان این محل است که در تابستان خودش را بیش از پیش نشان میدهد. فقیه هم مشکل قطعی آب را تأیید میکند «سعی شده تا برطرف شود. هم مشکل فاضلاب و هم قطعی آب. در تلاشیم تا برای این منطقه محل ورزشی هم بسازیم. پارکی که در محله ساخته شده خیلی مورد استقبال قرار گرفته. شبهای شلوغی دارد.» پارک انتهای محله است، جایی که بیابان شروع میشود. بالای تپه.