یادداشت دریافتی- محمدمهدی تفرج؛ روزهای خوشی بود. روزهایی که به عشق دیدن یک بازی والیبال تماشایی از تیم ملی ایران میشد از مهمترین بازیهای فوتبال ملی حتی در سطح جام جهانی نیز چشم پوشید! مردمی که مدتها بود از فوتبال و عاقبت آن دل بریده بودند، دلیل بهتری برای شادی و هیجان یافته بودند: تب والیبال!
آنچه این قلم را به نگاشتن واداشته است، نه قصد حمایت از کادر فنی تیم ملی والیبال یا عملکرد فدراسیون والیبال که گفتن از زخمهایی است که به گمان نویسنده همواره در حوزههای مختلف ورزشی سر باز میکنند و شهد شیرین کامیابیها را به تلخی شکست تبدیل میکنند.
تیم ملی والیبال جزء معدود ورزشهای گروهی ایران است که آوازهی جهانی یافته است. والیبالیستهای جوان و خوشچهرهی ایرانی همه چیز برای بزرگی داشتهاند و دارند.
مربیان نامدار و بازیکنان آماده و باانگیزه در کنار برنامهریزیهای بسیار مسئولانه و هوشمندانه فدراسیون والیبال همه دست به دست هم دادند تا والیبال تبدیل به یکی از بزرگترین دلبستگیهای این مردم شود و اینها همه کم کم عاملی شد برای سرازیر شدن پول در این ورزش به شدت زیبا.
مسابقات والیبال روز به روز هواداران بیشتری را (به ویژه در مسابقات ملی) به ورزشگاهها میکشاند و بازیکنان تیم ملی روز به روز خود را به بازیکنان جهانی نزدیکتر میبینند و البته برخی هم در پست خود در دنیا از بهترینها هستند.
نگارنده به عنوان یکی از علاقمندان به ورزش به ویژه ورزش بسیار هیجانانگیز والیبال و نه به عنوان کارشناس این رشته در اوج موفقیتهای این نسل تاریخی و خاطرهساز والیبال کشور، ضمن خوشحالی و احساس غروری وصفناشدنی، همواره نگران مسائلی بودهام که البته همیشه در موفقیتها و کامیابیها کمتر به چشم میآیند.
در تمام آن لحظات شادیآفرین تیم ملی والیبال همواره آرزو داشتم که در آیندهای بسیار نزدیک، والیبال نیز به مانند سایر رشتههای پرطرفدار ورزشی دچار آفتهای گوناگون نشود. در ادامه برخی از این مسائل به طور اجمالی مرور و به قضاوت خوانندگان گذاشته خواهد شد:
1. هوادارانشاید، این از طنزهای روزگار ما ایرانیان است که یکی از عواملی که در تمام دنیا و در هر حوزهای سبب پیشرفت آن میشود، در کشور ما نه گاهی که اغلب تبدیل به آسیب میشود. در این مورد چه بسا کمترین تقصیر متوجه طرفداران باشد.
هر چند آستانهی تحمل پایین ما ایرانیان همیشه در این زمینه مشکلساز بوده است. هنوز فراموش نکردهایم که فاصلهی بین تشویق و هو شدن اسطورهای چون علی دایی در قامت سرمربی تیم ملی فوتبال در بازی با عربستان در ورزشگاه آزادی تنها یک نیمه بود!
این درد همیشگی ورزش ما است و مدیرانی که حفظ جایگاه خود را وابسته به رضایت هوادارانی میدانند که چه بسا بسیاری از آنها نه از ورزش به طور تخصصی آگاهی دارند، نه از اصول مدیریتی آگاهند و نه به مشکلات پیدا و پنهان موجود بر سر راه یک رشتهی ورزشی واقفند یا کاری دارند.
آنها فقط نتیجه را میبینند و گاهی از این ناحیه چنان حاشیههایی برای باشگاهها و تیمهای ملی ایجاد میشود که هیچکس را یارای مقابله با آنها نیست. بخشی از مشکلات روز افزون باشگاههایی مانند استقلال و پرسپولیس در حوزهی فوتبال از این قسم هستند.
یکی از دردهای امروز والیبال ما نیز همین است. هر چه هوادار والیبال بیشتر میشود، برنامههای بلندمدت مدیران بیشتر تحتالشعاع خواستههای آنها قرار گرفته و ممکن است قربانی نتیجههای زودگذر شود.
صد البته این نوشته در پی کاهش یا نکوهش نقش هواداران در ورزش نیست. اما، به هر حال همه میدانیم که این مساله در کنار مزایای بزرگ، آسیبهایی نیز ممکن است داشته باشد که بررسی دقیق و بدور از احساس این آسیبها میتواند بسیار راهگشا باشد.
2. پولتردیدی نیست که پول در دنیای امروز در هر حوزهای نقش اصلی را ایفا مینماید و بحث ورزش هم در این میان استثنا نیست. در تمام دنیا بویژه در کشورهای توسعه یافته ورزش به عنوان صنعتی بسیار درآمدزا و پولساز همواره مورد توجه بسیار قرار میگیرد. اما، در کشور ما در بخش ورزش هر چه بیشتر پول وارد میشود، امکان مشکل هم بیشتر میشود.
در اینجا هدف این نیست که از منظر فسادهای ناشی از سرازیر شدن پول به موضوع نگریسته شود بلکه غرض این است که بررسی شود که وارد شدن حجم زیادی سرمایه به ورزشی چون والیبال چه تاثیری در نوع نگاه مدیران به این ورزش و نیز چه اثری بر نحوهی مواجههی بازیکنان و هواداران والیبال (یا به طور عمومی هر شاخهی دیگر ورزش) با این پدیده دارد.
بدیهی است که در ایران نیز به مانند هر نقطهی دیگر دنیا، گردش مالی بالا در هر حوزهای، سبب توجه هر چه بیشتر رسانهها، مردم عادی و مدیران بخشهای مختلف به آن حوزهی خاص میشود.
همگام با آغاز موفقیتهای والیبال ایران در عرصههای جهانی و به مدد پخش مستقیم بازیهای تیم ملی و حمایتهای روزافزون رسانهها، اقبال مردم نیز به این رشتهی هیجانانگیز بیشتر و بیشتر شد.
در چنین شرایطی، بازیکنان قراردادهای بسیار سنگینتری با باشگاهها به امضا میرسانند و طبعاً صبر و حوصلهی مدیران هم به دلیل هزینههای سرسامآور این رشته، در مواجهه با ناکامیها کمتر و کمتر میشود.
همچنین بازیکنانی که تا چندی قبل رقمهای بسیار نازلتری را دریافت میکردند، امروز به سبب توجه رسانهها و مردم و نیز دریافت مبالغ کلان، گاه چنان خود را بزرگ میبینند که کمکم حتی حاضر به تبعیت از کادر فنی و حتی فدراسیون هم نیستند.
البته، تزریق پول و کسب شهرت در کشورهای توسعهیافته شرط لازم و عامل اصلی پیشرفتهای ورزشی است. اما باید به راستی دید که چرا این عوامل تقریبا همواره در کشور ما به صورت معکوس عمل مینمایند؟!
3. بازیکنانی که خود را بسیار بزرگ (گاه حتی بزرگتر از کادر فنی) میداننداسلوبودان کواچ سرمربی تیم ملی ایران مربی کوچکی نیست. افتخارات این مربی امروز والیبال ایران در زمان بازی نیازی به بازگفتن ندارد.
در عرصهی مربیگری نیز، کسی که دو سال در لیگ صربستان (به عنوان کشوری قدرتمند در عرصهی والیبال) به مقام قهرمانی برسد، قهرمانی با پروجا در سری آ2 ایتالیا را تجربه کند و بهترین مربی سری آ ایتالیا (یکی از قدرتمندترین و پرافتخارترین کشورها در زمینهی والیبال) شود، مدال طلای بازیهای آسیایی 2014، مقام ششم در مسابقات جامجهانی 2014 و مقام چهارم لیگ جهانی 2014 را کسب نماید (که این سه مورد آخر حتی با ولاسکوی بزرگ هم به دست نیامدند)، را به هیچ روی نمیتوان مربی کوچکی انگاشت.
یکی دیگر از آفتهای والیبال ایران شاید این است که بازیکنانی که اکنون هر یک در دنیا شناخته شدهاند و به عنوان بازیکنانی جهانی از آنها یاد میشود، گاه چنان خود را بزرگ میدانند که پیروی از مربیای چون کواچ را برای خود ضعف میپندارند و یا اینکه خود را در همهی امور فنی صاحبنظر میدانند و حاضر به تمکین از فرامین سرمربی و حتی فدراسیون هم نیستند.
باری، شاید این هم از تیرهبختیهای شخصی چون کواچ و البته والیبال ایران است که مربی قبل از وی چنان نام بزرگی است که حتی موفقیتهای منحصر به فرد کواچ در قامت سرمربی تیم ملی ایران که قبل از آن هیچگاه (تاکید میکنم هیچگاه) به دست نیامدهاند، در سایهی نام ولاسکو قرار میگیرند و بازیکنان بزرگ امروزی و منتقدان کواچ وی را در قیاس با ولاسکو برای هدایت تیم ما کوچک میانگارند.
4. انگیزههایی که زود فروکش میکنند و بازیکنانی که سریعا اشباع میشوندبازیکنان تیمهای برزیل، لهستان، آمریکا، ایتالیا و بسیاری دیگر از تیمهای مطرح دنیا با آن همه سابقهی درخشان در والیبال و کلکسیونی از مقامهای قهرمانی رنگارنگ، در تمام مسابقات و تورنمنتهایی که شرکت میکنند، همچنان و به شدت برای موفقیت و پیروزی انگیزه دارند.
بارها دیده شده است که بازیکنان این تیمها مثلاً چگونه برای کسب مقام پنجم به جای ششم میجنگند اما، در مسابقات اخیر والیبال، بیهدفی و بیانگیزگی در چهرهی اغلب بازیکنان ایران موج میزد!
حتی در اوج موفقیتهای والیبال در سال گذشته هم به نظر میرسید که گاه بازیکنان صرفا به بودن در بین چند تیم پایانی قانع و راضی بودند.
در این مورد البته میتوان یک ایراد بسیار بزرگ و آشکار را به مجموعهی کادر فنی وارد دانست و آن هم استفادهی همیشگی از بازیکنانی است که همواره جایگاه خود را تثبیت شده میدانند و گویا خود را چنان بزرگ میدانند که میپندارند که حتی مربی و فدراسیون هم به سبب شهرت و محبوبیت آنها، جرأت تعویض یا حتی عدم دعوت از آنها را ندارند!
حقا و انصافا باید دید که تا چه حد افکار عمومی و منتقدان کواچ، قابلیت تحمل اتخاذ چنین تصمیماتی را از سوی کادر فنی دارند و در صورت ناکامی به علت جوانگرایی، مجموعهی فدراسیون، منتقدان و هواداران والیبال تا چه اندازه از کادر فنی حمایت میکنند.
هر چند این واهمه دلیل خوبی برای عدم بکارگیری نیروهای جوانتر و باانگیزهتر در تیم ملی نیست اما به هر روی باید پذیرفت که برخی دانسته یا نادانسته هنوز عدم دعوت از فرهاد ظریف را برنمیتابند و این در حالی است که اکنون که مسابقات جام جهانی به پایان رسیده، ادعا میشود که کواچ باید برخی بازیکنانی را به تیم ملی دعوت نمیکرد که در پست خود داعیهی بهترین بودن در جهان را دارند.
کوتاه سخن اینکه این قلم به هیچ وجه در پی مبرا دانستن کادر فنی تیم ملی والیبال از اشتباهات و خطاهای آنها نیست و قصد مخالفت با تغییر کادر فنی تیم ملی والیبال را ندارد اما به عقیدهی نویسنده باید اطمینان داشت که پس از برکناری این کادر فنی، آیا مربیای در راس امور والیبال قرار خواهد گرفت که بزرگی نامش یا قاطعیت وی در برخورد با نامهای بزرگ، بتواند حرفشنوی را به بازیکنان تیم ملی و حمایت از تیم را به هواداران برگرداند یا خیر.
هر چند نگارنده اعتقاد دارد که در صورت حمایت از همین کادر فنی از سوی فدراسیون، هواداران و منتقدان برای اتخاذ برخی تصمیمات سخت، همچنان راه برای کامیابی در والیبال هموار است و مهمتر از آن حتی در صورت ناکامی مجدد، حداقل برخی مسائل همچون صبر در راه رسیده به هدف، برخورد بیواهمه با نامهای بزرگ و حمایت از تیم ملی ایران (و نه بازیکنان یا هر شخص خاصی) در جامعهی ورزشی ما نهادینه خواهد شد.