بنیامین بهادری در آستانه انتشار تازهترین اثرش و سفر به امریکا برای برگزاری تور کنسرتهایش سخنانی تازه به زبان آورد.
به گزارش تسنیم، چند ساعت تا پروازِ بنیامین بهادری و گروهش به امریکا مانده است. برای ساعتی به همراه چند تن از خبرنگاران مهمان او میشویم در استودیویی که ضبطِ آلبومِ «94» در آن انجام شده است.
برخلاف انتظار، صحبتهای ابتداییِ این دورِهمی درباره گرمای هوا نیست. همه چیز با بحثِ توافقِ هستهای آغاز میشود. بنیامین امیدوار به توافقِ ایران با کشورهای 1+5 است. او به حضورِ ظریف در تیم مذاکرهکننده ایران بسیار امیدوار است. به هر روی ما برای تنظیم متنِ توافق گردهم نیامدهایم. بحث ما آلبومِ تازهی بنیامین بهادری و البته تور کنسرتهای او در امریکاست.
در همان ابتدا صحبت از قطعهای شد که بنیامین در آن، یک از دعاهای معروف را با موسیقی خوانده اما اجازهی انتشار نیافته است.
بنیامین ماجرای این قطعه را اینگونه شرح میدهد: «قطعهای است که بخشی از یک دعای مهم را با موسیقی اجرا کردم. مسئولان دفتر موسیقی صلاح بر انتشارش ندانستند. این به معنیِ حذف کردن این قطعه از آلبوم نبود و در واقع این قطعه از آلبوم حذف نشد. در نسخه نهاییِ آلبومِ «94» که برای دفتر موسیقی فرستادیم، این قطعهی دعا نبود. بعدها از دفتر موسیقی و معاونت هنری برای انتشار این قطعه مشورت گرفتیم که نظرشان این بود که در حال حاضر زمان مناسب انتشارِ این قطعه نیست.
آقای مرادخانی گفت که این قطعه را به من بدهید تا بر رویش کار کنم. ایشان روایتی خواند که براساس آن در آخرالزمان دعاها را با موسیقی میخوانند. من پرسیدم که از نشانههای خوب است یا بد. که آقای مرادخانی گفت من هم میخواهم همین را بدانم. به هر حال فعلا این قطعه را منتشر نمیکنم».
گاهی متونی مانند دعا را با موسیقیهای بیجانی میخوانند که به نظرم اگر همین موسیقیِ بیجان در کنار این دعا نباشد بهتر است. اما ما در این قطعه واقعا برای این دعا موسیقی ساختیم. به هر حال به هر دلیلی صلاح بر انتشارش نشد.
بنیامین که خودش سابقه حضور در فضاهای مذهبی را دارد به واکنشهای احتمالی به قطعههایی که برای دعاهای مذهبی ساخته میشود، اشاره میکند و میگوید:
«فضاهای مذهبی را به خوبی میشناسم. پیش از این هم اینگونه بود، من برخی کارهای آسمانی و محرمی را با فضای موسیقی مدرن کار کردم. این آثار در ابتدا با واکنشهای دوگانهای روبهرو بود. در این گونه موارد که به اعتقادات مردم مربوط است، فضا بسیار حساس است.
آمادگی این را دارم که در آینده این قطعه را به رایگیریِ مردم بگذارم و مردم دربارهاش نظر بدهند. به طور حتم و با شناختی که از مردم ایران دارم، با کلیت این قطعه مخالفت نمیکنند. مردم ایران بسیار پویا و به روز هستند. تا همین چند سال پیش، دیگران ما را جهان سومی میدانستند اما همین الان با جهان اولیها نشستهایم و حرف میزنیم. در کل ایرانیان با مسائل جدید به طور یک بُعدی مخالفت نمیکنند.
من اجرای خودم را دوست دارم و فکر میکنم که از معنویت دعا چیزی کم نشده است. حد و مرز را میشناسم. حدی که شنونده دعایِ همراه با موسیقی را میشنود و از حس و حال دعا خارج میشود؛ من این حد را میشناسم و وارد آن نمیشوم. نمیخواستم شنونده از محتوا که همان دعاست، غافل شود».
پرسش بعدی که با بنیامین مطرح میشود، توضیح درباره سابقهی مداحی اوست. این خواننده موسیقی پاپ تا همین روزِ گذشته توضیح کاملی ارائه نکرده بود. اما بنیامین برای نخستین بار به نکتههای جالبی اشاره کرد. بنیامین میگوید:
«من در محلههایی(منظور محلههای جنوبِ شهرِ تهران است) زندگی کردم که در آنجا همه نوع آدمی از هر تیپی هست و با تیپهای متفاوت بهتر کنار میآیند. در خانواده ما گرایشهای متفاوتی بود که ترکیبی از آنها شد «بنیامین». البته من سعی کردم که از هر گرایشی که بود بهترینهایش را برگزینم. در خانواده ما رگههای مذهبی وجود دارد و در کنارش رگههایی هست که اصلا مذهبی نیستند؛ البته همینها هم اصول خاصی در زندگیشان دارند.
همه ما یادمان هست که وقتی وارد دبستان میشدیم هر کسی استعداد خاص خود را داشت و در همان زمینه گام برمیداشت. من اهل خواندن قرآن و سرود بودم. باید میرسیدم پشت میکروفن. هر چیز سالمی که میشد خواند را من میخواندم.
برای کسی که قرار است بخواند، خواندن و تریبون مهم است. من مجالس روضه را بسیار دوست دارم. عشق بی قید و شرطی که هر کسی آرزویش را دارد، در این مجالس جاری است. آدمهایی آمدهاند و از وقت خود گذشتهاند و خودشان را آرام کردهاند تا در کنار هم به مسائلی بپردازند که مربوط به سالهای بسیار دور است. از این بیقید و شرط تر من ندیدهام. در این فضاها بودم، شعر هم میگفتم. برای مداحان بزرگ شعر و نوحه میساختم.
مداحی را از فضاهای مدرسه و دبیرستان آغاز کردم. اما اصلیترین مداحیام در تکیهای در سلسبیل بود. آنجا را بسیار دوست دارم. چند سالی در این تکیه نوحه خواندم. آخرین باری که آنجا خواندم 20 سالم بود. موهای بلندی داشتم و شکل و شمایلم به آدمهای هیئتی نمیخورد. با چنین چهرهای آنها نمیگذاشتند که من به تریبون نزدیک شوم. هرچقدر هم که استعداد نشان میدادی به شما فضا نمیدادند. تنها کسانی که به من تریبون دادند، همین هیئتی بود که در «سلسبیل» بود. بقیه هرگز اجازه نزدیکی به تریبون را نمیدادند. کسانی که در هیئت سلسبیل بودند از مردم عادی و از تیپهای مختلف بودند که تنها در 10 روز محرم تشکیل میشد.
بیشتر نوحهها و آثاری که در این زمینه میساختم را مداحان بزرگ در جاهای خاص اجرا میکردند. جالب این که خودم در این فضاهای خاص مجالی برای خواندن نداشتم. تنها کسی که درچنین فضاهایی به من مجالی داد، آقای «خلج» بود. ایشان مداحِ مستقلی است. ایشان تنها مداحی است که سالهای بعد بدون ترس به کنسرت من هم آمد. کسان دیگری که دعوت کردم یا نمیآمدند یا به گونهای پنهانی میآمدند و میرفتند. در آن زمان جوانی، تنها کسی که تریبونی مهم به من داد، همین آقای خلج بود.
بعد از آلبومِ «85» هم خیلیها از من خرج میکردند و میگفتند که بینیامین پیش ما میآمده، در حالی که پیش هیچ کسی نمیرفتم».
توضیحاتِ بنیامین که به اینجا رسید، این پرسش را با او در میان گذاشتیم که؛ این که میگویند هفتهای یک بار پیش حاج منصور ارضی میروید واقعیت دارد؟
بنیامین میگوید: «تقریبا هفتهای یک بار به دیدن حاج منصور ارضی میروم و این روند تا هماکنون هم ادامه دارد».
از بنیامین میپرسیم که؛ همین قطعهای که در آن دعایی با همراهی موسیقی خواندهاید، به نوعی بازگشت به دوران مداحی محسوب میشود؟ میتوان این حرکت را به نوعی «بازگشتِ پسر نافرمان» تلقی کرد؟
بنیامین میگوید: چه بسا وقتی که منتشر شود و یا منتشر میشد، دوستان مداحمان از نخستین مخالفان باشند.
پرسش بعدی درباره حکایتِ مرگِ همسرِ او و انتشارِ آلبومش بعد از مرگ اوست. بنیامین در این باره توضیح کاملی ارائه میکند.
«در شهریور 1392 طیِ جلساتی روی پروژه «بارانا» کار میکردیم. چندین نفر در آن جلسه بودند که میتوانند این مسئله را تایید کنند. آن پروژه به دلایلی ترمزی ناگهانی داشت. در همان حین بود که همسر من تصادف کرد و درگذشت.
مسیر همه ما رو به جلوست که هر لحظه ممکن است دچار اتفاقهای ناگهانی شود. چند ماه پیش از مرگ همسرم، ما «نیما وارسته» را از دست دادیم. نیما دوست و دست راست من در کار بود. او در جانسوزترین حالت ممکن از دست رفت. پدرش اجازه نداد کنسرت هفتهبعدمان را لغو کنیم.
وقتی برای «نسیم» این اتفاق افتاد برخی از روزنامهنگارانِ قدیمی پیش من آمدند و میگفتند که دیگه اصلا نخوان. دلایلی میآوردند که برای من قابل قبول نبود.
من موفقیت برای گروهم را در این میبینم که متوقف نمیشود. بدترین اتفاقها و خوبترین اتفاقها برایمان افتاده است. در اتفاقهای خوب هرگز سرمست نشدیم که دچار حاشیه شویم. در بدترین شرایط هم اونقدر کرخت نشدیم که دیگر توان کار کردن نداشته باشیم. اتفاقها گاهی شما را به زیر میکشند و گاهی شما را به بالا میبرند. شما فقط باید کار بکنی. آدمی که واقعا عشق بوده، باید اینقدر برکت بیاورد و ببرد. این اتفاقها یک روحیه جمعی بود.
هنرمندان چندین دستهاند. آنان به خوبی دنیا و اتفاقهای خوب و بدش را میشناسند. هر کدام از این هنرمندان درباره بخشی از این اتفاقها کار میکنند. ما تصمیم گرفتیم که تنها درباره اتفاقهای خوب در زندگی حرف بزنیم. همین الان ممکن است هر اتفاقی برای هر انسانی بیافتد. مهم این است که شما با آن رخداد چه خواهید کرد».