یادداشت دریافتی- حامد نوری؛ آری! باز هم بوی انتخابات میآید. باز هم وعدههای تو خالی و سر خرمن! لازم نیست حس بویاییتان قوی باشد! اخبار را که مرور کنید متوجه این قضیه خواهید شد!
شاید یادشان رفته مردم حافظه دارند و به یاد میآورند که چند سال پیش هم نزدیک انتخابات از افزایش حقوق معلمان سخن به میان آمد و بعد از انتخابات همه چیز کان لم یکن شد. از یک جهت حق دارند. معلمان به دلیل ارتباط با خیل عظیمی از افراد مخصوصا دانش آموزان قشر نسبتا تاثیرگذاری هستند.
شاید یادشان رفته این سناریوها دیگر تکراری است و شاید کلا یادشان رفته است؛ «معلم» را!
در عصری به سر میبریم که باید دست از جان شسته باشید که بخواهید معلم شوید! انگار شغل انبیا دیگر آنقدرها هم دلچسب نیست. بیایید شعار دادن را بگذاریم کنار و واقع بینانه بنگریم. درست است معلمی شغل شریفی است و نباید شرافت آن با توجه بیش از حد به پول لکه دار شود ولی یادمان نرود که معلم هم عضوی از این جامعه است و با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکند. مشکلاتی که برای برخی از قشرهای دیگر حتی قابل درک هم نیست.
واقعا اسفناک است که در جامعهٔ ما و با این همه مشکلات ریز و درشت اقتصادی که در آن درآمد ماهیانه دو میلیون تومان هم برای رفع نیازهای معمولی و اولیهٔ یک خانواده کم به نظر میرسد، حقوق ماهیانه یک معلم به طور متوسط بعد از ۲۵ سال به عدد مضحک یک میلیون و اندکی میرسد.
وزیر اقتصاد هم که باشی با حقوق یک میلیون تومان نمیتوانی حتی نیازهای اولیهٔ خانوادهات را به طور کامل تامین کنی. پس از معلمان هم چنین انتظاری نداشته باشید!
به نظر شما کیفیت تدریس معلمی که به جای شور و اشتیاق و عشق به شغلش، با انبوهی از مشکلات و فکری مشوش قدم در کلاس درس میگذارد، در چه حدی است؟
حتما شوخی میکنند آن عدهای که میگویند معلم اگر معلم باشد و به شغلش عشق بورزد، با تمام این مشکلات کنار میآید. آن هم فقط برای پیشرفت علمی کشور!
معلم «ایوب» نیست! هر چند من فکر میکنم صبر معلم از ایوب هم بیشتر است که با این همه ظلم اقتصادی که در این سالها در حق آنان شده، به جز چند وقت اخیر، لب به اعتراض نگشوده بودند. ولی صبر و تحمل تا کی؟
خوب حرف میزنیم اما وقتی نوبت به عمل میرسد، چیزی در چنته نداریم. کافی است روز معلم فرا برسد تا سخنان آنچانی دربارهٔ «مقام شامخ معلم» و اینکه «معلمی شغل انبیاست.» و «معلم پرورش دهندهٔ نسل آینده است.» و «معلم است که آینده را میسازد.» گوش فلک را کر کند. اما یک سوال! شما برای معلم چه کردهاید؟ مطمئن هستم اگر برای سوال من جواب داشته باشید، جوابتان در پشت یک کارت ویزیت هم جا میشود!
خب من فکر نمیکنم احساس شما در مورد معلمان و خانوادههای آنان این باشد که آنان توانایی فتوسنتز هم داشته باشند!
هرگز از خود سوال کردهاید که چگونه میتوان با حقوق متوسط یک میلیون تومان نیازهای یک خانواده را تامین کرد؟
چرا یک معلم باید مجبور باشد برای تامین نیازهای خانوادهاش سراغ شغل دوم و حتی سوم برود؟ مگر نه اینکه معلمان پرورش دهندهٔ سرمایههای کشور هستند؟
چقدر شعار؟
چقدر وعده؟
آیا زمان عمل فرا نرسیده است؟
آیا دیگر زمان آن نرسیده است که نسبت به معیشت معلمان توجه بیشتر و عادلانهای صورت بگیرد؟
درست است که برخی شغلهای دیگر هم حقوقشان عادلانه و متناسب با کارشان و وضعیت جامعه نیست ولی در عین حال برخی شغلهای دیگر نیز هستند که حقوقشان انگشت شست خود را به «عدالت» نشان میدهد! و خوشبختانه سال به سال هم بر حقوقشان افزوده میشود! ولی کسی به فکر معلمان نیست.
معلمان ما اگر جاسوس هم بودند لااقل یه دست کت و شلوار شیک و مارک گیرشان میآمد ولی با این وضع، خدایی نکرده اگر بخواهند چنین چیزی بخرند، باید قید حقوق چند ماهشان را بزنند.
اگر روزی بخواهم مستندی در رابطه با معلمان کشورم بسازم، بیشک نام «فراموش شدگان» را برای آن انتخاب خواهم کرد!
سخن برای گفتن در این باب بسیار است اما به همین مقدار قناعت میکنم. پیشنهاد واضح من دو چیز است. یا حقوق فرهنگیان را به صورتی عادلانه و در خور کارشان افزایش دهید یا اینکه از این به بعد در میان دروس تربیت معلم چند واحد فشرده و سطح بالای «اقتصاد» و «مدیریت اقتصادی» را هم قرار دهید که لااقل کسانی که از جان سیر شده و به معلمی روی میآورند توان ایستادگی در مقابل انواع و اقسام مشکلات را داشته باشند.
و سخن آخر: «لطفا با شعارها، شعور مردم را به سخره نگیرید!»