رسیدن به سلامت روان، اصول و راهکارهای مختلفی دارد. به عبارتی سلامت روان منوط به رعایت برخی رفتارها و افکار است. لزومی ندارد که هر فرد به این رفتارها و افکار در مدت زمان کوتاه دست پیدا کند. این اصول طی زمان و با ممارست در وجود هرکس شکل میگیرند.
عناوین این اصول را میخوانیم:
- احترام به شخصیت خود و دیگران- روبرو شدن با واقعیات- ارزش دادن به نیازهای اولیه انسانی- مقابله با مشکلات عاطفی- بهدست آوردن رضایت- رهایی از نگرانی و احساس گناه- انطافپذیری- رسیدن به احساس امنیت- دیدن اشتباهات به عنوان تجربه و درس1. احترام به شخصیت خود و دیگران:یک فرد سالم از نظر روانی احساس میکند که در جامعه مورد پذیرش است. چنین فردی شخصیت خود و دیگران را در هیچ زمان و مکانی تخریب نمیکند. تخریب کردن شخصیت، به معنای عدم احترام به خود و دیگری است. کسی که خود را تخریب کند به مرور زمان روحیهای ضعیف خواهد داشت. دختران و زنان بیش از دیگران در معرض قرار گرفتن در موقعیتی هستند که دست به بیاحترامی به خود بزنند. دلیل این امر توقع محیط اجتماعی از آنها برای داشتن ظاهر و رفتاری خوب است.
ارزش قائل شدن برای خود سبب داشتن امید و ادامه زندگی میشود. علاوهبراین فردی که برای خودش ارزش قائل است و نگاهی مثبت به خود دارد، به دیگران نیز با این دید نگاه میکند. در بسیاری از گفتارهای عامه و همچنین اصول روانشناسی گفته میشود: "کسی که به دیگران بیاحترامی میکند، در واقع به خود بیاحترامیکند". بنابراین "احترام به خود" برای داشتن یك شخصیت قوی انسانی و متعادل، جایگاه بسیار عمیق و تعیینكنندهای دارد.
احترام و ارزش قائل بودن برای خود، باید هر دو بعد ظاهری و باطنی را دربربگیرد. بسیاری از افراد از ظاهر خود راضی نیستند. خوشلباس بودن و زیبا بودن مهم است، اما به تنهایی معیاری برای شناخت و احساس نسبت به خود نیست، چرا که اصول رفتار اجتماعی، انسانی و اخلاقی بسیار اثرگذارتر است.
شناختن ویژگیهای مثبت خود، بهیاد آوردن موفقیتهای گذشته، خروج از تفکر درباره ناتوانیها، عدم مقایسه خود با دیگران، هدفگزاری و پذیرش ریسکها برای رسیدن به موفقیت از جمله کارهایی است که میتوان برای دستیابی به "احترام به خود" انجام داد.
2. روبروشدن با واقعیات پذیرش واقعیتها از نشانههای داشتن سلامت روان است. کشمکش با واقعیتها و قبول نکردن آنها، هر چه بیشتر، به اختلال روانی منجر میشوند. پوشاندن نقصها بهجای پذیرش آنها، یکی از مواردی است که نشان میدهد فرد توانایی روبرو شدن با واقعیات را ندارد.
توان روبرو شدن با واقعیات را با پذیرش اندازه تواناییاتان را بسنجید. بسیاری از افراد کارهایی بیش از حد توانشان به عهده میگیرند که نشان از عدم پذیرش تواناییهای فردی و شخصیتی است. هر فرد باید بداند که تا چه میزان میتواند پذیرای انجام کارها باشد و پذیرای عواقب آن نیز باشد. چرا که رسیدن به نتایجی منفی میتواند عواقبی مانند سرخوردگی در پی داشته باشد.
3. ارزشدادن به نیازهای اولیه انسانینظریهپردازان روانشناسی، نیازهای انسانی را به اشکال مختلفی تعریف کردهاند. اما در یکی از مهمترین این نظریات به نظریه سلسلهمراتبی بودن نیازها میرسیم. سلسله مراتب مازلو در روانشناسی، نیازهای انسانرا به چند طبقه دستهبندی میکند: 1) نیازهای زیستی: گرسنگی تشنگی، و امثال آنها، 2) نیازهای ایمنی: احساس امنیت کردن و دور از خطر بودن، 3) نیازهای تعلق و محبت: به دیگران پیوستن، پذیرفته شدن، تعلق داشتن، 4) نیاز عزت نفس: اجرا و دستیابی، نشان دادن کفایت در کارها، مورد تأیید و شناخت دیگران واقع شدن، 5) نیازهای شناختی: دانستن، فهمیدن و کاویدن، 6) نیازهای ذوقی: تقارن، نظم و زیبایی، 7) خودشکوفایی: رسیدن به تحقق نفس و شکوفا ساختن توانایی بالقوه.
طبق این دستهبندی رسیدن به سلامت روان، مستلزم برطرف کردن نیازها یکی پس از دیگری است. دلیل اهمیت دادن به رفع نیازهای اولیه این است که آغازگر رسیدن به نیازهای بالاتر و در نتیجه شخصیتی سالمتر است.
شناخت نیازهای اولیه به کشف بهترین راهها در انسان کمک میکند و شخصی که این اصول را بفهمد غالبا واقع بینانه با مشکلات زندگی برخورد خواهد کرد و دلسرد نمی شود. او می داند که احتیاجات فرد هیچگاه کاملا مطابق میل او برآورده نمی شود. چنین فردی دلایل تعارض روانی در درون خود را میشناسد و برای مقابله با آن خود را آماده می کند. نیازهای فیزیکی و مادی ( نیاز به خوراک، پوشاک و مسکن به اضافه نیازهای جنسی) و امنیت و آرامش (آسودگی خاطر، نبودن مزاحمت و داشتن آزادیهای فردی در کنار آزادیهای اجتماعی) جزء نیازهای اولیه انسانهستند که باید به آنها توجه کرد.
4. مقابله با مشکلات عاطفیرعایت قوانین مربوط به سلامت عاطفی و روانی از الزامات بهداشت روانی است. مشکلات روانی جزئی جداییناپذیر در زندگی انسانها هستند. مشکلات عاطفی عمدتا در روابط با دیگران شکل میگیرند و افراد در تمام دورههای سنی و دورههای زندگی این دست از مسائل را تجربه میکنند.
برای رسیدن به سلامتی روانی، باید بتوان بر این مشکلات و در واقع بر هیجانات عاطفی غلبه کرد. حل و فصل نشدن مشکلات عاطفی همواره یکی از عوامل ابتلا به مشکلات روانی و اختلالات خلقی بوده است.