bato-adv
کد خبر: ۲۱۱۲۰۲

لطفا به افتخار این فرهنگ و ادب بغض کنید و کِل بکشید

تاریخ انتشار: ۱۴:۳۲ - ۲۹ مهر ۱۳۹۳
مطلب زیر را آقای فرج اله صیدمحمدی به پایگاه خبری فرارو ارسال نموده‌اند


همایش ماه و مانشت در بزرگداشت دوشاعر برجسته استان ایلام،"شاکه وخان منصور" برگزار شد.

چه عاشقانی که سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتند، چه سوته دلانی که جان را به تمنای درون صیقل دادند و چه تن هایی که در پوست خود آرام و قرار نداشته و به افتخار فرهنگ این دیار اشک شوق ریختند و در دل خود کِل کشیدند.

هوای آسمان استان ایلام ادبی بود. زمین لباس کردی بر تن پوشانیده و خرامان بر گرد خورشید شعر می چرخید وقرزنان فخر می فروخت، شهرآشوبان و مفاخر فرهنگ کردی دل در گرو باورها وآرمان‌ها بازگشتی به خویشتن داشته و غنی ترین واژگان کردی، در رسای فرهنگ این دیار بر لسانشان عهد سخن بست.

آوردگاه ادب کردی در ادب خانه فرهنگ و ارشاد در عصر ایلام چه نیک میزبانی می کند از فرهنگ و هنر این استان و آن اداره کل چه بایسته به مثابه پارویی در قایق فرهنگ عمل نموده و به هیچ مفارقتی بغایت نیکو  برنامه‌ای تدوین داشته و در سومین بزرگداشت شاعران استان تمام قد در آراستگی و آرایش واژگان حس مدار؛ شعر، کوشید و به ساحل سپاس رسید.

بغض های درگلو خفته فرهنگ بزمی، رزمی و در عین حال تم گرفته ادب کورد، امروز از ژرفنای احساس محمدرضا رستم‌پور و در بیان طبیعت جوی سعید عبادتیان دو شاعر شیرین سخن ایلامی وکرمانشاهی بیرون تراوید و ترکید.
چه عاشقانی که سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتند، چه سوته دلانی که جان را به تمنای درون صیقل دادند و چه تن هایی که در پوست خود آرام و قرار نداشته و به افتخار فرهنگ این دیار اشک شوق ریختند و در دل خود کِل کشیدند.

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

منِ نگارنده که خود را صدبار کسب اجازت کردم از شاعران برمدار جهان؛ ایلام، بر خود خورده گرفتم بر نشیمن مجلس بزرگان تکیه زده و زیور کلامشان را حلقه به گوش باشم،  لیک لرزان از درک جانمایه فرهنگ این استان؛ شعر و نثر، شاگردوار زانو زده حظ وافر و شوق وشرر سرشار بردم و سخنان ذیل را با شبنم نرگس نگاشتم، حاضران در مجلس از پیران ژولیده جان تا جوانک های شوریده رو بساط عشق پراکنی گسترانیده و نکته ها بربودند.

هر دل سوخته ای که ادبیات فارسی را به صورت آکادمیک و علمی خوانده و فهمیده باشد می داند که میرجلال الدین کزازی چه فرهیخته ای گرانسنگ و چه پژوهشگر زانایی است. استاد کزازی سخن راندن به سبک متکلف خاقانی را راحت تر از زبان مادری و کوردی کرمانشاهی ایراد نموده و در کلامش نفوذ ادب دیرینگان و پارسیان نافذ است.

بهره گرفتن از واژاگان کهن پارسی و کوردی خه س(غلیظ) در گویش دیروزی استاد کزازی با درک وسیع از ادبیات امروزی، درونمایه و نشانه ای از عمق ارادت وی به فرهنگ، هنر و ادبیات کردی این مرز وبوم است. وقتی وی به زبان شاهنامه سخن می گوید رستم و اسفندیار در نزد فردوسی می شود وگه گاهی نقش شمس تبریزی و حسام الدین چلبی را برای مولانا بازی می کند، وقتی غزل می خواند روح عشق و عرفان لسان الغیب از وجناتش تراوش می کند و دیگربار زبان شعر وهمسرایی کردی شاکه وخان منصور را در ایلام می ستاید.

استاد کزازی می گوید: درمیان سخنواران کورد دو تن آوازه بلند یافته اند. شاکه و خان منصور. این آوازه بلند تنها به پاس سروده های دلپذیرآن دو نیست، پیوند این دو سخنور در گونه خویش هم بی نظیر است. آن دو انچنان با یکدیگر در پیوند بوده اند و همدیگر را با شور و شرار بسیار دوست می داشته اند که دوری از یکدیگر را بر نمی تافته اند.

ظاهر سارایی شاعر و نویسنده ادب منش و ادب پژوه ایلامی، خان منصور را حاکم بلامنازع ایوانی می داند که بسیار اهل ذوق وشعر است اما در بین یاوران خود هم سخنی را نمی یابد تا اینکه همسرا و یار خود را می یابد وآن کس شاعر بینوا و دوره گردی به نام "شاکه" است که از ایل بولی از توابع بخش چوار امروزی شهرستان ایلام بوده است.

خان منصور:
شوکرانم پید بوو بینای بان سر
شاکه:
کووره گلالان لافاو گرته ور

شاکه فی البداهه اشعار خان منصور را پاسخ داده است وشگفتی وی را برانگیخته است که خود آغازی بوده است بر دوستی و برادری و همسرایی این دوشاعر خوش ذوق و این واقعه مصداق این بیت طبیب اصفهانی است که گفته است:
بنازم به بزم محبت که آن جا
گدایی به شاهی مقابل نشیند

آیت الله اسماعیل گندمکار یکی دیگر از حاضران مجلس ادب کردی بود که به عنوان یک محقق نام آشنا، جهان شمول است و کردشناس برجسته ای است که می گوید: مضامین عرفانی در اشعار شاکه وخان منصور وجود داشته و همین مقوله آثار آنها را متمایز کرده است.

وی همزاد پنداری، حکمت و انس را از دیگر مقوله های مهم در شعر شاکه و خان منصور می داند و نگاه آسمانی و ماورایی در شعرهای این دو شاعر ایلامی را به عینه می بیناد.

از عبدالجبار کاکایی چه بگویم که با ابروی در هم کشیده و مغموم با همان کت و شلوار معلمی و کار خودش برای خود شعر می گوید، همه از کلمات ملایم صبحش می فهمیم که شب پیش عاشق بوده است. وی می گوید بودم یا نبودم نمی دانم و نمی خواستم بدانم از دانایی می گریختم. نه گیس بلند کردم و نه دمپایی لا انگشتی پوشیدم و نه مخمور به هستی نگاه کردم.

این آوردگاه سخن دانان، مهمانان شکفته دیگری هم داشت که دکتر خالصی، دکتر یاسمی و سعید نجاری از برجسته ترین آنها بودند.

باری به هرسخن مانگ و مانشت بهانه ای بود برای شناخت فرهنگ این مرزو بوم کهن که باید به فراخوار ان به جهانیان هم شناسانده شود و یکی از برترین شاخص های فرهنگی و هنری این استان همین تاریخ کهن ادب کردی است که می طلبد به عنوان یک تاریخ ماندگار تقویمی شود.

(نمی شود بی نقد شب را به صبح برسانم .کاش صداوسیمای استانم به جای پرداختن به اخبار ناموزون و صرفا دولتی به این مراسم فرهنگی و ادبی وقعی می نهاد و به پخش یک دقیقه خبر ان هم ابتر وناقص از این مراسم باشکوه قناعت نمی کرد وگزارش تفصیلی از ان پخش می کرد.)

مجله خواندنی ها
مجله فرارو