«چه نسبتي ميان آثار هنري و انديشههاي فلسفي برقرار است؟» تلاش براي ارائه پاسخ اين پرسش، محور اصلي سخنراني دكتر محمدرضا بهشتي، استاد فلسفه دانشگاه تهران بود. وي كه در نشست هفتگي مركز فرهنگي شهر كتاب سخن ميگفت، به بيان تاملاتش پيرامون «بازتاب انديشههاي فلسفي در آثار هنري» پرداخت.
به گزارش سایت شهرکتاب، بهشتي تصريح كرد: به نظر ميرسد بين فلسفه و هنر، دو نسبت وجود دارد. در نسبت نخست، آثار هنرياي داريم كه به منزله موضوعهاي داراي تفسير و تامل فلسفي هستند. اينجا آثار هنري ميتوانند به تفسير، تامل و مداقه فلسفي بپردازند. در واقع از اين منظر آثار هنري زمينهساز حركت تفسيري فلسفي ميشوند. اما در نسبت دوم، به آثار هنرياي ميرسيم كه در پس آنها انديشههاي فلسفي قرار دارد. ممكن است پديدآورنده اثر داراي انديشهيي فلسفي بوده، يا انديشه فيلسوفي را در اثرش بازتاب داده باشد. بنابراين انديشههاي فلسفي ميتوانند خود را در آثار هنري نشان دهند.
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: در دورههاي متعدد تاريخ هنر، با هنرمنداني روبهرو هستيم كه اهل انديشه فلسفي بودند. به بيان ديگر، هنر، يكي از ميدانهايي بوده كه ايشان براي عرضه و به نمايش درآوردن انديشههايشان برگزيده بودند. پس در نسبت نخست هنر و فلسفه، اثر هنري از آن جهت كه اثر هنري است مورد ملاحظه فلسفي قرار ميگيرد اما در نسبت دوم، اثر هنري چيزي است در حكم متن فلسفي. وي با اشاره به پديده فهم و تاكيد بر اينكه هرمنوتيك يعني فهمِ فهم، به ماجراي مفاهمه پرداخت و گفت: وقتي متني را ميخوانيم چه اتفاقي ميافتد؟ با چرخش هرمنوتيكي، كلمه جاي خود را پيدا ميكند و جمله معني ميدهد. خواندن به عنوان يك كار ساده، پديده بسيار پيچيدهيي است. بعد سراغ پاراگراف ميرويم و باز با يك فهم روبهرو ميشويم. بعد هم به صفحه ميرسيم و الخ. همانطور كه براي فهم گفتارها و متنها تلاش ميكنيم، براي فهم آثار هنري هم به جهد نياز داريم. از طرف ديگر، فهم، ثابت نيست.
امروز با خواندن كتابي، به برداشتي مشخص ميرسيم و سال بعد با خواندن همان اثر به برداشتي متفاوت. آثار، به ويژه آثار فاخر، اين مجال را ميدهند كه نو به نو تفسير شوند. ميبينيم كه داستان پديد آمدن اثر، يك ماجراست و داستان فهم و اخذ و اقتباس، ماجرايي ديگر. مدير پيشين گروه فلسفه و حكمت فرهنگستان هنر، در ادامه ضمن اشاره به اينكه هدف وي بررسي آثار هنرياي است كه در آنها بازتابي از انديشههاي فلسفي پيشين ديده ميشود، افزود: در برخي آثار هنري، فلسفه، موضوع اثر هنري است. پس بايد ديد فلسفه چگونه به نمايش گذاشته ميشود و چهرهيي كه از فلسفه به نمايش گذاشته ميشود، چگونه است؟ از سوي ديگر بايد بررسي كنيم و بدانيم چهره فيلسوف يا چهره فيلسوفان چطور در آثار هنري بازتاب داشته است؟ آيا نگرشهاي فلسفي فيلسوفان در آثار هنري بازتابيده است؟ توجه به موضوعات فلسفي هم اهميت دارد. به عنوان نمونه آثار هنرياي داريم كه با محوريت پيدايش جهان خلق شدهاند.
عكس اين وضعيت هم جاري است: وقتي با اثر هنري روبهرو هستيم، ميتوانيم انديشه فلسفي و فضاي فكري و فرهنگي خالق آن را بازيابي كنيم. پس اثر هنري به مثابه متن فلسفي است. بايد بپرسيم ويژگي بازتاب انديشههاي فلسفي در آثار هنري چيست؟ زبان سخن تنديسها و سرديسها چيست؟بهشتي در مورد طرحي كه با همكارانش در حال پيگري آن است، يادآور شد: ما كارمان را از عهد باستان شروع كرديم و فقط به فرهنگ غرب پرداختيم؛ چرا كه بدون آشنايي با فرهنگ و زبان يك منطقه، نميتوان به تامل پيرامون آثار هنري مربوط به آن سرزمين پرداخت. در آثار هنرياي كه برگزيديم، اثر هنري به منزله نقطه عزيمت براي ارائه تفسيري فلسفي است. پس فلسفه الزاما با نوشته و گفتار سر و كار ندارد.
آثار هنري هم به بيان انديشههاي فلسفي ميپردازند. وي در ادامه نشست به نمايش تصوير سرديسها و تنديسهاي باقي مانده از سقراط پرداخت كه همگي مربوط به قرنهاي چهارم، سوم و دوم پيش از ميلاد بودند و شاخصههاي شخصيتي سقراط را كه در آن مجسمهها بازتاب يافته بود، شرح داد.