تا چشم كار ميكند، دشت است و كوه. همهچيز قهوهيي كمرنگ است، رنگ خاك.
گرماي هوا را در ساعتهاي اول صبح هم ميشود حس كرد، آفتابي كه كمكم جان
ميگيرد و ميتابد بر پهنه دشت. كمي كمتر از يك ساعت است كه از شهر راه
افتادهايم، آمدهايم براي ملاقات كوشكي، يوزپلنگ نر ميانسالي كه همه
سالهاي عمرش را در محوطهيي 11هكتاري زندگي كرده و معني دشت و كوه را
نميداند و از زندگي، تنها فنسهايي ديده، كشيده شده دور تا دور خانهاش.
كوشكي تنها، نرينهيي است كه اموراتش در قلمرو اندكش، نه به شكار و
جستوخيز و سروكله زدن با مادهاش و فرزندانشان، كه به حسرت زندگي در پشت
حصارها ميگذرد. حسرت يوزپلنگاني كه شايد روزي با او ميدويدند، در سرزمين
آزادي.
تولهيي بيش نبود، درست هفتسال قبل، حوالي شاهرود. شكارچيان او را به
«كوشكي» نامي فروختند. آقاي كوشكي، تولهيوز را سپرده به محيط زيست، محيط
زيست هم براي قدرداني از او، نامش را بر يوز نهاد. تولهيوز يك سالي هم در
پرديسان، پايتختنشين شده بود، يوزي كه هفت سال است در اسارت زندگي ميكند و
شايد اگر فنسها نبودند، تا به حال شكار شكارچيان و پوستش هم زيرپايي
خانهيي شده بود يا اگر خيلي قدرش را ميدانستند، كوفته شده بود بر ديوار
همان خانه.
از ميان محوطه 10هكتاري، جايي نزديك در فنسها لميده، زير بوتهيي كه از
آفتاب در امان باشد، انگار ميداند اينجا بايد انتظار بكشد براي ديدن چند
تايي آدم كه جرات كنند و بروند داخل محوطه و از فاصله چند متري ببينندش. با
سكوت به محوطه نزديك ميشويم، صداي شاتر دوربينها را ميشنود و به روي
خودش نميآورد. مغرور، نشسته و نگاهش را ازما ميگيرد تا نفهميم حواسش به
ما هم هست. گهگاهي هم براي جلبتوجه بيشتر، غلتي ميزند و دمش را به
مدلهاي مختلف در ميآورد. براي متفاوت ظاهر شدن، مينشيند و دست و پايش را
جمع ميكند توي تنش و ميشود اندازه يك گربه، گربهيي نارنجي با خالهاي
دايرهيي.
محيطبانان در فنس را باز ميكنند و ما را به درون خانه كوشكي تنها، دعوت
ميكنند. از جايش جم نميخورد. به توصيه محيطبان، همه گروه كه 15 نفري
ميشويم، در كنار هم و به آهستگي نزديكش ميشويم. «شكل حلقه به خود نگيريد،
محاصره ميشود و عصبياش ميكند. اگر به سمتتان خيز برداشت، از جايتان
تكان نخوريد و ندويد، كاري ندارد، ميآيد جلويتان مينشيند.» اينها را
محيطبان كوشكي ميگويد، اصول ملاقات با او را يادمان ميدهد انگار. يوز،
اهل حمله به انسان نيست، اما هر حيواني دوست دارد دنبال جانداري بدود و
قدرتش را به رخ بكشد، قدرتي كه ساليان سال است محصور در ميان حصار شده.
چشم در چشم ميشويم، نگاهمان ميكند و چشمانش را تنگ ميكند، جايي كه
نشسته، آفتاب مستقيم ميتابد بر تنش، حاضر نيست پشتش را به ما كند و از شر
شعاع سركش آفتاب، خودش را برهاند. صداي شاترها نزديك و نزديكتر ميشود و
كوشكي، همچنان خونسرد در ظاهر و خوشحال در دل، نشسته، تماشا ميكند جماعتي
را كه براي ديدنش 600 كيلومتر راه طي كردهاند.
محيطبان، با خود خرگوشي در قفس آورده، تا رها كند و يوز شكارش كند. وقتي
تصميم ميگيرد برود، خرگوش را رها ميكند. سفيد است و كوچك. ترسيده. ميدود
و توجه يوز جلب ميشود به سمتش. با هرچه در توان دارد، ميدود كه با
كمترين جهشها به دندان بكشدش. چند ثانيهيي طول ميكشد خرگوش، شكار كوشكي
شود. گرد و خاكي به راه انداخته است براي گرفتن يك خرگوش. به دندان كه
ميگيرد گردن خرگوش را، مغرور ميشود باز، گردنش را برافراشته ميكند،
شانههايش را عقب ميدهد و با ضرباهنگي آرام، راهش را ميكشد و ميرود
دورتر، كه دور از 15 جفت چشم غريبه، غذايش را بخورد.
تقلاي خرگوش، حالا ديگر آرام شده است و كوشكي، از چشم انسانهاي دوپايي كه
آمدهاند، خرگوش خوردنش را ببينند، در امان نيست. يكي عكس ميگيرد و ديگران
هم فيلم. برخي هم حيرتشان را مخفي ميكنند، پشت صداي شكستن استخوانهاي
ريز خرگوش. آنقدر نگاهش ميكنيم كه خرگوش را نيمه رها ميكند و ميرود به
سمت ديگر. پوزهاش خوني است. قسمت جنوبي حصارش، محل ديدارش با ماده يوزي
است كه به تازگي در اين حوالي آفتابي شده است. غريبهيي كه هرچند، دلبرك
سمنانياش نيست، اما حالا با پيدا شدن گهگاهش اين اطراف، او را از تنهايي
درآورده است.
زوج در اسارت راهي تهران ميشوند
سفر را انجمن حمايت از يوزپلنگ آسيايي ترتيب داده، سفري تا درون خانه
كوشكي، تنها يوزپلنگ نري كه در حالت نيمه اسارت به سر ميبرد و ديگر روي
جولان دادن در طبيعت را نميبيند.
خبر از انتقال دلبر نزد كوشكي است، تا تكثير و تشكيل خانواده در اسارت را
تجربه كنند، تولههايي زاده شوند و باز هم در حصار بمانند و بزرگ شوند.
هنوز خانه مشترك اين دو يوز معلوم نشده، جاجرميها دوست دارند دلبر
مهمانشان شود و تورانيها ميخواهند كوشكي به شاهرود نقل مكان كند اما سخن
از انتقال هر دو به پايتخت شده، پرديسان، جايي نزديك خانم رييس، تا ديگر
دلواپس از بين رفتن يوزهاي تحت اسارت سازمان نباشد اما دلواپسان اين زوج،
سرنوشت خوبي را در تهران برايشان رقم نميزنند. يكي ميگويد سرنوشت ببرهاي
سيبري باغ وحش ارم در انتظارشان است، مريض ميشوند و ميميرند. يكي ميگويد
اوضاع بهداشت و تغذيهشان تغيير ميكند و ميميرند، يكي ديگر ياد سرنوشت
گوزن پرديسان ميافتد كه با شليك گلولهيي در نيمه شب از پا افتاد. مرگ،
سرنوشت مشتركي است كه مخالفان انتقال يوزها به تهران پيشبينياش ميكنند.
مرتضي اسلامي، مديرعامل انجمن است، از سالهايي كه خانه كوشكي را ساختند،
ميگويد و از برنامههايي كه براي دلبر و كوشكي داشتند: «سال 87 بود كه اين
حصار احداث شد، با بودجه زيادي كه قرار بود بحث تكثير در اسارت انجام شود
كه شد نيمه اسارت. فنسكشي بزرگي كه قرار بود يك محوطه از آن كوشكي شود و
محوطه ديگري از آن يوز ماده و محوطهيي هم مشترك بينشان تا طعمههايشان
رهاسازي شود. به خاطر تغيير مديريتها، برنامه كامل نشد و فنسهاي كار شده
به حال خود رها شد. فنس كوشكي 11 هكتار است، كل محدوده سايتي كه داشت احداث
ميشد 200 هكتار بود.»
دلبر، يوز ماده در اسارت، در توران به سر ميبرد. اسلامي، دور بودن اين دو
يوز را از هم، غيرمنطقي ميداند. او همچنين تكثير در اسارت را از
راهكارهاي موثر حفاظتي براي گوشتخواران نميداند، چون بايد در زيستگاه
طبيعيشان حفظ شوند، اما چون اين دو يوز از زمان تولگي از طبيعت حذف
شدهاند و قابل رهاسازي به طبيعت نيستند و مهارتهاي لازم براي شكار و
شناخت مناطق امن را ياد نگرفتهاند، نميشود در طبيعت رهايشان كرد. اسلامي
ميگويد: «غيرمنطقي است كه در اسارت پير شوند و از بين بروند. منطقيتر اين
است كه در يك منطقه رها و تكثير شوند.»
از يوزهاي آسيايي، تنها 70 عدد مانده
اما يوزها منحصر به يوزهاي آسيايي نيستند، يوزهاي آفريقايي از تعدد بيشتري
برخوردارند اما در هر دو قاره بخش عمدهيي از پراكندگي خودش را ازدست
داده. در آسيا، تعدادي از آنها در حاشيه كوير مركزي ايران باقي ماندهاند و
بقيه از بين رفتهاند. در نقشهيي كه به دهه 40 برميگردد، گزارشي از حضور
يوز در مناطق وسيعي به ثبت رسيده كه بخش بزرگي از ايران را پوشش ميداد.
يوزها حتي در نفت شهر دهلران هم گزارش داده شده بودند. اين در حالي است كه
الان فقط در برخي مناطق وجود دارند اما در 10 سال گذشته، 17 منطقه در ايران
بودند كه با مدارك موثق، حضور يوز در آنها ثبت شده، لاشه، ردپا، عكس يا
گزارش موثق، مداركياند كه حضور اين جاندار را تاييد ميكند.
اما در دهه 90، انجمني كه صندوق حفاظت از يوز در آفريقا است، برآوردي داد
از تعداد يوزهاي آفريقا، عددي بين 9 هزار تا 12 هزار يوز در 26 كشور
آفريقايي، عددي كه در آسيا تنها به حدود 100ميرسد. هرينگتون در همان
سالها، تعداد يوز آسيايي را 400 عدد اعلام كرده بود، از سوي ديگر، اسكندر
فيروز كه به عبارتي او را نخستين رييس سازمان محيط زيست يا حتي پدر محيط
زيست ميدانند، تعداد يوزها را در دهه 50 شمسي، 200 تا 300 تا اعلام كرده
بود و كارشناسي ديگر، آنها را حدود 100 تا اعلام ميكند كه 30 تايشان در
شاهرود بودند. در آن سالها، دستههاي هفت تايي يوز هم ديده شده بودند اما
آمار اعلام شده در آن سالها،
بر اساس روشهاي مختلف برآورد كارشناسي بوده و اغلب مطالعه بر اساس روشهاي علمي نبوده.
اسلامي از روشهاي جديد سرشماري يوز در زيستگاههايشان ميگويد، روشهايي
كه به واسطه دوربينگذاري و درست كردن شناسنامه براي آنها، ميتوان به
تعداد درست رسيد. او در اين خصوص گفت: «سال 87 در پروژه يوز، بر اساس
شمارشي كه صورت گرفته بود، در پنج زيستگاه يوز، به 71 تا 122 عدد رسيده
بود، اما سه سال بعد پژوهشي آغاز شد، از سال 90 تا 92 كه با سوالي جدي
مواجه شديم، در چهار منطقه دوربينگذاري كرديم و همزمان و در اين مناطق،
يكسري يوزهاي ثابت جابهجا ميشدند. يوز نري بود كه بين سه منطقه جابهجا
ميشد و يوز مادهيي بود كه 150 كيلومتر طي سه سال جابهجا شده بود. اين
سوال ايجاد شد كه واقعا چند تا يوز داريم. با اين دوربينگذاريها و تهيه
شناسنامه براي آنها به واسطه تصاوير ضبط شده به اين نتيجه رسيديم كه نه
حداقل، كه حداكثر 70 تا يوز داريم، درواقع چيزي بين 40 تا 70 عدد. اين
دوربينگذاري و پايشي كه براي يوز انجام داديم، در 10 منطقه پنج استان
انجام شد.»
اسلامي از نحوه كار گذاشتن دوربينها ميگويد: «مناطقي چون تك درختهايي در
مناطق باز رودخانهها، خطها و راسها، مكانهايياند براي كارگذاري
دوربين. براي هر يوز چون همزمان در چند منطقه دوربين داشتيم، براي هركدام
شناسنامه تصويري آماده كرديم، بايد يوزها را با نشانههايي كه داشتند،
تفكيك ميكرديم، يكي از اين نشانهها، خالهاي روي بدن هر يوز است كه مثل
اثر انگشت انسانها منحصر بهفرد است، اين انحصار در مورد خالهاي دو طرف
بدن حيوان هم صدق ميكند كه مثل هم نيستند. اينها كدهايي است كه به نرم
افزار ميداديم تا يوز را شناسايي كند و كدي جداگانه بگيرند تا در نهايت
يوزهاي تكراري شناسايي شوند. با سابقه تصويري ايجاد شده، در دوره زماني يك
هفتهيي معلوم ميشود كه عكس گرفته شده تكراري است يا نه و اينكه در
منطقهيي چند يوز وجود دارد. اين كار را در همه مناطق نتوانستيم، انجام
دهيم فعلا به چند منطقه محدود شدهاند.»
به گفته مديرعامل انجمن، تردد يوزها در مناطق مختلف به واسطه يوز مادهيي
كه در چند عكس آنهم در چند منطقه ديده شده بود گزارش شد. در منطقه يزد كه
مورد مطالعه بود، در بافق، آريز، دره انجير و سياه كوه، چهار منطقه به شكل
همزمان 100 دوربين كار گذاشته شد. يك يوز نر بود كه بين سه منطقه جابهجا
ميشد و يك يوز ماده كه يك سال در دره انجير بود، بدون تولههايش. سال بعد
با تولههاي تازه به دنيا آمدهاش در سياه كوه در دوربينها بود و در عكس
بعدي در دره انجير، با تولههايش كه بزرگ شده بودند و سال بعد در سياه كوه
كه باز هم تنها بود و تولهها را رها كرده بود. طي دو سال، سه بار، 150
كيلومتر جابهجا شده بود. براي يوز آفريقايي كمتر پيش ميآيد كه 30 كيلومتر
از قلمروشان دور شود و اين در مورد آسياييها صدق نميكند.
يوزها، رو به نابودي
عوامل عديدهيي در از بين رفتن يوزها سهيماند، عواملي چون خشكسالي،
تصادفات جادهيي، تعرضات انساني، كمبود نيرو و ناكارآمد بودن مديريت
حفاظتي. خشكسالي، مشكلي كه يوزها به واسطه تغييرات اقليمي با آن مواجه
بودند و هستند. خشكسالي به وضوح در همه زيستگاهها با كاهش بارندگي قابل
مشاهده است، منابع آبي محدود شده و پراكندگي حيوان در حوزه كوير مركزي
ايران باعث شده بهواسطه خشكسالي از بين بروند. منابع آبي محدودي هم كه در
برخي نقاط براي حيوانات تعبيه ميشود، توسط شترها استفاده ميشود. شترها
حجم زيادي از آب را بالا ميكشند و بعضي وقتها شناور آبشخور را خراب
ميكنند و آب از منبع اصلي هرز ميرود و تا محيطبان بخواهد سركشي كند،
تمام منابع آب متصل به آن خالي شده است. براي اين اتفاق، راهكاري در نظر
گرفته شد، چارچوبي فلزي نصب شد كه شترها نتوانند در اين آبشخورها آب
بخورند. شترها ميتوانند در مناطقي خارج از منطقه حفاظت شده كه توسط جهاد
كشاورزي آبشخور تعبيه شده، آب بخورند.
تعرضات انساني، عامل ديگري بر انقراض يوزها محسوب ميشود، شكار يوز، شكار
طعمهها، تخريب زيستگاه به واسطه معدن و احداث جاده، چراي بيرويه باعث شده
يوزها در اين سالها كم شوند و زندگيشان در مخاطره افتد. كمبود نيرو و
امكانات حفاظتي، عامل ديگري است كه بر اين خطرات افزوده شده است. در توران،
آماري از تلفات يوز به دست انسان و سگ گله زياد است.
احداث جاده و تصادفات جادهيي، عاملي است كه از بقيه عوامل در از بين رفتن
اين حيوان تاثير بيشتري داشته. پيشتر از اين، در منطقه گزوييه بافق،
گلههاي پنج تايي يوز مشاهده ميشد، تا آنجا كه براي احداث جاده گزوييه از
ميان زيستگاه يوز، زماني كه هيات همراه استاندار براي بازديد از پروژه آمده
بودند، گله را ديده بودند. جاده قديمي بود و به درخواست مردم، قرار بود
آسفالت بشود. تراكتور و بولدوزرها كه آمدند، يوزها فرار را به قرار ترجيح
دادند، تا جايي كه با اعتراضات انجمن و محيط زيست استان و سازمان و موافقت
استانداري، در سال گذشته جلويش گرفته شد.
احداث جاده به دنبال خود، ساخت و ساز بيرويه در حاشيه جاده داشت،
زمينهاي رها شده در منطقه ارزشمند ميشدند و يوزهاي منطقه به كل از بين
ميرفتند. معدنكاوي در دره انجير و شمال منطقه گزوييه، هم مزيد بر علت بود
بر خالي شدن دشت از يوزها. جالب آن است كه زيستگاههاي يوز در اين منطقه
روي لاين اورانيوم است، از شمال بافق تا آريز و دره انجير، محل اكتشاف
اورانيوم است كه البته در حد اكتشاف، عامل جدي براي فراري دادن يوزها نيست.
در نايبندان هم چند معدن درخواست مجوز دادند، در عباسآباد نايين هم.
استانداردها ميگويند نيروي حفاظتي براي هر دو هزار هكتار عرصه خشكي يا هر
هزار هكتار عرصه تالابي، يك محيطبان است. اين در حالي است كه در
زيستگاههاي يوزپلنگ كه در مجموع در هفت استان حدود 5/6 ميليون هكتار است و
همه مناطق تحت حفاظت است، از پناهگاه حيات وحش گرفته تا پارك ملي، تنها
توسط 101 محيطبان حفاظت ميشود و اين يعني هر محيطبان بايد از 64 هزار
هكتار منطقه محافظت كند، اين يعني تعداد محيطبانان ما 32 برابر كمتر از
استاندارد جهاني است، يعني بايد 32 برابر شوند، يعني هفت محيطبان مياندشت
براي حفاظت از گونههاي جانوري، خيلي كمتر از آنچه بايد باشند، هستند.
زماني، در نايبندان طبس، كارشناسي از آفريقاي جنوبي براي بازديد آمده بود،
پس از بازديد از منطقه 5/1ميليون هكتاري، تعجب كرده بود و گفته بود اگر اين
منطقه را در آفريقا داشتند، دورتا دورش را فنس الكتريكي ميگذاشتند و 50
محيطبان مسلح هم برايش درنظر ميگرفتند. نايبندان تنها پنج محيطبان داشت
كه تنها يكيشان مسلح بود.
جادهها، متهم رديف اول
طي دهه 80، 27 يوزپلنگ در جادهها تلف شدند. اين آمار ثبت شده از تلفاتشان
بود كه قطعا آمار غيررسمي بيشتر از اينها بوده، از اين 27 يوز، 11 تايشان
به واسطه تصادفات جادهيي از بين رفتند؛ 40 درصد كل جمعيت يوزها. از اين
11 يوز، 6 تايشان در جاده بهادران مهريز از بين رفتند، جادهيي ترانزيتي
با عبور و مرور ماشينهاي سنگين با سرعت زياد كه از يزد به بندرعباس
ميرود، جادهيي سه بانده كه ميتوان گفت قتلگاه يوز آسيايي شده است
آمارهاي دهه 80 نشان ميدهد، سالي، بيش از يك يوز در جاده كشته شده است.
اما كارشناسان راههايي را براي حل اين معضل و جلوگيري از كشته شدن يوزها
در مسيري كه جاده كشي شده، ابداع كردهاند، راهحلهايي كه نخستينشان،
احداث نكردن جاده از ميان زيستگاه يوز است و راههاي بعدي به جادههايي
بازميگردد كه احداث شدهاند و كاريشان نميشود كرد. استفاده از تابلوهاي
هشداردهنده، راهكاري است كه در برخي مناطق به شكل مقدماتي آغاز شده،
استاندارد نيست اما براي شروع گزينه خوبي است.
مديرعامل انجمن يوز آسيايي از راههاي ديگري كه در كشورهاي ديگر استفاده
ميشود، سخن ميگويد. او به استفاده از گذرگاههاي حيات وحش به شكل
زيرگذر، رو گذر و آب گذر اشاره ميكند و ميگويد: «احداث رو گذر، هزينه
بالايي دارد، چند صد ميليون تومان هزينه دارد و كار سختي هم هست، اما احداث
زير گذرها به لحاظ فني منطقيتر است، اگر در جادههاي عادي دقت كنيد، همه
شان، آب گذر دارند به خاطر خود جاده كه سيلاب آن را خراب نكند. در حالت
عادي، حيوان از اين آب گذرها استفاده نميكند، بايد با تناسب ابعادش ساخته
شده باشد، بسته به گوشتخوار و گياهخوار بودنش، تغيير ميكند. اگر براي
گياهخوار تعبيه ميشود، بايد بدن و شاخ حيوان و چشماندازي كه جلوي ديدش را
نگيرد تا نترسد، درنظر گرفته شود اما چون هيچ ارتباطي بين سازمان حفاظتي
كه همان محيط زيست است و سازنده جاده كه وزارت راه و شهرسازي است، وجود
ندارد، آنها اين كار را انجام نميدهند، در حالي كه همان هزينه را دارد و
بار اضافي مالي بر دوششان نخواهد داشت.»
فنسكشي، راه ديگري است براي محافظت حيوانات از جاده كه موثر است و بهشدت
گران. اسلامي از اجرايي شدن اين راه در كانادا ميگويد: «در كانادا اين روش
را امتحان كردند و شاهد كاهش 93 درصدي تلفات بودند، اما هزينه بالاي آن
مانع از عملي شدنش ميشود، در همان جاده مهريز، در شش سال پيش، برآورد شد
كه چهار ميليارد تومان هزينه فنسكشياش ميشود، بودجه استان اجازه اين كار
را به محيط زيست نداد.»
اما استفاده از سنسورها و دوربينهاي الكتريكي، راه ديگري است كه بهطور
خلاقانهيي در گوشههاي مختلف دنيا به آن پرداختهاند. سنسورهاي حركت و
حرارتي كه با نزديك شدن حيوان به جاده، آن را تشخيص ميدهند و صدايي توليد
ميكنند كه فركانسش با گوش حيوان سازگار است و باعث دور شدنش از جاده و
محدوده خطر ميشود. در جادهيي در كانادا، با نصب چراغ قرمز، از فاصله يك
كيلومتري، به رانندگان هشدار ميدهند كه با نزديك شدن حيوان به جاده، چراغ
قرمز ميشود و ماشينها از يك كيلومتري چراغ را ميبينيد و ميايستند تا
حيوان رد شود و بعد از عبور حيوان، چراغ اتوماتيك سبز ميشود و ماشينها
به حركت ادامه ميدهند. حركتي كه در فرهنگ ما امري جديد است و جا نيفتاده
اما ظاهرا در جادهيي اين چراغها را براي شتر كار گذاشتند، تابلوي بزرگي
كه عكس شتر را گذاشتهاند با سنسوري با فاصله يك كيلومتري.
ايجاد محدوديت سرعت از ديگر اقداماتي است كه راهسازان ميتوانند براي حفاظت
از گونهها انجام دهند، حيوانات، فاصله جانبي را نميتوانند تشخيص دهند،
جز كلاغ. تابيدن نور چراغ در شب باعث ميشود به آن خيره ميشوند و از
آنجايي كه بعد فاصله را تشخيص نميدهند، تصادف ميكنند. در سرعتهاي پايين،
زير 60 يا 40 كيلومتر بر ساعت، حيوانات ميتواند فرار كنند. سرعت پايين در
اين مناطق، ميتواند باعث سالم ماندن حيوان شود.
مديرعامل انجمن از پيشنهادي كه به محيط زيست براي در امان ماندن حيوانات
داده است، ميگويد: «از محيط زيست درخواست تشكيل كارگروه تخصصي با مشاركت
محيط زيست، پليس راهنمايي رانندگي و راه و شهرسازي كرديم تا پكيجي به آنها
بدهيم كه با تيم كارشناسيشان در مناطق حفاظت شده كه جاده از آنها عبور
كرده، آنها را اعمال كنند. اين بسته را به شكل پايلوت در پارك ملي گلستان و
جاده بهادران كه بيشترين تلفات را دارند، انجام دهيم تا بعد از بررسي
نتيجه به جادههاي ديگر برسيم.»
كوشكي، يوز نري كه آنقدر سن و سال دارد كه اگر دير بجنبند، به زودي پير
ميشود و قدرت ازدياد نسل را از دست ميدهد، در گوشهيي از فنس 10
هكتارياش، كز ميكند. شايد هم به درون پناهگاه كوچكي كه برايش ساختهاند،
ميخزد تا چرت عصرگاهياش را بزند. آب و غذايش به راه است، توجه كافي و
نظارت و حفاظت هم كه دارد و از شر شكارچي در امان است اما ترس ندارد،
دستآموز شده است انگار. تنهايي، يوز وحشي را هم از پاي در ميآورد و به
زنده ماندن وا ميداردش تا زندگي كردن.