bato-adv
کد خبر: ۱۹۷۹۸۴

خطری که حسین علیزاده را تهدید می‌کند

تاریخ انتشار: ۱۴:۳۳ - ۱۹ تير ۱۳۹۳
فرارو- عماد حسینی در یادداشتی برای پایگاه خبری موسیقی ایرانی نوشت: حالا نزدیک بیست سال از تشکیل گرو هم آوایان توسط حسین علیزاده می‌گذرد و بر کسی پوشیده نیست که این حرکت موسیقایی دست آوردهای بسیاری برای موسیقی و سلیقه شنیداری مخاطبین جدی موسیقی داشته است.

به گزارش موسیقی ایرانی، حالا نزدیک بیست سال از تشکیل گرو هم آوایان توسط حسین علیزاده می‌گذرد. و بر کسی پوشیده نیست که این حرکت موسیقایی دست آوردهای بسیاری برای موسیقی و سلیقه شنیداری مخاطبین جدی موسیقی داشته است. اما باید این نمودار را در طی این بیست سال بر روی صفحه‌ای رسم کرد تا چگونگی پیشرفت، رکود و پسرفت این مسیر پر پیچ و خم مشخص گردد.

حسین علیزاده با خلاقیت و ذهنی چند وجهی در موسیقی ایرانی اندیشه‌هایی دست نیافتنی را برای موسیقی ما به ارمغان آورده است که تا سال‌های سال برای نسل‌های مختلف الگو و منشا الهام قرار می‌گیرد و خواهد گرفت. این اندیشه که بر پایه موسیقی اصیل ردیفی ایران، چنین نو اندیشی و دگردیسی بیافرینی کار ذهنی پویا و در عین حال اصیل است. پس بر همگان مبرهن است که نه تنها طرفداران و مخاطبین جدی آثار علیزاده بلکه منتقدین ایشان هم در برابر هنر اصیل و خلاقیت بی حد و مرز این موسیقیدان و آخرین رهرو واقعی موسیقی اصیل ایرانی، سر تعظیم فرود می‌آورند، اما این احترام و شان والای علیزاده مانع ازین نمی‌شود که مخاطب چشم و گوش بسته پای هر اثری از ایشان بنشیند و همیشه یک عکس العمل از خود نشان دهد.

در موسیقی ایرانی سخت است که موسیقیدانی در تمام سال‌هایی که در اوج هست بتواند بدیع بودن و خلاقیتش را آن هم بر پایه موسیقی چند هزار ساله و مکتوب، حفظ کند، بی آنکه به ورطه تکرار برسد و آرام آرام در باتلاق کلیشه‌ها فرو رود، حتی کلیشه‌ای که روزی خودش آن را با آثاری فراگیر ساخته است.

یکی از خواص موسیقی اصیل به خصوص نوع ایرانی آن، این است که هیچ وقت تکراری نمی‌شود و همیشه آن طراوت و در عین حال عمق و زیبایی خود را دارد و اگر چنین نبود هنر ردیف نوازی در همان اوان تولد خود از بین توده مردم حذف می‌گردید و به تاریخ می‌پیوست. اما چنین نشد و نیست و هنوز هم آثاری که کاملا بر پاییه ردیف ساخته می‌شوند و بعضا گوشه‌هایی از موسیقی دستگاهی مارا، برای چند هزارمین بار اجرا می‌کنند، باز هم شنیدنی هستند و البته شنیدن هر گوشه موسیقی از هرنوازنده لطف خاص خود را دارد.

اما این موضوع در ارتباط با موسیقی‌های ساخته شده در قلب موسیقی ایرانی که بیشتر بر پایه احساس و خلاقیت و دانش موسیقایی و تنظیم آهنگساز صورت می‌گیرد، صدق نمی‌کند. بطوری که می‌توان گفت هرچقدر از مرکز موسیقی دستگاهی ایران یعنی ردیف دورتر شوید این خطر احساس می‌شود که دیگر با تکرار نتوانید آن زیبایی را که خاص اجرا و ماهیت ردیف است در شنونده به وجود بیاورید و باید هر بار با خلاقیت و احساسی جدید مخاطب را سر ذوق آورید و نگذارید او ادامه ملودی را حدس زده و حتی از نوع تنظیم و صدا دهی گروه به یاد آثار قبلی همان آهنگساز بیافتد.

در مورد آهنگسازی هم چون علیزاده نیز باید چنین گفت که استاد بر مبنای اندیشه‌های دگرگون و خلاقه در موسیقی ایرانی هرچند با رشته‌هایی قطور متصل به موسیقی ایرانی و ردیفی است اما به همان میزان هم از آن دور است و سعی کرده و استفاده از المان‌های مختلفی چون چند صدایی کردن سازها و آواها، در امتداد یکدیگر فضایی جدید و جدا از هسته مرکزی موسیقی اصیل به وجود آورد. اما همین کافی است تا این خلاقیت و نوآوری در چند دهه به عناوین مختلف تکرار شود و یک کلیشه‌ای را به وجود آورد که حتی آهنگساز را هم در خود فرو برد و مخاطب راهی جز مقایسه اثر پیش رویش با آثار پیش‌تر آهنگساز نداشته باشد.

و به آنجا برسد که گوش کردن این آلبوم حس یا تفکر موسیقایی خاص و منحصر به فردی را در وی به وجود نمی‌آورد و نه تنها در امتداد تفکر و سلیقه پیشین آهنگساز نیست بلکه شاید بتوان آن را کمی هم عقب‌تر از آثاری با همین قواعد دانست که بعضا چندین سال از تولد آن‌ها می‌گذرد.

اما آلبوم باده تویی را نباید تنها تکرار اندیشه و سلیقه علیزاده در تفکر هم آوایان دانست چراکه حداقل از چند لحاظ بدعت دارد و سلیقه جدید را به وجود می‌آورد که پیش از این در آثار او نبوده است و آن استفاده از رنگ‌های صدایی سازهای مختلف است که به وضوح تنوع بیشتری نسبت به آثار دیگر او با رویکرد هم آوایی دارد که خود موجب آن می‌شود که دست آهنگساز چه در پیش برد 
ملودی چه در تنظیم و چه در ارائه حس کلی اثر بازتر باشد و بتواند اندیشه هم آوایی را نیز هرچه بیشتر و با همان مفهوم و کاربرد غنی‌اش در موسیقی در ساز هم گسترش دهد و فقط در آوا و صدای خوانندگان محصور نشود.

اما دیگر نوآوری و حسن اثر را که می‌توان در جای خود نقدهایی هم بر آن داشت باید استفاده از صدای محمد معتمدی دانست که رنگی منحصر خود را در دنیای کوچک آواز ایران دارد. صدایی که قدرت و سلابت صدای استاد ناظری دهه ۶۰ و ۷۰ را در خود دارد و توامان قدرت مانور و تحریر دیگر اساتید موسیقی ایران را. اما برای خود شخصیت صدایی جدایی دارد که هم اصیل است و هم بدیع.

حالا در کنار هم آمدن اصلالت فکری و بداعت اجرایی علیزاد با اصالت صدا و بدعت آوازی محمد معتمدی چه دست آوردی را می‌تواند به ارمغان بیاورد؟

در تئوری باید گفت که این ترکیب و تلفیق جواب می‌دهد و به اثری منجر خواهد شد که در عین حال هم بر پایه اصالت بنا شده و هم از بدعت خالی نیست و می‌تواند در نوع خود اتفاقی در موسیقی ایران باشد. آن هم در این چند سال اخیر که موسیقی جدی ما در یک جمود فکری و احساسی فرو رفته که به ندرت می‌توان اثری درخور با این مشخصات را در آن یافت.

اما در عمل وقتی با اثر مواجه می‌شویم به وضوح مشخص می‌شود که روی دیگر سکه بر روح کلی اثر حکم فرما شده و اثر از هر دو حیص بر روی خط نازک کلیشه قدم زده اند. معتمدی اسیر گونه‌ای از تحریرهایش شده که به زعم هم سو بودن با سلیقه علیزاده و تفکر هم آوایان به شدت برای مخاطب او تکراری است. به خصوص در این موقعیت که آثار اپرایی معتمدی در همین فاصله زمانی یک ماهه اخیر هر روز در صحنه تالار فردوسی بود و گوش مخاطب فهیم را از تحریرهای یک نواخت پر کرده است.

البته لازم به ذکر است که همین گونه تحریری ارائه آواز دستگاهی ایرانی در نوع خود قابل ستایش است اما هنگامی که هنرمند در مواجهه با جریانی بدیع ساز و خلاقه مانند حسین علیزاده قرار می‌گیرد انتظارها را فراتر از حد معمول می‌برد و نکته این جاست که اثر ما را به غایت انتظارمان از این هم نشینی و هم اندیشی دو متفکر در موسیقی ایرانی نمی‌رساند و آن‌گاه که روح و ذهن مخاطب از دو قله موسیقی ایران ارضا نشود در یک جمود فکری و احساسی قرار می‌گیرد که رفته رفته با تکرار شدنش باعث کاهش تنوع و تفکر سلیقه‌ای گشته و سواد سلیقه‌ای مخاطب را کاهش می‌دهد و این خطری است که برای موسیقی ایرانی احساس می‌شود.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو