مطلب زیر را خانم عاطفه آريان كارشناس ارشد علوم ارتباطات دانشگاه علامه برای فرارو ارسال کرده اند
"تقدیر اساتید دانشگاه علامه طباطبايي از جعفر توفیقی در خصوص اقدام وی در برکناری رییس دانشگاه علامه طباطبایی "خبري بود كه اولين جرقه به تحرير درآوردن اين نوشتار را در ذهنم به تصوير كشيد.
خبر از آنجا آغاز مي شود كه پس از فراز و نشيب هاي مديريتي بسيار قابل توجه "صدرالدين شريعتي؛ رييس سابق دانشگاه علامه طباطبايي" بالاخره در دولت تدبير و اميد، پيشنهاد بركناري آقاي دكتر شريعتي جدي ميشود و ايشان از منصب رياست عزل ميشود.
نكته جالب تر اينكه برخلاف روال معمول عزل و نصب ها، بيش از 130 نفر از اساتيد دانشگاه علامه در نامهاي سرگشاده از اين اقدام وزير وقت علوم تشكر مي كنند و اذعان مي كنند كه این اقدام به موقع، دانشگاه علامه را به مسیر ارتقاء علمی و فکري و فرهنگی باز خواهد گرداند.
حال بياييد با درنظر گرفتن اين موارد زير، به چرايي اين مسئله بپردازيم.
1- "صدر الدين شريعتي" از سال 84 سكان مديريتي دانشگاه علامه را در دست داشته است. با توجه به شواهد كنوني و نارضايتي اساتيد دانشگاه از عملكرد وي، چرا نبايد در طول اين 8 سال رويه اي مناسب براي ابراز اين انتقادات نسبت به وي وجود داشته باشد؟
2- آيا تنها روال منطقي تغييرمديريتي روساي دانشگاهها، تغيير دولت است؟ يعني به "فرض" اينكه اگر رئيس كنوني دانشگاه علامه طباطبايي (دكتر سليمي) در آينده عملكرد نامناسبي از خود ارائه دهد، بايستي براي تغيير مديريتي منتظر 4 يا 8 سال ديگر باشيم؟
3- اساتيد دانشگاه علامه معتقدند این اقدام به موقع! دانشگاه علامه را به مسیر ارتقاء علمی و فکري و فرهنگی باز خواهد گرداند. اما در روزگاري كه شتاب علمي به "لحظه ها" هم امان نمي دهند، چه كسي پاسخگوي عوارض اين چنين مديريتهاي ناصحيح "چندين ساله" است؟
سخن گفتن از حال و روز دانشگاه علامه در اين چند سال را به دانشجوياني چون خودم واگذار مي كنم كه در طول اين سالها، مشكلات و كاستي هاي فضاي آكادميك دانشگاهي را چشيده ايم. اما دغدغه هميشگي من حاكي از نبود سيستم ارتباطاتي شفاف و دوسويه در فضاي دانشگاهي كشور است. سيستمي "ديالوگ محور" كه بتواند به مدد تعامل و مشاركت مرتبا خود را تصحيح و به روزرساني كند.
به راستي اگر چنين بستري در فضاي علمي و پوياي دانشگاه فراهم نشود، كجا بايد به جست وجوي آن بپردازيم؟
به نظرتان تا چه زماني جامعه بايد عوارض رودربایستی هاي تاريخي مديريتي را درچنين اتفاقات مشابهي شاهد باشد؟ هميشه بايد به مرز" بحران"رسيد تا براي درمان چاره بيانديشيم؟
من معتقدم يك "رودربایستی تاريخي"در بين ما ايرانيان وجود دارد كه موجب شده نتوانيم با يكديگر شفاف باشيم و تا زماني كه پتانسيل ارزشمند ارتباطات را فداي مصلحت انديشي هاي افراطي و ناگفته ها كنيم، آينده ما تكرار مكررات خواهد بود.
اگر مديران و روسا در طول دوران مديريتي خود از رهگذر ارتباطاتي مشاركتي، گوشي براي شنيدن انتقادات و چشمي براي ديدن نارضايتي ها داشته باشند، هيچ گاه اينچنين "تقدير شايسته اي" رخ نميدهد. اگرچه معتقدم خطاي حلقههاي مديريتي را هم نبايد در اين موضوع ناديده انگاشت. حلقه هايي كه همواره با يك "رودربایستی تاريخي "از انتقال واقعيتها و نارضايتيهاي ناخوشايند به مديران خودداري ميكنند و در پايان همگي زماني به انتهاي خط ميرسند كه اينچنين مورد تقدير قرار ميگيرند... قدرت ارتباطات در انتقال همين ناگفته هاست. البته به شرطي كه واقعيت را باور داشته باشيم. چه خوشايند ما باشد و چه ناخوشايند...
آیا غیر از اینه که میترسیدن جایگاهشون از دست بدن؟