یکی از ویژگیهای دیپلماسی ما از دست دادن فرصتها برای حضور و نفوذ در مناطقی است که علی القاعده می بایستی در آن مناطق بیشترین حضور و نفوذ را می داشتیم. افغانستان به عنوان مثال، یک نمونه از چنین مناطقی بود. کشورهای حوزه خلیج فارس نمونه دیگری است. آذربایجان، قفقاز و جمهوری های تازه استقلال یافته آسیای مرکزی نمونه بعدی. در خصوص لبنان وعراق هم علیرغم سرمایه گذاری های سنگینی که کرده ایم آینده نشان خواهد داد که چه میزان صحیح عمل کرده باشیم.
ضمن آنکه در مورد عراق عامل دینی از اساس رابطه میان دو کشور را بصورت یک استثناء در می آورد. پدیده بی توجه ایی به منافع ملی در عرصه دیپلوماسی اینبار دارد در منطقه ای تکرار می شود که ابعاد ضایعات و خسارات آن به هیچ روی با سایر مناطق دیگری که نتوانسته ایم حضور و نفوذی در آنها داشته باشیم قابل قیاس نیست.
اینبار داستان تلخ عدم حضور و نفوذ در جایی که می بایستی جلوتر ازهمه، بیشتر از همه و گسترده تر از همه حضور داشته باشیم اما مع الاسف عقب تر از همه هستیم دارد در کردستان عراق یا به روایت خودشان در " اقلیم کردستان عراق" اتفاق می افتاد. در حدود 5 میلیون از جمعیت عراق 20 میلیونی را کردهای آن کشور تشکیل می دهند که شمال عراق را شامل می شوند. بعد از سقوط صدام و بر روی کار آمدن یک رژیم جدید در عراق ، منطقه کردستان بصورت خود مختار در آمده در قالب یک ساختار فدرال. نام این بخش که از سال 1383 در قالب فدراتیو و کاملا خودمختار دارد می شود "اقلیم کردستان عراق" می باشد.
"اقلیم کردستان" دارای یک مجلس یا پارلمان یکصد نفره ، نخست وزیر و هیات دولت محلی می باشد. نیروی پلیس و تشکیلات امنیتی خودش را دارد. 17در صد بودجه کل کشور اختصاص به اقلیم کردستان دارد و اقلیم کردستان از بسیاری جهات بصورت مستقل اداره می شود. بسیاری از کشورهای مهم در "اقلیم کردستان" دفتر نمایندگی یا کنسولگری دارند.
اقلیم دارای وزارتخانه های مستقل برای خودش است. زبان رسمی آن کردی و پرچمش هم از پرچم عراق متفاوت است. پایتخت اقلیم کردستان شهر اربیل است و شهرهای مهم دیگر آن شامل سلیمانیه و کرکوک می باشند. البته هنوز اختلافات مهمی میان اقلیم و دولت مرکزی در بغداد وجود دارد. از جمله و مهمترین آنها در خصوص تملک بر منطقه نفت خیز کرکوک و اساسا تقسیم درآمدهای نفتی منطقه شمال عراق با همان اقلیم کردستان می باشد. حاجت به گفتن نیست که اربیل خواهان سهم بیشتر و خودمختاری بیشتری از دربرداشت از نفت شمال و مالکیت کرکوک می باشد و متقابلا دولت مرکزی در بغداد خواهان کنترل بیشتر نفت شمال و کنار زدن اقلیم از مدیریت صنایع نفت کرکوک می باشد. به بیان دیگر اقلیم خواهان خودمختاری بیشتر و دخالت هر چه کمتر بغداد در شمال است و متقابلا بغداد خواهان کنترل بیشتر بر اقلیم و تسلط هر چه کمتر آن بر منابع و تاسیسات نفت کرکوک می باشد.
واقعیت آنست که اقلیم کردستان و مابقی عراق (دست کم بغداد و مناطق جنوبی آن کشور که شیعه نشین می باشند) از بسیاری جهات مثل دو کشور یا دو سرزمین متفاوت می باشند. انسان وقتی در اربیل یا سلیمانیه است باورش نمی شود که این همان کشوری است که بخش های دیگر آن شامل بغداد، نجف و کربلا می شود. از نظر فرهنگی گرفته، تا وضعیت شهر نشینی، تا مسائل امنیتی ،ترافیک، آزادی و غیره . کمتر وجه اشتراکی میان بغداد یا اربیل به عنوان دو شهر اصلی یک کشور وجود دارد. الا اینکه هر دو جزء کل بزرگی هستند به نام جمهوری عراق.
آنچه مسلم است، بوجود آمدن اقلیم کردستان و تداوم آن ظرف یک دهه گذشته به گونه ای در آمده که به نظر می رسد که برای همیشه آن منطقه در اداره کردها دیگر باقی خواهد ماند. یا به شکل دیگری اگر گفته باشیم ، هیچ جور دیگر قابل تصور نیست که به گذشته باز گردیم و 5 میلیون کردهای عراق به همراه مناطق شمال آن کشور مجددا به زیر کنترل بغداد در آیند. حمله آمریکا به عراق در سال 1382 و شکسته شدن طلسم مخوف جنایتکارانه صدام بر کردهای آن کشور( و شیعیان و سنی ها و مابقی 20 میلیون مردم عراق) باعث بیرون آمدن غولی شده بنام آزادی و خودمختاری که دیگر بنظر نمی رسد هیچ قدرتی بتواند آنرا به مجددا درون بطری بالز گرداند. بماند اینکه از زمان به استقلال رسیدن عراق در سال 1932 (1311) تا سقوط صدام، بلاخص از زمان به قدرت رسیدن بعثی ها و صدام حسین از سال 1349 به بعد اکراد در جهنمی زندگی می کردند که حاصل آن 182000 کشته، با خاک یکسان شدن بیش از 2000 روستای کردنشین و تخلیه 4500 روستا و کوچ دادن اجباری ساکنین کرد آن به مناطق عرب نشین، بازداشت های دسته جمعی مردان کرد و انتقال آنان به اردوگاهها و بازداشتگاههای اطراف بغداد و پادگان های نظامی، اعدام های دسته جمعی مردان کرد، بمباران شیمیایی حلبچه، و دهها منطقه دیگر کردنشین که حاصل این جنایات همان 182000 قربانی در طی سه دهه از اوایل دهه1350 تا سقوط صدام درسال 1383 بود. اکراد پس از این تجربه تاریخی هولناک بوده که حالا توانسته اند به خودمختاری برسند. آنان برای نخسین بار آزادانه در شهر های اربیل، سلیمانیه، کرکوک، دهوک و صدها روستا بزرگ و کوچک منطقه شان در تردد و زندگی هستند. بدون آنکه بواسطه کرد بودن مورد نفرت و از بین رفته شدن منظم توسط صدام یا رژیم دیگری حاکم در بغداد باشند. بنابراین روند تثبیت و تحکیم خودمختاری و آزادی اکراد هر روز انسجام و قوام و دوام بیشتری پیدا می کند.
همه اینها را مجبور بودم شرح دهم تا برسم به نکته اصلی. اینکه به هر حال واقعیت آنست که در مرزهای شمال غربی کشورمان به طول نزدیک به 600 کیلومتر همسایه جدیدی دارد متولد می شود به نام " اقلیم کردستان".
در اواخر اسفند ماه 1391 فرصت چند روزه ایی پیش آمد و بنده به مناسبت سالگرد کشتار شیمیایی حلبچه در سال 1366 و یادآوری سیاست های "انفال" دوران صدام علیه اکراد و قربانی شدن 182000 کرد در طی آن سه دهه، به همراه شماری ازهموطنان کرد به دعوت دولت اقلیم کردستان دو، سه روزی به آنجا برویم. همه چیز حکایت از شوق و ذوق و تلاش کردهها داشت برای ساختن آینده شان. شرکت های بزرگ و صاحب نام اروپایی و آمریکایی هر کدام در قسمتی مشغول بودند. ترکها( شرکت های ترکیه ) یک سرو گردن از همه جلوتر و فعال تر بودند. یکی در حال احداث بیمارستان بود ، یکی ساخت کارخانه سیمان را در دست داشت، دیگری درحال کشیدن اتوبان اربیل – سلیمانیه، چهارمی سرگرم کشیدن خط آهن اربیل – ترکیه، پنجمی یک مجتمع بزرگ خرید یا "مال" احداث کرده و مغازه های آنرا مملو از کالاهای ترک کرده بود، ششمی مالک بزرگترین بانک بود و .... الی آخر.
همه بودند الی ایران و ایرانی ها. مقامات کرد می گفتند که از قریب به 2500 شرکت خارجی که برای فعالیت های سازندگی، تجارتی، صادرات ، واردات و اقتصادی ظرف یک دهه گذشته در اقلیم کردستان به ثبت رسیده اند ، بیش از 2000 واحد آن تعلق به ترکها دارد. آمریکایی ها و انگلیسی ها در حال تاسیس دانشگاههای وابسته به مرکز علمی متغیر کشورهای شان هستند. تلویزیون الجزیره به همراه سایر رسانه ها " آفیس" زده اند. حضور همه بالاخص ترکها ، آمریکایی ها و اروپایی ها بسیار محسوس است در حالیکه هر طور که "اقلیم کردستان" را تعریف کنیم و هر نگاهی که به آن داشته باشیم، از این واقعیت نمی توان چشم پوشید که ایران است که می بایستی بیشترین حضور را در کردستان عراق داشته باشد. هیچ کشوری را نمی توان بافت که پیوند های زبانی، فرهنگی ، تمدنی و تاریخی آن با 5 میلیون کرد های عراقی به اندازه ایران و ایرانیان باشد. بسیاری از جنبه های فرهنگی و اجتماعی کردهای عراق عمیقا ایرانی و وابسته به ایران است. در حالیکه کردهای عراق هیچ میل و رغبتی برای نزدیکی با اعراب و ترکها (ترکیه) ندارند، بنحو غریبی دل و جان شان در گرو فرهنگ و تمدن ایرانی است.
برخلاف سردی و اکراه شان نسبت به اعراب و ترکها ،عمیقا نسبت به ایران و ایرانیان احساس وابستگی دارند. در سال 1354 که توافق معروف به الجزایر میان رژیم شاه و صدام حسین منعقد گردید و حالت آتش بس میان تهران و بغداد ایجاد شد، رژیم شاه از حمایت های کردهای عراق علیه صدام دست کشید و متقابلا صدام هم به حمایت از مخالفین رژیم شاه پایان داد. نزدیک به 300000 تن از کردهای عراقی ظرف یکی دو سال به ایران پناهنده شدند. رژیم شاه آنها را در کردان کرج و سایر شهرهای کشورجا داد. این 300000 کرد ظرف 30 سال بعدی در ایران زندگی کردند. در ایران به مدرسه رفتند، به دانشگاه رفتند، ازدواج کردند و ایرانی شدند. اکنون آنها و نسل های دوم و سوم شان به کردستان عراق بازگشته و مسئولین اقلیم کردستان شده اند.
بسیاری ازمسئولین و رهبران کردستان عراق در ایران متولد شده اند و در میان ما بزرگ شده اند و فارسی می دانند و جالب است که اصرار دارند فارسی هم صحبت نمایند. نسل فعلی مسئولین، کارگزاران و رهبران کردستان عراق بهترین پل ارتباطی میان ایران و کشور جدید اقلیم کردستان هستند. بسیاری از بارزانی ها و طالبانی ها در ایران متولد شده و بزرگ شده اند. زبان فارسی می دانند و مهم تر از همه اینها به فرهنگ، تمدن و زبان فارسی واقعا علاقمندند و خود را ایرانی می دانند. یک هزارم این احساس را نه به ترکها دارند و نه بطریق اولی به عربها. سخنی بگزاف نرفته اگر گفته شود که اسامی فارسی حتی از خود ایران هم بیشتر در کردستان عراق رواج دارد. جدای از آنکه کردستان عراق برای ایران یک بازار بزرگ 5 میلیون نفری محسوب می شود، جدای از آنکه ایران می تواند در آنجا در انواع و اقسام صنایع، مهندسی ، احداث نیروگاه، راه آهن، ایجاد صنایع مادر، پتروشیمی، نفت، گاز و غیره سرمایه گذاری کند، یکی از بزرگترین مزیت های ما، مزیت فرهنگی است. مزیتی که نه اروپایی ها دارند، نه آمریکایی ها ، نه اعراب و نه ترکها.
دانشگاههای متغیر ما می توانند در اقلیم کردستان شیعه ایجاد کنند بعلاوه در پذیرش دانشجو از کردستان عراق در سطوح مختلف بالاخص دکترا زمینه حضور فرهنگی مهمی آنجا فراهم بیاورند. حوزه دیگر در مسایل بهداشتی و درمانی و ایجاد بیمارستان و درمان ها تخصصی می باشد. اتفاقا کمتر زمینه و حوزه ای را می توان سراغ گرفت که ایران نتواند در اقلیم نوپای کردستان از همین حالا سرمایه گذاری نموده حضور پیدا کند. همه اینها همان طور که بیشتر اشاره داشتیم به واسطه آن عرق و احساس پیوستگی فرهنگی و تمدنی است که اکراد نسبت به ایران و ایرانیت و ایرانی بودن دارند.
علیرغم همه این زمینه های گسترده و عمیق تمدنی ، ایران حضور چندانی در کردستان عراق ندارد. یا درست تر و دقیق تر گفته باشیم، به نسبت پیوند و علقه تمدنی کردها به ایران، حضور ما در کردستان عراق بسیار کم اهمیت و ناچیز است. این هم حکایتی است که ما اصرار داریم در آن سر دنیا در ونزوئلا ، بورکینافاسو یا گینه بیسائو حضور فعال و جدی داشته باشیم ، حمله به سوریه را مهم تر از حمله به خوزستان می دانیم، از منافع ملی مان به خاطر حمایت از حزب الله لبنان و کمک به حماس به ثمن بخس هزینه می کنیم، آنوقت اینجا بغل گوشمان به کردستان عراق هیچ توجه ای نداریم.
آدم دلش از این می سوزد که اگر نظرسنجی صورت گیرد، نه فلسطینی ها ، نه سوری ها و نه ونزوئلایی ها و نه حتی لبنانی ها ، یک هزارم علاقه احساس و علقه پیوستگی که کردهای عراقی به ایران و ایرانیت دارند را احساس نمی کنند . آنوقت ما این همه از منافع ملی مان برای آنها هزینه می کنیم و اقلیم کردستان با 600 کیلو متر مرز مشترک را رها کرده ایم برای ترکها ، آمریکایی ها و اروپایی ها . انصافا که تعریف و برداشت غریبی ما از مقوله ای بنام منافع ملی داریم.
شبی که فردایش می بایستی اربیل را ترک می کردیم، در بیرون محوطه هتل قدم می زدم و بی اختیار چشمم به پرچم های بر افراشته در محل دروازه ورودی هتل افتاد. دیدم جدای از پرچم اقلیم کردستان و عراق ، پرچم های آمریکا، اتحادیه اروپا ، فرانسه، ترکیه و حتی لبنان در آنجا برافراشته شده اما پرچم ایران نبود. البته مسئولین ما طبق معمول استدلال خواهند کرد که دولتها وابسته و مزدور هستند اما در عوض ملت ها با هم هستند .
واقعاً حق با شماست .
من 2 ماه پیش اربیل بودم همه معترض بودند که چرا ایرانی ها فعال نیستند و ترکیه جای ایران را پر کرده است.جالب بود که تا می گفتیم ایرانی هستیم خوشحال می شدند و استقبال می کردند