bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۴۳۲۸۷
دو صفت در صنعت

درسی که از امیرکبیر نیاموختیم!

تاریخ انتشار: ۱۵:۳۳ - ۱۴ اسفند ۱۳۹۱

فرارو- دکتر احمد فرهادی؛ گر چه عده‌ای بر این باورند که سابقه صنعت در ایران بسیار زیاد است اما آن چیزی که امروزه به عنوان صنعت مدرن از آن می‌توانیم یاد کنیم سابقه‌ای حدود یک قرن دارد. ما این صنعت را می‌توانیم به دو صفت موصوف کنیم، یکی آنکه رشد و افول این صنعت عمدتاً وابسته به فرد یا ایده‌ای خاص بوده نه به موضوع یا به مزیتی خاص و به همین مناسبت با از بین رفتن آن فرد یا آن ایده، آن رشته صنعتی هم از بین رفته است و دو دیگر آن که این صنعت، به همین مفهوم مورد مراد ما، یعنی صنعت مدرن و جدید عمدتاً  آبشخور داخلی نداشته و ندارد، یعنی هر کجا که سود و منفعتی بوده جوی صنعت به همت دیگران از همانجا گذشته و در آن منطقه رسوباتی به جای گزارده است.  
 
این دو صفت در طول یک قرن گذشته دو اشکال اساسی در نظام صنعتی ما ایجاد نموده است که در این مقاله تلاش خواهیم کرد از این دو اشکال سخن به میان آوریم.
 
نخست؛ اینکه آیا صنعت ما عاریتی است؟
وقتی می‌گوییم صنعتی آبشخور داخلی ندارد در واقع این را بیان کرده‌ایم که فربگی صنعت در موضوعی نه از سر هوشمندی و برنامه‌ریزی و تدبیر بوده بلکه آن فربگی و تورم برآمده از رفع نیاز و حاجتی بوده است. البته معنای این سخن چنین نیست که نباید به نیازها و احتیاجات مردم پاسخ داد، بلکه موضوع را باید از زاویه‌ی دیگری کاوید و آن اینکه نقطه آغازین حرکت صنعتی در ایران با سایر مناطق صنعتی فرق داشته و دارد. د

ر مناطق صنعتی جهان نیازی درک شده و صنعت کوشید تا آن نیاز را مرتفع نماید اما ما در اینجا دیده‌ایم که دیگران آن نیازهایشان را از مسیر صنعت چگونه حل می‌کنند لذا به سمت صنعت متمایل شده‌ایم درست مثل داستان خودروسازی ما، نیاز به خودرو در جامعه غربی و جامعه ما به دو صورت مختلف حل شده است آنها خودرو ساخته‌اند و ما خودرو مونتاژ کرده‌ایم و فرق است بین ساختن تا مونتاژ کردن!  
 
منطق مورد استفاده ما چنین بوده که نباید چرخ را دوباره بسازیم و به همین جهت هم راه میان‌بری را در صنعت پیش گرفته‌ایم، اگر خوب به مصنوعات ساخت وطن دقت کنیم متوجه می‌شویم که در تمام این کالاها به همین شیوه عمل کرده‌ایم و از دو مسیر راه را پیموده‌ایم یکی مونتاژ و دیگری مهندسی معکوس، یا قطعات را آورده‌ایم و در این‌جا سر هم کرده‌ایم و یا اینکه از روی کالای ساخته شده آنها کالای وطنی ساخته‌ایم.   
 
بنده همین مسیر را تعبیر به نداشتن آبشخور داخلی می‌کنم و معتقدم صنعت ما از این جهت هیچگاه به سرچشمه وصل نبوده و به همین دلیل هم گرفتار پاره‌ای از تنگناهاست!  
 
مدل‌های بهبود کیفیت
هر صنعتی شیوه‌ای برای تولید و بهبود در پیش می‌گیرد، و از مدلی برای ارتقاء کیفیتش بهره می‌برد استفاده از این مدل‌ها موجب یکسانی در کالای تولیدی خواهد شد که از آن می‌توانیم به عدالت گستری در تولید یاد کنیم و کارکرد دیگرش هم ارتقاء کیفیت است و به همین جهت بود که صنعت در مسیر پیشرفتش مدل‌های متعددی را کشف کرد مدل‌هایی نظیر تی کیو ام(TQM)، شش زیگما، انواع و اقسام ایزو‌ها(ISO)، ایی اف کیو ام(EFQM)، بی اس سی(BSC) و نظایر آنها مواردی بود که در صنعت مدرن غرب به خدمت گرفته شدند و حاصل آن هم بهبود روز به روز محصولات.  
 
صنعت عاریتی ما هم با نگاه به آنچه که در غرب می‌گذشت سعی کرد تا از همان ابزارها و تکنیک‌ها بهره جوید و از همان مدل‌ها برای افزایش کیفیتش استفاده کند به همین دلیل بود که در این مدل‌ها هر یک پس از دیگری وارد محیط‌های صنعتی ما شدند اما در ایران زمین نتیجه طور دیگری بود و تمام این مدل‌ها و تکنیک‌ها سرانجام به گواهینامه‌ای در اطاق مدیریت یا اطلاع‌رسانی در تیزرها ختم می‌شد. ماجرا بسیار عجیب است صنایع ما هر چه از این مدل‌ها و تکنیک‌ها بیشتر و بیشتر استفاده می‌کنند، در خروجی نهایی آنها یعنی کالاهای تولیدی تفاوت مهمی ایجاد نمی‌شود! چرا؟ علت چیست؟  
 
البته نکته دیگری نیز در میان است و آن گردش متولیان صنعتی در چرخه صنعت است، و اثر آن بر به خدمت گرفتن مدل‌ها و تکنیک‌های بیشتر. گرچه از تغییر مدیران به عنوان دست به دست شدن چوب امدادی یاد می‌کنند اما این دست‌ به دست شدن در حوزه صنعتی فقط به تعویض آن چوب محدود نمی‌شد، اشکالی در میان است، قدری از مشروعیت فعلی در تیز شدن دل با مدیران قبلی حاصل می‌شود، لذا باید دست در کاری آویخت، چه چیز بهتر از حمله به آن مدل‌های بهره‌وری و تولید قبلی، مدیران جدید چنین سخن می‌راندند که؛ آنها نمی‌دانستند که از چه تکنیکی باید استفاده می‌کردند، چاره‌کار این است که از این شیوه و استاندارد استفاده کنیم، تیم جدید گمان می‌برد که با به‌کارگیری آن شیوه و هنجار جدید می‌تواند پیروز از میدان به درآید، حال آنکه اشکال از تیم قبلی نبوده، اشکال از شیوه و هنجارهای جدید هم نیست اشکال از آن اشکال هم نیست. شاید از این باشد که صنعت ما عاریتی است.  
 
خوب وقتی اندیشه‌ و پدیده‌ای بن‌مایه لازمه را نداشته باشد عاریتی می‌شود. صنعت ما در مسیر روش‌مندی خود تا کنون قباها و رداهای مختلفی را از گوشه و کنار یافته و پوشیده است، هر یک از این قباها و رداها محصول اندیشه و تجربی‌ایست در جای دیگر، که ما آن را در اینجا در مملکت نفت‌خیز خودمان به کار گرفته‌ایم! پس اشکال ندارد که بخش مهمی از صنعت ایران را عاریتی بنامم!
 
دوم؛ اینکه کار دگرگون شده!
اما همه اشکال در نظام صنعتی ما به همین جا ختم نمی‌شود گاه‌گاهی در نظام صنعتی شاهد حرکت‌هایی جدید و نوین هستیم اما این حرکت‌ها متاسفانه نظامند و سیستماتیک نیستند چیزهایی است وابسته به یک ایده یا یک تفکر انفرادی بهترین نمونه در این میان حکایت بس زیبای صنعت سماور سازی است. ایده‌ای که در آن روزگار به ذهن امیر کبیر رسید و او سعی داشت به عنوان یک تولید ملی، صنعت سماور سازی را به شیوه مهندسی معکوس پرورش دهد. اما همچنان که خواهیم دید این ایده پس از امیر به یک سامان تبدیل نشد و با دگرگون شدن کارها! و عزل امیر از بین رفت.  
 
در عهد قاجار و در ابتدای صدرات امیرکبیر تعدادی سماور به عنوان هدیه از دیار فرنگ به دربار ایران فرستاده شد امیرکبیر که همواره به فکر پیشرفت کشور و توسعه آن از طریق ایجاد صنایع جدید بود سماوری که به وی  هدیه شده بود را به یکی از صنعتگران ماهر اصفهان سپرد تا شبیه آن را بسازد و هنرمند اصفهانی نیز موفق شد شبیه سماور فرنگی را تولید نماید، این خبر باعث خوشحال امیرکبیر شد وسرمایه‌ای در اختیار صنعتگر اصفهانی قرار داد تا نسبت به تجهیز کارگاه و تولید سماور در ایران اقدام نماید و اولین کارگاه سماورسازی کشور با پشتیبانی امیرکبیر راه‌اندازی شد تا نیازی به واردکردن سماور از دیار فرنگ نباشد. درواقع با عزم و همت امیرکبیر یکی از پایه‌های تولید ملی در کشور گذاشته شد با سقوط امیرکبیر سرنوشت این صنعتگر به صورت دیگری رقم خورد.  
 
امیر کبیر زاده سال 1186 خورشیدی است او در سال 1322 به سمت صدارت رسید و پس از چهار سال در آبان ماه سال 1230 از صدارت معزول گشت و در دی ماه همان سال هم به قتل رسید. درست پس از قتل امیر یعنی حدود 160 سال پیش با اندیشه او در تولید ملی برخورد نامناسبی شد. امروز ما از آن واقعه 160 سال جلوتریم باید بپرسیم که صنعت ما هم به همین میزان پیشرفت داشته است؟   
 
سرنوشت این استاد سماور ساز را محمد علی فروغی، به نقل از پدرش چنین بیان می‌کند (مجله یغما آذر 1346 شمسی ) پس از عزل امیرکبیر، مأموران دولت سراغ سماورساز رفتند، و سرمایه دریافتی را مطالبه کردند. چون آن را صرف تهیه لوازم کار نموده بود،  نتوانست همه وجه را به مأموران بپردازد، مأموران هم استاد هنرمند را دور بازار می‌گرداندند و چوب برسر و رویش می‌زدند، مگر رهگذاران ترحمی کنند، چیزی بدهند تا قرض خود را کار سازی نماید، استاد از آن ضربه‌ها که بر سرش وارد آمد، نابینا گشت و بقیه عمر به گدایی نشست و داستان این صنعتگر از زبان خودش پس از آن که به گدایی افتاده بود در کتاب اسناد و نامه‌های امیرکبیر تالیف وگردآوری سید علی آل داودد (سازمان اسناد ملى ايران نوبت چاپ : چاپ اول تاريخ نشر : 1379 شمسى) بدین صورت ذکر شده است:
 
مرحوم حاجي ابراهيم‌خان صديق الممالك كاشي، لله(پیشکار) مرحوم صديق‌الدوله فرزند اكبر شاهزاده ظل السلطان، ـ مسعودميرزاـ حكايت مي‌فرمودكه: من با جمعي از بزرگان خدام شاهزاده مسرتي سرشار داشتيم و در بساط انبساط مشغول عيش و نشاط بوديم و اتفاقاً فقيري پير پيدا شده سؤال نمود و عيدي خواست ما هر يك مقداري شاهي سفيد به او داديم. چون شست خويش را پر از سيم ديده نسيم مسرتي بر خاطر اوی وزيده و با بشاشتي تمام گفت سرگذشتي دارم كه قابل استماع است، اگر اجازت دهيد عرض كنم. خوشروئي و چرب زباني او ما را بر آن داشت كه اجازتش دادي گفت: در تاريخي كه چراغعلي خان زنگنه از طرف اميرنظام به حكومت اين ولايت منسوب بود و تمام اشرار اين شهر را سركوب نموده و اهالي به نعمت امنيت نايل شدند، من به سن 24سالگي بودم و بجز مادر و عيال كسي را نداشتم و به صنعت دواتگري معيشت خود را مي‌گذرانيدم. یك روز فراشي از طرف حكومت به بازار ما بيامد و تمام دواتگران را كه بيش از چهل نفر بودند بدارالحكومه برد و به حاكم حضور ما را در آنجا عرض نمود.

حاكم همه را نزديك خواسته و پرسيد كدام يك از شما در صنعت دواتگري از ساير استادتر و كاملتر است؟ ما با هم مدتي به مشاوره مذاكره نموديم تا استادي دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتياز ايشانرا همه اعتراف نمودند و يكي از آن دو نفر من بودم. حاكم فرمود شما دو نفر به تالار بياييد و سايرين مرخصند كه پي كار خود بروند. چون به تالار رفتيم بعضي مسائل از ما بپرسيد. آنگاه مرا نگاه داشته ديگري را مرخص نموده و به من فرمود كه اتابك اعظم اميرنظام ترا در طهران خواسته و مي‌بايد همين ساعت سفر كني و مكتوبي بمن داد كه به اميرنظام برسانم. من عرض كردم اطاعت مي‌كنم اما بايد به خانه بروم و زندگي مادر و عيالم را در غياب خود ترتيب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود مي‌رسانم و شما از همين جا بايد حركت كنيد و بجائي نرويد. سپس پنج اشرفي زر مسكوك براي مصارف راه به من داد و يك نفر را امر كرد كه مركوبي اجاره كرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نمايد و چون بدارالخلافه رسيدم به ديوانخانه سلطنتي رفتم و مكتوب حاكم را به توسط يكي از ملازمان به اميرنظام رسانيدم.
 
طولي نكشيد كه مرا در مجلس خويش بخواست و چون ابهت و همينه و احتشام مجلس مبهوتم كرده و هراسناكم نموده بود، اميرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئي و ملاطفت با من آغاز سخن كرده و در پيش روي خود را مرا بنشانيد و ساعتي با سايرين خود را مشغول داشت تا حالت طبيعي من بجاي آمده و هراسم به استيناس(انس گرفتن) مبدل شد. آنگاه به خادمي فرمود كه آن سماور را بياور. تا آن زمان سماور نديده و اسم آنرا نيز نشنيده بودم و معلوم شده كه غالب حضار چون من بي‌خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگي ما بين من و اميرنظام بگذاشتند و سماوري متوسط الجثه در آن جاي دادند و منقلي پر از آتش و ظرف آبي بياوردند. اميرنظام بدست خويش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودكش و شير و بادگير و غيرها بيان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداري را از شير بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالي كردند و خشك نمود بياوردند و بمن داد تا كاملاً داخل و خارج و اعالي و اسافل آنرا با تأني تمام بديدم و ترتيب ساختن آنرا در خاطر خويش مرتب نمودم.

پس از آن فرمود مي‌تواني سماوري مانند آن بسازي تا عموم ايرانيان از چنين متاعي محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالك خارجه نباشند؟ عرض كردم بلي مي‌سازم.گفت هرگاه نظير آنرا بسازي امتياز آنرا كه نيكو سرمايه و ثروتي است بتو مي‌دهم و چند اشرفي طلا به من داد تا در تهيه آن بكار برم و سماور را برداشته به بازار آمدم و دكان عم خويش كه از اين پيش به طهران آمده و مشغول دواتگري بود پيدا كردم، و در آنجا تا يك هفته سماوري كه از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امير نظام رفتم و بنظر وي رسانيدم. و بدقت هر دو را بديد و با هم بسنجيد و آفرينها گفت و تحسينها نمود و مسرتي هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر كرد كه هر دو را به دكان عودت دهم و روز ديگر در ساعتي معين هر دو را برداشته به ديوانخانه حاضر شوم، و دستور داد كه چون حاضر شدي بر در اطاق كه با من روبرو مي‌شوي چند دقيقه ساكت بايست، پس از آن با صدائي رسا مرا مخاطب ساخته بگوي اي وزير ايران با صنعتگران و كارگران ممملكت ميخواهي اين قسم رفتار كني كه مدتي من با هزار اميد بايستم و تو ملتفت من نشوي؟
 
من گفتم جرأت چنين جسارتي مرا نيست امير نگاهي مهيب به من كرده فرمود دستور تو همين است كه گفتم. من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز ديگر كه در موقع مذكور حضور يافتم، مرا بديد و خود را به ملاحظه مكتوبي مشغول داشت تا من پس از تأملي خطابه خويش را خواندم وزير نيز با آنكه جمعي كثير از اعيان و اشراف در آنجا بودند، از جاي برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق براي گرفتن و ديدن سماور پيش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرين نيز نشان مي‌داد و تشخيص كار ايران را از صنعت روس از ايشان مي‌خواست و غالب امتياز نمي‌دادند. تا خود علامت كار خويش را به ايشان نمودم و امتحان آب و آتش كردن آنرا دادم. آنگاه امير نظام با ملاطفتي تمام پرسيد كه مزد و قيمت مواد سماور شما به چه مبلغي تمام شده است؟ عرض كردم سه تومان. آنگاه يكي از كتاب و منشيان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتياز سماور سازي را به نام اين استاد رقم كنيد كه تا پانزده سال در تمام مملكت محروسه ايران مخصوص اوست و احدي بدون اجازه و رضايت او حق ساختن ندارد، و مي‌بايد يك دستگاه را از سه تومان و نيم بيشتر نفروشد.

و نيز نامه‌اي به حاكم اصفهان بنگاريد كه هر محل مناسبي را اين استاد معين كند خريداري كنيد و به هر قسم كه بخواهد عمارت نماييد و به وي بسپاريد كه كارخانه سماورسازي باشد، و هر مبلغي كه به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگري لازم باشد به او بدهيد و به خرج ديوان اعلي منظور داريد. و بالجمله روزانه ديگر فرمان شاهي و رقمي كه به عنوان حاكم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسيدم و نامه امير را به حاكم دادم يك نفر با من بفرستاد و زميني كه اختيار نمودم بخريد و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا كرد كه در هر يك، يكي از كارهاي سماور را از چكش كاري و ريخته گري و پرداخت و چرخكاري و غيره ا انجام نمايند.

و نيز براي خريداري آلت دواتگري و قيمت برنج هر قدر كه لازم بود بخريد و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمين و اعيان و آلات دواتگري و ساير ملزومات بالغ به دويست تومان شد و از من قبض رسيد بگرفتند كه به خرج ديوان بياورند. و من با شوقي بي‌اندازه و مسرتي سرشار مشغول كار شده و چند نفر از دواتگران را در كارخانه وارد كرده و تهيه يك صد دستگاه سماور را نموديم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پايه و آتش خانه و دسته و شير و بقيه اجزا آماده و مهيا شدند و موقع آن رسيد كه اجزاء هر يك را بهم وصل كرده و شروع به فروش آنها نماييم و از امتيازي كه دولت عليه ايران به من داده متمتع و برخوردار گرديم، كه دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاكم اصفهان وارد كارخانه شدند و قبض دويست تومان مرا با حكمي ارائه دادند كه مفاد آن گرفتن دويست تومان از من بود.
 
گفتم اين چه اشتباهي است كه واقع شده و چه ظلمي است كه روا داشته‌اند. من فرمان دولتي و حكم اميركبير را دارم كه اين وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ايشان سخن را در دهان من شكسته و مشتهاي گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسايي امير نظام تجاهل كرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهميدم كه كار دگرگون شده و امير نظام از ميان رفته است.  
 
سوال و سوال
اگر نظام صنعتی ما بخواهد دوام و قوام بهتر بیابد راهی نیست مگر اینکه ابتدا مقوله‌ای به نام آسیب شناسی وجه همت مسوولین قرار گیرد و سوالاتی از این دست پاسخ یابند که:
•        آیا صنعت ما منطبق با مزیت‌های اقلیمی، فرهنگی و ساختاری ایران بنا شده است؟
•        آیا پس از امیر کبیر برنامه‌ریزی صنعتی ما به سمتی رفته که وابسته به فرد یا شخصی نباشد؟
•        آیا امروزه ایده تولید ملی گرفتاری‌های تولید ملی آن زمان، یعنی 160 سال پیش را ندارد؟
•        آیا در فرایند صنعتی شدن حتماً و الزاماً باید پیرو بود؟
•        آیا می‌توان به ایجاد مدلی به نام مدل ایرانی صنعت اندیشید؟ اگر آری، این مدل چه الزاماتی دارد؟
•        چرا در حوزه صنعت مدارک و گواهینامه‌ها فقط و فقط در حد یک سند مکتوب باقی می‌مانند؟
•        و پاره‌ای دیگر از سوالات دیگر...  

ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۳ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۵
اقتصاد مقاومتی یعنی این ؟؟؟؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۵
لطفا از این مدل مقلات که تاریخی است رو بیشتر بگذارید
ناشناس
United States of America
۱۶:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴
مثل همیشه عالی !
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۲ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴
امروزه می توانیم داستان سماور ساز بیچاره را با بعضی از صنعتگران مقایسه بکنیم واقعاً به نظر شما چیزی عوض شده؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۵
جالب بود
متین
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۴
دکتر جان من چند پاسخ کوتاه بدهم به سوالات شما
اولا به نظر من ایران نباید از اول راه صنعتی را می رفت اقیلم این کشور کشاورزی بوده و اصلا تفکر مردم هم کشاورزی است و به همین دلیل است که صنعت ما به قول شما وابسته به ایده فردی است چون صنعتگران هنوز ذهن صنعتی ندارند و هنوز کشاورزند. اما اینکه آیا مدل ایرانی هم داریم ممکن است همین هرج و مرج خودش در صنعت مدلی باشد از نوع ایرانی اش
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۶
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین