bato-adv
کد خبر: ۱۲۹۰۴۰

جنگ دو هوو در راهروی دادسرای پايتخت

دو هوو كه به شوهرشان علاقه‌مند بودند، در راهروي دادسراي يافت‌آباد به جان هم افتادند و صحنه‌اي دلخراش را به تصوير كشيدند.
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۶ - ۲۰ مهر ۱۳۹۱
دو هوو كه به شوهرشان علاقه‌مند بودند، در راهروي دادسراي يافت‌آباد به جان هم افتادند و صحنه‌اي دلخراش را به تصوير كشيدند. 

به گزارش ایران، اين هووها بر سر مرد دوزنه يكديگر را مورد حمله قرار داده و به قصد كشتن كتك زدند. چند روز پيش زن 40 ساله‌اي در حالي كه سر و وضع آشفته‌اي داشت و صورتش خون‌آلود بود به بازپرس دادسراي يافت‌آباد مراجعه كرد و با صداي لرزان گفت: 12 سال پيش با مردي به نام يوسف آشنا شدم.

در مدت كوتاهي وي به من پيشنهاد ازدواج داد. از آنجا كه مردي زن و بچه‌دار بود بشدت مخالفت كردم. اما وي خيلي اصرار كرد. آن زمان يوسف گفت كه همسرش نازا است و بچه‌دار نمي‌شود، براي همين مي‌خواهد ازدواج كند. 

وقتي ديدم كه وي مرد خوب و خانواده دوستي است با مهريه كمي به عقدش درآمدم و زندگي‌مان را زير يك سقف آغاز كرديم.

سال‌ها از ازدواجمان مي‌گذشت، من متوجه شدم كه نازايي از سوي شوهرم است و وي نمي‌تواند بچه‌دار شود اما با اين وجود چون يوسف را دوست داشتم تحمل كردم و پذيرفتم كه با وي بمانم. 

حالا با گذشت 12 سال زندگي، همسرم از من مي‌خواهد از وي طلاق بگيرم. 

وي مي‌گويد ديگر قادر به ادامه زندگي با من نيست. اين در حالي بوده كه من از ته قلب يوسف را دوست دارم و حتي حاضر شدم كه از مهر مادري خود بگذرم اما شوهرم نزديك به يك سال است كه مرا بدون پرداخت هيچ نفقه‌اي رها كرده و به نزد همسر اولش رفته است.

وقتي براي گرفتن نفقه‌ام به خانه آنان رفتم ناگهان هوويم به سمتم هجوم آورد و به طرز هولناكي مرا به باد كتك گرفت.

حالا از شوهرم و هوويم به خاطر اين اقدام وحشيانه‌شان شكايت دارم. صبح سه‌شنبه گذشته در راهروي دادسراي يافت‌آباد وقتي دو هوو با هم روبه‌رو شدند باز به سمت هم حمله كردند و به جان هم افتادند كه با ميانجيگري پليس دادسرا دو هوو به شعبه فراخوانده شدند. 

زن اول يوسف در بازجويي‌ها گفت: نزديك به 20 سال است كه با شوهرم يوسف زندگي مي‌كنم. از آنجا كه همسرم بچه‌دار نمي‌شد، چندين بار براي بچه‌دار شدن به نزد پزشك رفتيم اما بي‌نتيجه بود. 

وقتي متوجه شدم كه مشكل از شوهرم است، با وجود اينكه عاشق بچه بودم و دوست داشتم كه احساس مادري را درك كنم اما به خاطر عشق و علاقه‌اي كه به همسرم داشتم، بي‌خيال شدم و تصميم گرفتم كه به زندگي با وي ادامه دهم. اما همسرم باور نمي‌كرد كه او مشكل دارد و تصور مي‌كرد كه من نازا هستم.

او به صورت پنهاني 12 سال پيش با اين زن كه هوويم است به اميد بچه‌دار شدن ازدواج كرد.تا اينكه يك سال پيش من متوجه شدم كه همسرم به صورت پنهاني با زن دومش زندگي مي‌كند و از وي نيز بچه‌اي ندارد.

با وجود اينكه از ازدواج دومش باخبر شده بودم، خيلي ناراحت شدم و وقتي يوسف فهميد كه من از ازدواج دومش با اين زن مطلع شده‌ام براي طلاق به دادگاه خانواده رفتم اما هوويم حاضر نشد كه از زندگي‌مان بيرون برود. 

روز حادثه نيز وي جلوي خانه‌مان آمد و با ايجاد سر و صدا آبروريزي كرد و ما را به باد ناسزا گرفت. من نيز عصباني شدم و با وي گلاويز شدم چرا كه وي بارها به خانه ما مراجعه كرده و ناسزاگويي مي‌كند.

ديگر از دست وي خسته شده و به ستوه آمده بودم، نمي‌دانستم چه كار كنم كه ديگر به خانه‌مان نيايد. 

مرد دوزنه نيز به خاطر پرداخت نكردن نفقه زن دوم مورد بازجويي قرار گرفت و مدعي شد كه زن دومش دروغ مي‌گويد و همه خرج و مخارج زندگي‌اش را تا اين مدت پرداخت كرده است. 
برچسب ها: هوو دادسرا
عاطفه
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۱
از آنجا كه مردي زن و (بچه‌دار) بود بشدت مخالفت كردم. اما وي خيلي اصرار كرد. آن زمان يوسف گفت كه (همسرش نازا است و بچه‌دار نمي‌شود)، براي همين مي‌خواهد ازدواج كند.

به دو عبارت داخل پرانتز دقت کنید!
آخرش بچه داشتن یا نازا بودن؟
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین