bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۲۵۷۶۳

پاسخ صادق خرازی به عباس عبدی؛ وقتی گروگان گیری فرهنگ می‌شود!

تاریخ انتشار: ۱۶:۳۹ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۱

در پی واکنش عباس عبدی، از اعضای اصلی گروه دانشجویان تسخیرکننده سفارت امریکا در تهران، به اظهارات منتشر شده صادق خرازی در شماره 21 نشریه آسمان، صادق خرازی پاسخی به ادعاهای وی داده است که در زیر می خوانید:

 در شماره 21 نشریه وزین آسمان، که به تاریخ 7/5/1391 منتشر شد، در گفت وگویی که با من انجام شده بود، به صراحت تمام مطالبی در باب گرفتاری ها و معضلات کشور که برخاسته از سیاست خارجی ناموزون ما بوده است بیان داشتم. بیان صریح من ظاهرا عصبیت آقای عباس عبدی را برانگیخت و خطاب پر عتاب ایشان مرا نشانه گرفت. ای کاش ایشان تبحر سفسطه آمیز خود را در نقد اندیشه و باورها و عملکرد من به کار می گرفت. ای کاش تجربۀ سالیان به او آموخته بود که به کار بردن واژه های مرسوم چپ مآبان برای تخریب شخصیت و تحریف هویت حریف راه به جایی نمی برد و اسباب تشفی خاطر خطیر ایشان نخواهد شد. ظاهراً آقای عبدی خود را قیم همه اهالی اقلیم چپ می پندارند وگرنه چرا خود را مخاطب این بنده کمترین پنداشته اند.

علاقه ای به برانگیختن دشمنی شخصی آقای عبدی ندارم، اما از آنجا که مصالح کشور را فراتر از مصالح شخصی می دانم لازم می بینم دم فرو نبندم و در حد بضاعت خود به بعضی زوایای آشکار و پنهانی بپردازم که در دوران مورد اشاره ما گذشت و به بهای سنگینی گذشت. اکنون پس از گذشت بیش از سی و اندی سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، می توان نسبت به حوادث و رخداد ها آسان تر سخن گفت و از عادت توسل به هنجارهای سیاسی ناباب که در این مملکت باب شده است به قدر طاقت پرهیز کرد.  

در ایران ما، تهمت اهانت وتخطئه پیشینه ای کهن دارد که دامن نامداران بسیاری را گرفته و سوخته است. تخطئه به جای نقد، حدیث کهنه ای است که گویی با فرهنگ و ادبیات چپ و چپ مسلکان همزاد است. اینان، پیش و بیش از آنکه پیکر تفکر را به تیر طعن بزنند، راه را در تردامنی و تحقیر مخاطب خود می جویند. اما، با این همه، جویبار اندیشه با مسیرهای سنگلاخ خو کرده و به جریان خود همچنان ادامه می دهد و از سدهای سدید می گذرد و همین است که حتی برخی روشنفکران از کورسوی چراغ نقد تاریخی که روشن مانده است می گریزند. نقد آشکار را به هیچ روی بر نمی تابند. کاش به جای این همه، راه «دیالوگ» میان مخالف و موافق را در ترازی حرفه ای و به قصد تنویر ذهن مخاطب در پیش می گرفتیم و فرهنگ شدن آن را برای نسل نو به میراث می گذاشتیم. رفتار پاره ای از چپ سالاران نشان می دهد که نه تنها دماغ دیالوگ ندارند که سر آموختن شیوه نقد راستین را نیز ندارند. بی تردید راز اصلی عقب ماندگی چپ زدگان از قافله تاریخ خردورزی و عقلانیت در همین گریز از دیالوگ سازنده و گفت و شنود سر زنده نهفته است. اینان نه روشنفکرند و نه اهل پالایش و غربال کردن اندیشه ها و نظریات. در این مملکت، کارخانه فرهنگ چپ جز به تولید نفی و نفرت تمسخر نمی اندیشد و هرگز آماده شنیدن نقد و نظر نیست و این از ذات او برمی خیزد. نمی خواهد حربه بدگویی و دشنام و پراکندن حقد و حسد را به کنار نهد شاید می ترسد که اگر چنین کند چیزی برای گفتن نخواهد داشت. کاش قلم را به احترام و به وقار می راندید و به جای آنکه با بدبینی و ادعا، مطالب متعارف و نتایج آشکار را کشف و کشاف وانمود کنید، گوهر زبان و قلم را برای تولید بینش و آگاهی به کار می گرفتید و راه تأثیرگذاری بر خیل مخاطبان را در رعایت اخلاق می جستید.

آقای عبدی! بپذیرید خیل کثیری از مردم از نظریه پردازی های ملوکانه بی پایه منزجر شده اند. وقتی جریان های روشنفکری، منطقه و جهان را بهتر می شناسند و با وضع کشورشان، ایران عزیز، مقایسه می کنند به درد می آیند. فرومایگی فرهنگی اقتدارطلبان تاریک اندیش به جای خود، اما نخبه گرایی اجتماعی، رانت بازی اقتصادی، فردمحوری فلسفی، پنهان کاری و جبن سیاسی جریان موسوم به نوروشنفکرانی که اصلاحات را هم مصادره کردند آنان را مشمئز کرده است.

دوستی که واسطه ابلاغ سخن ایشان به بنده بود تماس گرفت و گفت که مصاحبه و گفت وگوی شما باعث گرفتاری ما شده و آقای عبدی را حسابی عصبانی و مصمم کرده تا به پاسخگویی برآید. با تعجب پرسیدم که علت ناراحتی ایشان چیست؟ گفت نقدی است که من به برخی از تفکرات دوستان آولتراچپ خود دارم که البته آشنایی و رفاقتی هم با برخی از ایشان داشته ام.  به ایشان گفتم بیان من متوجه شخص عباس عبدی نبوده است. هدفم همه کسانی است که روزگاری تندترین مواضع را در سیاست خارجی می گرفتند و بیش از دو دهه بدترین دشنام ها را نثار سیاست خارجی دوران دفاع مقدس و دوران سازندگی و دوران اصلاحات کرده اند. هدف من، نقد کسانی است که روزی و روزگاری چپ زدن و از دیوار سفارت بالا رفتن را مد روز تلقی می کردند و امروز شیفتگی و شیدایی نسبت به فرهنگ غرب را ملاک اصلاح و پیشرفت می دانند. باورم این است که خود آقای عبدی که من می شناسم بی تردید از امثال آنها که خدمتگزار خوان گسترده سرویس های امنیتی شده اند متنفر و منزجر است. اما مساله و مشکلی که من و امثال من داریم این است که هنوز آن ادبیات متبختر حاکم بر چپ و نوروشنفکران از خود بیگانه زنده است. هنوز در عین حالی که خود را مروج آزادی می دانند و نیز هندسه دموکراسی و آزادی را ترسیم می کنند، توان سخن و قلم را برای بستن حتی کوچکترین اجازه نقد خودشان بی محابا خرج می کنند. چنان سخن می گویند که گویی وارث ملک و مدعی ملت اند.  عقل کل اند.  گویی تنها کلید گره گشای آنان است که امروز می تواند گره از کار فروبسته  مردم بگشاید آن هم البته به شیوه ای که خودشان دوست داشته و دارند بی آنکه بگویند این دستمال را چه کسی به سری که درد نمی کرد بسته است. وقتی به کنه و عمق باورشان می رسیم می بینیم بی باک و بی منطق مبانی نظام و امام و رهبری را به چالش می کشند تا مگر بتوانند برای کارنامه مبهم و گذشته مغشوش خویش توجیهی درست کنند.

بسیار مایل بودم با همفکری یاران بالغ و دوستان عاقل نحله های روشنفکری منطقه و جهان را بهتر بشناسم و با وضع ایران بداقبال امروز مقایسه کنم. اما متاسفانه می بینم که بعضی همچنان ساحت قلم را از میدان کج اندیشی خود دور نمی کنند و چنانکه گفتم، فرومایگی فرهنگی اقتدارطلبان تاریک اندیش به جای خود، برایم تعجب آور و تاسف انگیز است که نخبه گرایی اجتماعی، فردمحوری روشنفکری، پنهان کاری و جبن سیاسی که بر جریان موسوم به اصلاح طلبی یا اصلاحات روشنفکری اینگونه غالب است. بگذارید بفهمیم که چرا نقد نابرابری های فزاینده در جامعه از گفتمان ایران آن روز غایب بود؟ چرا هورا کشیدن برای اسطوره بازار آزاد سکه رایج شده بود؟ ادعای جامعه مدنی؟ نام جامعه مدنی همه جا بود – و چه خوب بود - امّا کوشش در ایجاد فرصت های مساوی در عرصه های قدرت و ثروت- این دو منزلت اجتماعی در استحکام اساس مدنیت - اینک گوهری کمیاب است. مسوولیت اجتماعی و رسالت خودسازی و منطق رفتار صادقانه لقلقه زبان ها شده است. فتیله امّلیسم چندان بالا کشیده شده که ستون نویس حرفه ای روزنامه ها وسایت های شبه اصلاح طلب، تبدیل به پادوهای مدیریت و عامل بیگانگان با انقلاب شده است. بگذریم.

یک پرسش بزرگ در مقابل مشاطه ذهن اهل علم و تحلیل وجود دارد: چرا فرایند دولت سازندگی - که بی نقص هم نبود و هزار نکته باریک تر از موی هم در زوایای آشکار و پنهان آن وجود داشت – به فرایند دولت اصلاحات منجر شد؟ اما در دور بعد، شد همین بساط که می بینیم که قریب به هفت سال است ایمان و امان ملت ایران را به بدترین وجه ممکن به حراج گذارده است. اجازه می خواهم بگویم وقتی مردم دیدند کسانی وارث حماسه دوم خرداد شدند که هیچ نقشی در آن نداشتند؛ وقتی مردم دیدند که حضورشان گروگان گرفته می شود؛ وقتی مردم دیدند که شعار عبور از خاتمی و خروج از حاکمیت به راحتی به بستر پاک اندیشه جوانان حقنه می شود؛ و وقتی مردم دیدند که نوتئوری سازان به هر حادثه ای که برایشان پدید می آید این چنین تواب می شوند و ریسمان و آسمان را برای توجیه خود به هم می بافند، سراغ گزینه دیگر را گرفتند. همین می شود که شهردار تازه کار به شهریاری کشوری پررمزوراز می رسد و قس علیهذا.

به بستر تاریخ تحولات انقلاب اسلامی که می نگریم برخی از آقایان روزگاری به ارتزاق از فضای روانی که اشغال سفارت آمریکا در ایران ایجاد کرد روی آوردند و لاجرم در آن فضای نوستالژیک انقلابی و احساساتی که از آن برخاسته بود، بهانه ای ساختند تا بعضی از ایشان، قریب یک دهه به نام پیروان خط امام نبض مسوولیت های کلیدی را فارغ از هرگونه تخصص یا دانش به عهده بگیرند! و چه ترک تازی ها و تند روی ها و پرونده سازی هایی که علیه بسیاری صورت نگرفت. خودی و غیرخودی را متهم ساختند. بی تردید ماجرای اشغال سفارت آغازگر و بستر رشد بسیاری از بداخلاقی ها شد و اگر حکمت امام رضوان الله علیه و بسیاری از بزرگان طراز اول انقلاب نبود معلوم نبود که به دلیل همان احساسات جوانانه چه قتل ها و چه اعدام ها و چه انتقام ها از فضای پرداخته جمع اشغال سفارت نتیجه نمی شد. زیرکی و هوشیاری حضرت امام برای خنثی سازی نقش مجاهدین (منافقین) به منظور همین مدیریت بحرانی بود که ناخواسته به انقلاب و امام تحمیل شد. منطق امام و رهبر معظم انقلاب منطق روشنی بود. در همین چند ماه پیش که به سفارت انگلیس در تهران حمله شد رهبری با همان منطق و مواضع دقیق بساط این تفکر را جمع کردند.

برای تنویر ذهن آقای عبدی که اینگونه برداشت کرده اند عرض می کنم: من به دلایل نقدی جدی که به رفتار سیاست خارجی دولتین نهم و دهم داشته و دارم، همواره حرفم را به صراحت و در چارچوپ قانون مطرح کرده ام، اما، با بیان نظریاتم، نه می خواسته ام نوعی بالانس به وجود بیاورم و نه می پسندیده ام که از ایشان یا دیگران کیسه بوکسی بسازم. این را هم بگویم که اگر هم بنای چنین کار غیر اخلاقی را می داشتم، ایشان را در حد و اندازه این مقال نمی دانستم و نمی دانم و شأن خود را البته اجل از این رویکرد و این نوع نگاه می بینم. برداشت ناصوابی که از شخصیت و منش و مرام من شده است نتیجه توهمی است که به ایشان دست داده است.  دوستان من و همه کسانی که با مواضع اینجانب طی این دو دوره دولتین نهم و دهم آشنا هستند، نیک می دانند که منظومه باورها و تفکرات من طی این دوران چه بوده است. چه مقدار بی پرده و صریح مواضع خود را بیان داشته ام و همواره فارغ از جدول بندی های صوری سیاسی به نقد رفتار و آسیب شناسی در سیاست خارجی پرداخته ام.

تعجب می کنم از آقای عبدی که مدعی آزاداندیشی است و در عین حال به خودش حتی زحمت سوال از بنده را نداده است و مستقیما قلم را بر مرکب تهدید نشانیده و در میدان توجیه عصبیت خویش چهار نعل دوانیده است. مساله ای که من مطرح کردم سوالی است که بخش عمده ای از جامعه نیز آن را در خلوت و جلوت مطرح می کنند و به جدی بودن آن باور دارند. آیا ایشان باور دارند که واقعه گروگانگیری علت موجده جنگ و تجاوز به ایران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پدیده بسیاری از معضلات ملی و بین المللی کشور بوده یا نه؟ آیا ایشان این واقعیت را که اشغال سفارت با آن همه معضلات پیرامونی که پدید آورد هزینه جنگ را بر مردم تحمیل کرد قبول دارند یا آن را توهم می پندارند؟ آقای عبدی، شما و دوستان تان که مدعی هستید آن روز احساساتی بودید و جوانی کردید بفرمایید که به نظر شما هزینه آن احساسات و جوانی کردن شما را چه کس و یا کسانی می بایست متقبل شوند؟

معلوم نیست که چگونه مدعیان گروگانگیر تغییر موضع داده اند. نکته مهم اینجاست که حتی نمی خواهند در کلام و قلم و فکر خود اندکی به راه انصاف گرایش نشان دهند و بگویند که آن روز که گروگانگیری کردند با چه هدف خاصی به افشاگری علیه خودی و غیرخودی پرداختند؟ آن هنگام که چشمان تیزبین نسل جوان و پژوهشگرانی که با نگاه ژرف تاریخی به آسیب شناسی حوادث مترقبه و غیرمترقبه ناشی از این واقعه پرهزینه و مهم تاریخ ایران بپردازند آیا حاضر خواهید بود مسوولیت کار خود را متقبل شوید؟ یا آنکه با شانتاژ و هوچی گری همچنان مدعی جدی هم باقی خواهید ماند؟ چه جالب است که ایشان در بند ٦ مدعیات خود فرمان می رانند و اوامر و نواهی صادر می فرمایند که صادق خرازی حق اظهارنظر نسبت به پدیده اشغال سفارت را ندارد! اولاً ایشان با چه صلاحیت و مجوزی همچنان از منظر قاضی القضاتی حکم به مهر دهان و حبس قلم می کنند؟ پس کجاست آزادی بیان این حضرات که کوس ادعایشان تا به آسمان هفتم رسیده است؟ لطیفی می گفت تالورنس عبدی و مرتضوی ١٠٪ است نه نود درصد یکی در قدرت و جلوت و دیگری در فترت و خلوت خفه می کنند.

از تجربه سیاسی و از منظر ادبیات مرسوم این جماعت با تاسف عرض می کنم: عده ای با نگاه دیگری به نقش تاریخی مردم می نگرند. در همین واقعه اصلاحات و حماسه ای که مردم خلق کردند، تندرو های چپ سابق و روشنفکر نمایان لاحق، واقعه تاریخی دوم خرداد را هم به گروگان گرفتند. این بار گویی مردم ایران گروگان بودند. اینان روزی با گروگانگیری، گرفتاری، مصیبت و مشکل می آفرینند و روزگاری هم با ادعای مذاکره با آمریکا یا مناظره خودخوانده از باب مقدمه مذاکره می خواهند همیشه روی یک سکه باشند! مثل چوب پنبه همواره روی آب بمانند و همواره همانند درب مخروطی شکل به سر هر بطری بخورند!

تعبیر انگلیسی بسیار مناسبی برای این قبیل موجودات هست: اغلب آراءشان غلط است اما به ندرت تردید در آن راه (often wrong, seldom in doubt)می دهند.

ولی مهملاتی را که راجع به نسبت اخلاق و سیاست می بافند از جنس میوه زقوم است که قرآن می فرماید «لایسمن و لایغنی من جوع» اینها متولیان امامزاده مجعولند که کور می کند و شفا نمی دهد. کمر می زنند و مراد نمی دهند.

برادر، خوب است سرتان را از برف بیرون کنید و قضاوت و داوری دیگران را نسبت به خود ببینید: این چه داستانی است که کسانی که دارای تحلیل های چپ و تندروی آنچنانی بودند و روزگاری نان خط امامی را می خوردند و مسوولیت های کلیدی امنیتی-سیاسی- اقتصادی را کسب یا غصب کرده بودند، یکباره تغییر موضع بدهند، همکار صدای آمریکا، رادیو فردا و در حلقه همفکران پنتاگون و تمامی نهادهای سیاسی – امنیتی آمریکا قرار بگیرند!

جناب عبدی! آیا این قابل قبول است که عده ای رندانه با ارتزاق از آرمان های امام و انقلاب نان و نام برای خویش دست و پا کنند و با بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا معجزه بیافرینند و شفا بجویند و روزگاری به گفت وگو با آمریکایی ها روی آورند؟ سوال من از آقای عبدی این است: مواضعی که علیه نهضت آزادی و دولت مرحوم مهندس بازرگان و شهید مظلوم آیت الله بهشتی گرفتید چه بود؟ چه شد که همان کسانی که آن روز قربانی واقعه اشغال سفارت شدند و از جانب شما موضوع افشاگری بودند، اینک دوستان نزدیک شما شده اند و ایشان را به یاران امام و انقلاب ترجیح می دهید؟ ای کاش می توانستم به توصیه ایشان عمل کنم و از زاویه تحلیل و با پشتوانه سیاسی به ارتقای سطح آگاهی مخاطبان کمک کنم. حیف و صد حیف! که نمی خواهم به بازگشایی پرونده های دیگر اقدام کنم تا مخاطبان به ضمیر مدعیان آزادی اندیشه بیشتر و بهتر آگاهی پیدا کنند در پی بازگشایی از اسرار و اسنادشان بپردازم و ادعایی غیراخلاقی و فروش کرامت که بر حال و احوال و جسم و جان بی مقدار من بود منت بپذیرم و بدانند که این مدعیان امروز با شعارهای آسمان کوبشان، هدفی به جز تخریب افکار ندارند و فریب کارانی هستند که رفتار و عملکردشان قصه پرغصه هفت گنبد افلاک خواهد شد.

در پایان به رسم سنت ماندگاری که در تاریخ و ادبیات و با الهام  از حکمت معماران اخلاق و اندیشه که آثار ماثرشان در تاریخ اجتماعی و سیاسی به میراث معنوی ملت ایران تبدیل گشته و گوهر فرهنگ و ادب این کشور را پر از حکمت ساخته است، بهره بگیریم و بیاییم آن حکمت ها را فرهنگ کنیم. حافظ را فرهنگ کنیم که گفت:

 
ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بهر معلق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
سلام
ای کاش لینک صحبت های آقای عبدی را هم می گذاشتید
امير حسين مرادي
UNITED STATES
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
آنچه كه در اين گفتار از سوي جناب خرازي بيان شده اين اميد را در دل ميخواست زنده كند كه به سوي نقد حركت كنيم. اما اينگونه نشد و تنها به همان نحوي كه طرف مقابل رفتار كرده بود، عمل شد.
بد نيست نگاهي اجمالي به رفتار سياسيوني كه اكنون داعيه دار شده اند بيندازيم.
انقلاب پيروز شد و شور انقلابي حاكم بر عقول و بيشتر احساسات تحريك شده موجود بروز مي يافت و اگر كساني رفتار عاقلانه را مي پسنديدند با هر وسيله اي به كنار زده شدند.
دولت موقت با چينشي خاص شكل گرفت، در شرايط زماني آن هنگام اين دولت ميتوانست با تمام مشكلاتي كه موجود بود، راهي معتدل را با توجه به همكاري و ياري رساندن ديگران به منصه ي ظهور برساند. اما اين گونه نشد، زيرا عده اي خود را وارث انقلاب ميدانستند و سعي بر اعمال رفتارهاي خود در همه ي اجزاء داشتند. و خلاصه براي رسيدن به هدف خود هر نوع وسيله اي را براي خويش مباح ميدانستند. ايجاد چالشهاي داخلي و ترورها در واقع همين مسيري بود كه آنان در سر داشتند تا بتوانند با ايجاد جو خاص به سوي اميال خويش حركت كنند. اما دولت موقت با توجه به رفتارشناسي آنان به دور از هر گونه حب و بغض سعي در حركت دادن به سوي عقلانيت داشت. اما اين عقلانيت نيز برگرفته از نوع برداشت ايشان از مفاهيم و ارزشها بود. و اين با برداشتهاي ديگران متفاوت بود. و اين تفاوت به جاي آنكه با نشست و تحليل از سوي طرفها روبرو شود به عرصه اي براي تاخت و تاز تبديل شد.
هر كسي دستي بر قدرت داشت و همه ي آناني كه خود را سهيم در امور انقلاب ميدانستند گوشه اي از امور را در دست داشتند و هر كدام به نحوي كه خود صلاح ميدانستند عمل ميكردند. و هر جا كه منافع خود را در خطر ميديدند سعي داشتند كه به نحوي رهبري را با خود همراه سازند. رفتارهاي تند نيز از سوي عده اي كاملا پذيرفته شده بود، نيز مزيد بر علت بود، و البته نبايد از نظر دور داشت كه تفكرات ماركسيستي نيز بسيار رواج داشت. تسخير سفارت آمريكا در واقع نوعي انتقام گيري بلوك شرق از امريكا بود كه توسط كساني كه خود را پيرو خط امام معرفي كرده بودند، انجام پذيرفت. بد نيست بدانيم كه آنچه كه اكنون از پشت صحنه ي اين اقدام آشكار شده نشان ميدهد هيچ نوع پيروي در رفتار آنان براي انجام عملشان ديده نشده بود. وقتي رهبر آن گروه خود ميگويد ما از اينكه به امام اطلاع دهيم خود داري كرديم زيرا امكان اين را ميداديم كه امام با اين عمل ما مخالف باشد خود نشان ميدهد كه به دنبال منافع خاصي بودند تا به اين طريق امام و كشور را در تصميم گيري با راهي مشخص شده روبرو سازند. و اين عمل انجام شد، سفارت آمريكا تسخير شد جداي از هر گونه عملي كه در آنجا انجام ميگرفت، طبق عهدي كه دولت داشت حفاظت از سفارتخانه ها به عهده ي دولت بود و اين شكستن عهد چيزي بود كه عواقب آن هنوز هم در تعاملات بين المللي با دولت ديده ميشود.
مسلمان بر اساس عهدي كه بسته استوار است و عهد شكني غير قابل تصور براي مسلمان است، چرا كه وفاي به عهد اصلي است كه در اسلام به آن تاكيد شده و دولت جمهوري اسلامي نيز بر تمام تعهدات بين المللي خويش تاكيد كرده بود.
دولت موقت با فشارهايي كه از سوي عده اي به آن وارد شد به مرحله اي رسيد كه مجبور به استعفا شد و نظام به خاطر آنكه با چالش حاكميتي روبرو نشود، سريع دست به كار شد و حركت به سمت شكل گيري حاكميت شروع شد. رفتارهاي سياسي هنوز عقلانيت خود را در جامعه نداشت و هنوز سعي در برانگيختن احساسات بود، و هنوز هم اين موضوع كاملا مشاهده ميشود.
در زمان دولت موقت به جاي همكاري و ياري رساندن سعي در نمامي و سخن چيني و بدگويي بود، و اين را در خاطرات نوشته شده كاملا نمايان است. در حالي كه اگر عاقلانه رفتار ميشد نبايد اينگونه برخورد ميگرديد. حتي تا به آنجا رسيد كه براي نمامي به بست نشستن در منزل امام نيز كشيد و ميگفت كه من در منزل داماد امام نشستم و امام از پذيرش من خودداري ميكرد تا اينكه اينقدر در آنجا نشستم تا ايشان آمد و با ايشان من تند صحبت كردم، ولي امام نپذيرفت و آخر الامر به من گفت تو ميداني با كي داري صحبت ميكني و من گفتم بله. امام در آن جلسه نپذيرفت ولي ما از طرق ديگر كار خودمان را انجام داديم.
اين گفتاري است كه از سوي حجة الاسلام هاشمي رفسنجاني بيان شد. دقت كنيم به نوع رفتار و گفتار و شيوه ي مخالفت با دولت موقت
همين روش در رياست جمهوري اول نيز پيش رفت، بني صدر انتخاب شد، اما عوارض رفتارهاي سياسي دوران قبل بار بردوش دولت جديد بود. هنوز همان رفتارهاي تند مد نظر بود و هر طرف سعي در به كرسي نشاندن حرف خود داشت. اوضاع داخلي به دليل همين رفتارهاي تند و احساسي در قسمتهاي مختلف كشور دچار هرج و مرج و درگيري بود. و در واقع كشور در مسيري قرار گرفته بود كه چاره اي به جز امنيتي كردن نداشت. و اين همان چيزي بود كه رفتار احساسي به دنبال داشت.
هر روز فضا امنيتي تر شده و گروهها به جاي فضاي عقلانيت به سوي تندروي و مشكل آفريني روي اورده بودند. در حالي كه اگر به انگشت اشاره ي امام راحل دقت كرده ميشد بسياري از مشكلات از سر راه برداشته ميشد. اما در عمل انجام نميشد و به صورت كلامي از حرف امام سخن به ميان مي آمد. آناني كه از قبل از انقلاب روش خود را تغيير داده بودند ديگر اوضاع را برنتافتند و دست به اسلحه بردند و كشور را به سوي آن چيزي كه خود ميخواستند سوق دادند. جنگ نيز بنا بر دلايل فراواني كه قابل پيش گيري بود، وجود داشت. و حركت به سوي بيشترين فضاي امنيتي شكل گرفت. و سياست اجرايي كشور و خارجي نيز به همين ترتيب شكل خود را بروز داد.
رفتارهاي تند و غلط كه از سوي عده اي كاناليزه شده بود در واقع راه را براي عده اي هموار ساخت تا دست به كشتار مردم بزنند و ساختارهاي نظام را با حملات خود دچار مشكل سازند. و در اين بين وجود عقلاي قوم در واقع سدي براي اين نوع طرز تفكر بود. عقلاي قوم يكي يكي مورد هجوم واقع شده بودند و در اين زمان نيز از صحنه ي انقلاب حذف شدند. و كساني كه خود را داعيه دار ملت و انقلاب ميدانستند حاكم شدند.
در حالي كه ميشد با كمي عقلانيت از وارد شدن كشور به اين فضا و جنگ نيز جلوگيري كرد ولي افسوس.
فرصتهاي سياسي يكي پس از ديگري باز به خاطر رفتارهاي تند و غير اصولي از دست رفت و زمان به گونه اي حاصل شد كه امام راحل در نهايت به پذيرش قطعنامه رضايت داد و از آن به نوشيدن جام زهر ياد كرد.
اما ميشد كه اين جام زهر نوشانيده نشود و امور كشور نيز بر وفق عقلانيت و محاسبه ي درست در راه صحيح اداره گردد. ولي همان تندروي موجب اين امر شد. تندروان سابق با پايان جنگ ناگهان تغيير موضع دادند و در شكل و شمايل جديد ظاهر شدند. تندروي جزو لاينفك رفتارهاي سياسي آنان بود يا از اين سمت يا از آن سمت. اين بار از سمت مخالف افتادند. همان كساني كه قبل نيز رفتارهاي تندروانه را به جامعه تحميل كرده بودند اكنون راه را براي خود باز شده ميديدند. ارتحال امام و جايگزيني رهبر معظم نيز با آنكه در شعارشان با تبعيت همراه بود. اما هيچ گاه به اين سمت و سو نرفت. مشكلات عديده اي در سياست خارجي شكل گرفت و در امور داخلي نيز مشكلات اقتصادي روز به روز بروز مي يافت. و اين ناشي از همان روش فكري افرادي بود كه تا قبل به نوعي بودند و اكنون شكل رفتاري خود را با لباس جديد، شروع كرده بودن. تفكرات شكل جديد به خود گرفته بود و الا اصل تندروي موجود بود. وقايع آن سالها و اعتراضاتي كه در آن ايام انجام گرفت و نوع برخورد با اين اعتراضات خود نشان از همان تندروي است.
در سياست خارجي نيز پس زمينه ي عهد شكني موجود بود و رفتار عاقلانه كمتر ديده شد. اين رفتار موجب خسارات فراوان بر كشور و مردم بود. و عموم مردم كه باديد خاصي به سمت رئيس جمهور جديد رفته بودند عملا با نوع رفتار ديگري روبرو شدند. و اين باعث سرخوردگي و پايين آمدن راي ايشان در انتخاب دوم شد. سياستها ديگر از عقلانيت كمتر بهره گرفت و بيشتر به سمت خاصي كه هدايت ميشد رفت. در اين فضا آن چيزي كه ديده نميشد خواسته ها و نيازهاي مردم بود. مشكلاتي كه به واسطه ي رفتارهاي افراطي در دوران جنگ و طولاني شدن آن زمان به كشور بار شده بود نيز مزيد بر علت بود و با نام سازندگي حركتها انجام ميشد ولي تا چه حد به سرمنزل مقصود رسيد جاي اين مقال نيست. انتخابات رياست جمهوري جديد در واقع نشان از حركت جديد مردم داشت و مردم رو به سوي كسي اوردند كه با آنچه بود تفاوت داشت و عاقلانه حرف ميزد و مردم به او راي دادند. اين راي نشان از عدم تمايل به رفتارهاي گذشته بود. و نشان ميداد كه مردم دنبال عقلانيت و رفتار اصولي بر اساس حفظ منافع ملي و اصول و ارزشهاي ديني و اسلامي و انقلابي خود هستند. اما با شيوه اي متفاوت، اما همان افراد اينبار با لباسي جديد ظاهر شدند و خاتمي را به گفته ي خودش تبديل به ابزاري براي مقاصد خود ساختند. باز در اين دوران به جاي انكه منافع ملي مورد نظر قرار گيرد تسويه حسابهاي گروهي اصل شد، و بيشتر وقت دولت او به اين امور پرداخت و البته گشايشهايي در امور مردم و سياست خارجي به خاطر رفتارهاي عاقلانه نيز بروز يافت. البته نبايد از منظر دور داشت كه اگر سياست خارجي بر اساس حركتهاي تندروان مي بايست عملي ميشد بعيد نبود ايران در جنگهايي جديد وارد ميشد. ولي دقت عمل و هدايت رهبري در اين امر كاملا آشكار بود. و اين همان چيزي بود كه در ابتداي انقلاب از ان خبري نبود. دستاوردهاي آن زمان شكل جديدي از نظام را براي مردم متصور ساخت، اما هنوز رفتارهاي احساسي شكل دهنده ي اصلي در جامعه بود. و هر روز به خاطر فضاي بازي كه ايجاد شده بود نوعي از تندرويها بروز ميكرد. و عده اي از اين ميان بهره ي خود را مي بردند. در حالي كه به جاي اين رفتار ميشد نقد كرد به صورت دقيق و به جاي شكل دهي به تشكلهاي احساسي به سوي شكل گيري عقلانيت جمعي و ايجاد اتاقهاي فكر اصولي رفت. ولي دريغ از اين رفتار.
فضا به جايي رسيد كه مردم ديگر توان دادن وقت به اين نوع طرز تفكر را نداشت. و رو به سوي كسي كرد كه با ديگران حداقل در نوع بيان تفاوت داشت. ريئس جمهور جديد با شكل و شمايل و رفتار جديد انتخاب مردمي بود كه اصلا ديده نشده بودند و اصلا به حساب نمي آمدند و كساني كه خود را نخبه مي ناميدند شروع به فحاشي و رفتارهاي غير اصولي كردند. به جاي آنكه به نقد رفتار خود بپردازند و مشكلات را دريابند همان شيوه ي سابق را در پيش گرفتند. در اين فضا كه جو همكاري و حفظ منافع ملي نبود ديگر راهي براي طرف باقي نگذاشت كه تندروي به گونه اي ديگر بروز و ظهور پيدا كند. باز از عقلانيت به خاطر جبري كه حاكم بود، دور شد و سياست داخلي و خارجي نيز تابعي از اين نوع رفتار بود. كساني كه خود را صاحب فكر و انديشه ميدانستند به جاي نقد اصولي و ريشه اي و كمك كردن به دولت انتخاب شده، سعي در كوبيدن و نابون كردن داشتند و دارند. گويا منافع ملي اصلا در اين كشور وجود نداشته و ندارد. گرو كشيها و رفتارهاي غير اصولي و عقلاني و به دور از شان اسلامي بروز فراوان يافت. و خلاصه هر طرف خود را داعيه دار معرفي كرد. اين بار بر خلاف دوران گذشته دولت فرق كلي نيز داشت و آن حضور دولت در بين اقشاري از جامعه بود كه تا به حال اصلا ديده نشده بود و در برنامه ريزيها به عنوان اصل شمرده نشده بود بلكه به عنوان سربازاني براي به ثمر رسيدن اهداف مورد نظر بودند.
در اين دوران اگر از بسياري از مواضع دوري ميشد دست آوردهاي بسيار ذي قيمتي ميتوانست براي كشور به همراه داشته باشد. اما تا جا افتادن حركت اصولي و عقلاني راه فراوان است.
منافع ملي كشور بايد اصل در رفتارهاي سياسيون بوده باشد كه متاسفانه اصلا ديده نميشود. و منافع گروهي و حزبي از سوي همه ي جناحها كاملا مشهود است. و هر كدام حرف خود و عمل خود را دارند. هر كسي به هر نحوي كه خود صلاح بداند عامل است. و متاسفانه به منافع كشور اصلا اهميت داده نميشود و بدتر از اين استفاده از واژگاني است كه مورد تقدس براي مردم است. اصول گرايي و اصلاح طلبي در واقع در رفتارهاي مردم كاملا آشكار است اما كساني كه خو د را داعيه دار اين معرفي كرده اند از آن خالي بوده و اصلا توجهي به آن ندارند.
اكنون نيز ميتوان با دقت نظر در همه ي آنچه كه گذشته به جاي پاي نهادن در مسير تند عاقلانه رفتار كرد و به جاي كوبيدن همديگر و اظهار فضل داشتن نسبت به هم، با هم ديگر تفاهم ايجاد كرد و مسير حركت كشور به سوي رهايي از مشكلات را هموار ساخت
و من الله التوفيق و عليه التكلان
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
حرفهای شما دوست عزیز متین اما ای کاش توانایی این را نیز داشتید که سری به نقد هم به تاریکخانه های تاریک اندیشی می زدید ...والا برای عبدی و عبدی های دست و پا بسته شمشیر از رو بستن و ترکتازی بی محابا کردن هنر نیست!
ناشناس
CHINA
۰۹:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
دست هم چپ هم راست هم اصولگرا هم اصلاح طلب و... برای مردم رو شده است همه این ها در سرنوشت کنونی مقصرند
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
ملاک حال فعلی افراد است اگه عبدی قبلا" اشتباهی کرده الان داره اشتباهش رو جبران می کند و این بسیار مسرت بخش است.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۳
ناشناس
LEBANON
۱۹:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
احسنت.دستت درست.جانا سخن از زبان ما میگویی.کیه که بفهمه.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۱:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
به این اقا بفرمایید یک بار دیگه اخرین بیت شعر ی را که نوشته اند بخوانند
خداییش با این همه متلک سیاسی و اسمان و ریسمونو به هم بافتن جور در می یاد؟
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
جناب آقای خرازی
من نقد آقای عبدی را نخواندم ولی وقتی این یادداشت شما ر ا خواندم آن چه مشاهده کردم این بود که شما هم در ورطه زیر سوال بردن شخصیتت طرف مقابل افتادید و دریغ از تحلیل و استدلال که خوانندگان هر دو مطلب را به افکار و آرا مختلف آشنا سازد. شما خرده می گیرید به روش روشنفکرانی مانند آقای عبدی که می توانند کاملا صحیح باشد اما یک بار دیگر مطلبتان را بخوانید آیا غیر از ابراز پرخاشگری چیز دیگری در آن است که اطلاعات من خوانند را بالا ببرد؟
عبداللهی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۳:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
دمت گرم آقای خرازی ! حرف دل ما را زدی .من هربار که نوشته های آقای عبدی را می خواندم احساس مشترکی با شما پیدا می کردم.
حسین
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
با سلام

جناب داری شما از صادق خرازی در باز پخش متن وی مشهود است برای برقراری ارتباط بهتر مخاطبین با نوشته های دو طرف باید نوشته و مقاله عبدی را نیز می آوردید که با کنار هم قرار دادن دو متن مشخص شود عیار صداقت کدامیک بیشتر است
ناشناس
UNITED KINGDOM
۰۱:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
دلیل این همه کلی گویی و سخن های شعرگونه چیست. واضح هم می شد صحبت کرد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۲:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
یاران امام و انقلاب یعنی کی؟ خود شما و فقط خود شما و آنهایی که خود شما تائید می فرمایید

هر چند با پاسخ عبدی به جناب خرازی موافق نیستم اما مطمئنم ایشان حتی یکبار نیز آن پاسخ را نخوانده است
محمود
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
گویا آقای خرازی خیلی عصابانی شدند، به نحوی که برای قلم هیچ حرمتی قائل نیستند و هر چه به زبان نیاوردنی است به قلم آورده اند، چنانچه باعث شده خواننده هیچ رغبتی برای رسیدن به ادله ایشان نداشته باشد. واقعا جای تاسف دارد که هنوز روشنفکران ما قدرت نقادی و تحمل حرف مخالف را ندارند، از مردم کوچه و بازار چه انتظاری می رود؟
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین