bato-adv
کد خبر: ۳۴۲۸۵۰

واقعا چرا تهران کاشانی، نواب، فاطمی و گاندی دارد اما مصدق ندارد؟

کیاوش حافظی
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۷ - ۱۲ دی ۱۳۹۶

کیاوش حافظی؛ یکی از اعضای شورای شهر تهران به تازگی اعلام کرده است که تونلی در تهران به نام محمد مصدق نامگذاری می‌شود. این خبر مرا به یاد خاطره ای انداخت که گفتم آن را با شما در میان بگذارم.

زمانی که در روزنامه کار می کردم، روزی یکی از همکارانم صدایم کرد و گفت دوستی دارد که به خبرنگاری آن هم در حوزه سیاسی علاقه دارد. پرسید «می‌شود چند وقت بیاید تا چیزی یاد بگیرد؟» گفتم مشکلی نیست. قرار شد دوست این همکار روز بعد به روزنامه بیاید.


دخترخانمی بود که می‌گفت به هم به نوشتن و هم به سیاست علاقه دارد. برای اینکه بدانم باید از کجا شروع کنم از او چند سوال پرسیدم. بنده خدا به نوشتن علاقه داشت اما حتی در نشریات دانشجویی چیزی ننوشته بود. سوال دیگری که از او پرسیدم درباره گرایش سیاسی‌اش بود. پرسیدم اصلاح‌طلبی یا اصولگرا؟ جواب داد: «اصلاح‌طلب نیستم اما ... » همین که اما را گفت، گفتم پس اصولگرایی. جواب داد: «اصولگرا هستم اما یک اصولگرای منصف.» منظورش را از اصولگرای منصف نفهمیدم. پرسیدم یعنی با کدام طیفی؟ چیزی نگفت. گفتم یعنی طرفدار احمدی نژادی؟ لاریجانی یا قالیباف؟ باز هم چیزی نگفت. گفتم تا حالا در هیچ جمع سیاسی بودی؟ این را که پرسیدم کمی خوشحال شد و سریع پاسخ داد بسیج دانشگا‌ه‌شان. هدفم از پرسیدن این سوالات تفتیش عقیده نبود. بلکه می‌‌خواستم بدانم چقدر سیاست می‌داند؛ به ویژه آنکه بالاخره باید با جهت‌گیری روزنامه هم جور در‌می‌آمد.


آن روز درباره خبر به او توضیح دادم اما برای آنکه کمی وارد ماجرا شود به او گفتم «برو درباره احزاب سیاسی ایران بعد از انقلاب کمی تحقیق کن و هفته بعد بیا ببینم به کجا رسیدی» می‌دانستم برایش سخت است. در تحقیقش باید کمی هم جریان های سیاسی قبل از انقلاب را می‌‌خواند. اما با انگیزه‌ای که داشت به حرفم گوش داد. هفته بعد آمد و گفت در حین تحقیق سوالات زیادی برایش ایجاد شده است. اولین سوالش این بود که چطور تهران هم خیابانی با نام نواب صفوی دارد و هم خیابان فاطمی؟ حتما می دانید که فدائیان اسلام (گروه نواب صفوی) بسیار قبل تر از کودتای 28 مرداد که منجر به اعدام حسین فاطمی شد، او را ترور کرده بود. آن لحظه این من بودم که سکوت می‌‌کردم؛ واقعا جوابی برای گفتن نداشتم. حتی از سوالات بعدی اش ترسیدم. خود را مشغول کار نشان دادم تا از زیر بار سوالات دیگرش که احتمالا سخت تر بود شانه خالی کنم.


آن بنده خدا بعد یکی دو هفته بعد خودش متوجه شد که روزنامه نگاری شغل آینده داری نیست و عطای رسیدن به آن را به لقایش بخشید. اما بارها درباره سوالات بعدی اش کنجکاو شده ام. چند ماه بعد از آن ماجرا وقتی بحث اسناد آمریکا درباره کودتای 28 مرداد پیش آمد، یکی از رجال سیاسی‌ پیشنهاد داد که نام خیابان آیت الله کاشانی به مصدق تغییر کند. این اظهار نظر مرا در این فکر برد که نکند سوال دوم آن خانم این بوده باشد که چرا با وجود اینکه جنبش ملی شدن صنعت نفت دو رهبر داشت، فقط آیت الله کاشانی در تهران خیابان دارد و هیچ اثری نامی از مصدق بر تابلوهای شهرداری نیست؟ البته اگر واقعا می خواست این را بپرسد می‌توانستم به آن جواب دهم، اما اگر در ادامه اش می پرسید «پس چرا فاطمی که وزیر مصدق بود، خیابان دارد و خود نخست وزیر نه؟» باز هم باید سکوت می‌کردم.


اما سخت تر از اینها کنجکاوی درباره سومین سوال آن کارآموز است. گاهی با خود می‌گویم نکند سومین سوالش در خیابان های دیگر تهران به ذهنش رسیده باشد. مثلا نام‌های گاندی، نلسون ماندلا و یا حتی سیمون بولیوار را بر تابلوهای شهر دیده باشد و بخواهد بگوید چرا در کنار اینها مصدق نیست؟ از آن روز هرچقدر سعی می کنم به این سوالات فکر نکنم نمی‌شود. اما ای کاش زودتر از اینها خیابانی به نام مصدق ثبت شده بود.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو