در گوشه کنار این شهر هستند محلههایی که حکایتشان روایتی است از جنس دلهره و ناامنی؛ محلههایی که رویای سفید و شیشهای ساکنان سیاهشان تنها در گذر از دریچه تنگ سرنگ و منفذ باریک پایپهای مه گرفته و رد تای زرورق معنا میشود.
از امنیت اینجا میپرسیم و جواب میدهد: برای ما دیدن این چیزها عادی شده ولی همین چند دقیقه پیش یکی از دوستانم که برای کاری اینجا آمده بود میگفت که برای رد شدن از این منطقه و از میان معتادان و مواد فروشان ، 3 بار آیت الکرسی خوانده..
اینجا برای این معتادان از خانهشان هم امنتر است؛ این وضعیت هر شب اینجاست و به سرپناهی امن برای دزدان و معتادان و مالخران تبدیل شده.
در گوشه کنار این شهر هستند محلههایی که حکایتشان روایتی است از جنس دلهره و ناامنی. محلههایی که رویای سفید و شیشهای ساکنان سیاهشان تنها در گذر از دریچه تنگ سرنگ و منفذ باریک پایپهای مه گرفته و رد تای زرورق معنا میشود.
تاریکی دالانهای تو در تو و هیکل آدمسیاههایی که در کنار کرکره پایین مغازهها لم دادهاند و فندک زیر حباب پایپ و زرورق میچرخانند، بدجوری دل را خالی میکند.
چهره دهها آدمسیاه که جلوی هریک بساطی از انواع لنگه کفش، کیف پول رنگورو رفته، سنجاق قفلی، دمپایی چرک و کثیف و حتی مسواک دسته دوم و ... پهن است، بدجوری توی ذوق میزند.
آدمسیاههایی که خود را لابهلای لباسهای بلند و گشاد چنان پیچیدهاند که تشخیص مرد و زنشان در نگاه اول ممکن نیست.
آنقدر سرد و تاریک بود که تشخیص دختری بیست و چند ساله از بین دهها اشباح سیاه دیگر، چیزی شبیه معجزه بود. شبح سیاهی که دخترانهگیاش از میان کلاه مشکی و بالاپوشی که از فرط کثیفی، سیاه شده، تنها از چشمها و صورت معصومش سرک میکشید.
فاطمه از دو سال کارتن خوابیاش در میان آدم سیاهها میگوید یکی از هفت پاتوق فرحزاد؛ بیغولهای که پا گذاشتن به آن حتی برای کارتنخوابهای غریب هم پر خطر است.
لحظهای کنار آتش افروخته مرد و زن جوانی مینشینیم و نفسی چاق میکنیم؛ آنقدر گرم بازی دودشان هستند که حتی سر بالا نمیکنند تا جوابمان را بدهند.
حاشیه بزرگراه چمران. آلونکی که پناهگاه کارتن خوابها و معتادین است؛ کوره پز خانه های حاشیه پایتخت.
در روزهای بلند تابستان و سرمای شبهای زمستان؛ هستند مردان و زنانی که در آسمان این شهر ستارهای ندارند. آدمسیاههایی که سهمشان از زندگی، کارتنی کبره بسته است.
فروشنده مواد مخدر در یکی از هفت پاتوق فرحزاد ؛ بیغولهای که پا گذاشتن به آن حتی برای کارتنخوابهای غریب هم پر خطر است.
گشتن در آشغالها و یافتن چیزی که به دردشان بخورد برای کارتن خوابها و معتادین امریست عادی. سگها و کارتن خوابها در زمستان بهترین دوست یکدیگرند و سرما را باهم سر میکنند.
برخی از کارتن خوابها در زمستان از اتوبوسی به اتوبوس دیگر میروند تا شب سرد زمستانی را سر کنند.
تولد معین، نوزاد معتاد در کنار اتوبان آزادگان در تهران که بدلیل فقر مالی و بی خانمانی پدر و مادر حتی اوراق هویت نیز نداشت.(توضیح: معین پس از مجروح شدن توسط سگ ولگرد به بهزیستی انتقال یافت).
حاشیه اتوبان آزادگان ، محل تولد معین کوچکترین کارتن خواب پایتخت. تولد معین ، نوزاد معتاد، در کنار اتوبان آزادگان در تهران که بدلیل فقر مالی و بی خانمانی پدر و مادر حتی اوراق هویت نیز نداشت.(توضیح: معین پس از مجروح شدن توسط سگ ولگرد به بهزیستی انتقال یافت). حاشیه یکی از اتوبانهای پایتخت.
* گزارش و عکس از حسین ظهروند
ميگن حرف حق تلخه . بابا تقيه هم اندازه ايي داره . گفتن واقعيات مربوط به مسئولين جامعه علي الخصوص حضرات دولت قبل فكر نمي كنم گناه باشه
انقدر الکی نگید روحانی مچکریم. آخه اینا که تو این 3 سال معتاد و بی خانمان نشدن. سال هاست که وضع همینه و همیشه هم در تمام رسانه از این بخش جامعه گزارش هایی پخش میشه اما هیچ کس کاری نمیکنه. البته با انصاف باشیم و قبول کنیم که درسته اینا فقیر بودن اما اعتیاد که به اختیار خودشون بوده، کسی رو که به زور معتاد نمیکنن. هر چقدر هم که دولت کمپ رایگان و گرمخانه بذاره آخرش اینا دلشون میخواد برگردن همین جا. البته دولت هم باید یه زحمتی بکشه و برای بعد ترک اینها یه فکری بکنه.که باز هم ربطی به دولت آقای روحانی نداره و نباید فقط از این دولت توقع داشت. همه باید کمک کنند ..... همه .... فرقی هم نمیکنه چه دسته و حزبی هستند و ........