شعر ارسالی طنز سروده شده توسط "کیشو"
قزلباشان غریبی را گرفتند
به بازاری به ظَّنّ روزه خواری
به زاری خدمت قاضی کشاندند
که سازد حد مادر مرده جاری
بدو فرمود قاضی: کای گرسنه
مگر بر دین خود ایمان نداری؟!
چرا نانخوردهای آن هم دولپی
به ماه روزه در اوقات کاری؟!
چرا بر هم زدی نظم عمومی
شدی اسطوره بی بندوباری؟
جوابش داد: گر در حكم اطعام
و یا امر غذا قانونگذاری
مسلمان را اگر نایب رییسی
و مسئولی به عدل و رستگاری
چرا هرگز نمیگویی: مسلمان!
چگونه سر به بالین می گذاری؟
نمیپرسی ز مفلس سال تا سال
چرا بر سفره خود نان نداری؟!