bato-adv
کد خبر: ۱۵۹۴۱۸

تجاوز به دختر تهراني در سالن بازيگری

تاریخ انتشار: ۱۱:۰۲ - ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت:

در گوشه‌اي از اتاق کز کرده بود و گاهي عين خل‌های مادرزاد، بي‌خودي مي‌خنديد و دوباره چهره‌اش در هم فرو مي‌رفت و گريه مي‌کرد.

فکرش هم نمي‌کرد يک کتک جانانه از پدرش بخورد و آنقدر جيغ بکشيد که صدايش بگيرد.

24 ساعتي لب به غذا نمي‌زد و غذايش شده بود آب و غصه.....

تقصيرش خودش بود. حالا چه ايرادي داشت که مريم برود دنبال عشقش، چه ايرادي داشت که مريم يک بازيگر شود، ولي هميشه پدر نه گفتن بي‌دليلش که هيچ وقت هم علتش را نگفت تکرار مي‌شد.

مريم تو روياهايش، خود را هنر پيشه‌اي مي‌ديد که او را مي‌شناسند و خيلي ها از او خواهش مي‌کنند که به آنها امضاء بدهد و با آن ها عکس بيندازد.

بعد آن قدر روياهايش را ادامه مي‌داد که از زندگي در خانه‌اي اعياني با اتومبيل آخرين مدل و بهترين وسايل زندگي سر در مي آورد. بعد به خودش مي‌آمد، حالتي مجهول بين بغض و گريه و لبخند و نيشخند روي چهره‌اش نمايان مي‌شد و يکباره مي‌زد زير گريه.

يک روز صبح، تصميم خودش را گرفت. از مدت‌ها پيش مي خواست راهي را که انتخاب کرده است برود و به هدفش برسد. به دلش مي‌گفت: پدر هرچقدر هم مخالفت کند بايد راهم را ادامه دهم.

دوستان و دختر خاله‌هايش هم به اوگفته بودند که استعداد زيادي براي هنرپيشه شدن دارد.

حتي چند بار هم سر لوکشن و سکانس هاي فيلم رفته بود.

آنقدر پاپيچ بود و پيگير که بالاخره دستيار کارگردان و کارگردان را ديده بود بعد به آن ها گفته بود که مي‌خواهد بازيگر شود و آن‌ها جواب دادند که براي اين فيلم بازيگران انتخاب شده‌اند و ان شاالله براي کارهاي بعدي.

مريم از تک تا نيافتاده بود و با هر قيمتي نشاني لوکيشن فيلم‌هاي مختلف را پيدا مي کرد و مي رفت سراغ سازندگان فيلم. آن روز صبح هم نشاني يک از دفترهايي را که در روزنامه آگهي داده بود بازيگر و هنرپيشه استخدام مي کند يادداشت کرده بود و ساعت 9 و 30 دقيقه صبح راهي دفتر فيلمسازي شد.

عصر روز گذشته همين طور که لابه لاي آگهي روزنامه ها به دنبال شغل مناسبي مي گشت؛ يک آگهي را ديد که نوشته بود "قرداد با هنرپيشه آماتور با حقوق مکفي براي بازي در سريال و فيلم سينمايي" با شوق شماره را يادداشت کرد و بدون اينکه به پدر و ماردش چيزي بگويد سريع رفت سراغ تلفن و شماره گرفت. بعد نشاني دفتر را گرفت. فردا صبح وقتي سوار تاکسي شد، دوباره روياهايش را مرور کرد، آن قدر در خيال و رويا بود که نفهميد چطور مسير يک ساعته و پرترافيک طي کرد.

دفتر فيلمسازي در کوچه اي باريک بود در يکي از خيابان‌هاي منتهي به خيابان گاندي. بر سر در باريک و سبز رنگي که پايه هايش زنگ زده بود پلاک 34 نوشته شده بود و هيچ نشانه اي از تابلوي شرکت فيلمسازي نبود.

مريم زنگ زد و بعد بلافاصله رفت داخل. طبق اول، سرسرايي بود تاريک که روي ديوارهايش پوستر بازيگران و فيلم سازان ايراني و خارجي چسبانده بودند.

به محض ورود جواني 21 – 22 ساله که شلواري جين به پا داشت سلام داد و مريم با لبخند گفت: براي تست بازيگري آمدم. توی روزنامه آگهي داده بوديد.

جوان سرتکان داد: بله، خواهش مي‌کنم، تشريف داشته باشيد، الان آقاي اميري مي‌آيد خدمتتان.

چند دقيقه طول کشيد آقاي اميري که جواني بود نهايتا 20 ساله آمد. سلام و عليک کرد و مريم براي تست بازيگري به اتاق مجاور که شيشه هايش از داخل با روزنامه پوشانده شده بود و نوري از بيرون به داخل اتاق نمي‌آمد دعوت کرد.

مريم وارد اتاق شد و اميري گفت: من منصور اميري هستم کارگردان سريال هاي تلويزيوني، شما؟
مريم جواب داد: من رضوي ام.

تا حالا در سريالي سابقه بازيگري داشته ايد؟

مريم جواب داد: نه، اما درمدرسه و دبيرستان در گروه تئاتر بودم.

منصور گفت: چهره‌تان که مناسب است براي بازيگر شدن، به نظر خودتان موفق مي‌شويد؟

مريم نفس عميقي کشيد گفت: حتما موفق مي‌شوم البته به لطف شما هم بستگي دارد. مي‌دانيد من عاشق هنر پيشه شدم هستم.

منصور گفت: ببينم از پدرو مادرت رضايت نامه داريد؟

مريم مضطرب شد و گفت: مگر لازم است؟

منصور که متوجه اضطراب مريم شده بود زير لب گفت: خودشه.....!!!!!

منصور به خود آمد، گفت: چيري نيست حتما مانند بقيه هنرپيشه‌هاي معروف پدر و مادرتان از پيشرفت شما ناراحت مي‌شوند.

با اين حرف ها مريم ديگر در پوست خود نمي‌گنجيد.

مريم گفت: پس دوربينتان کو؟ من شنيدم براي تست بايد جلوي دوربين رفت.

منصور خنده خنده گفت: چشم هاي من خودش نقش دوربين را ايفا مي‌کند .شما نگران دوربين نباش.

بعد پرسيد کدام بازيگر را دوست داريد و از مريم خواست تا نقشش را در يکي از فيلم هايي که از او ديده بازي کند.

مريم شروع کرد و منصور چشم از او بر نمي‌داشت.

منصور گفت: بازي شما معرکه است ساعت 18 بياييد تا کارگردان سريال هم از شما تست بگيرد.

مريم که از خوشحالي بال درآورده بود و پس از کلي تشکر خداحافظي کرد و رفت.

مريم عصر ساعت 6 خود را به شرکت رساند. زنگ زد و وارد شد.

پسري که هامون نام داشت روي صندلي منظر مريم نشسته بود. با ديدن مريم بلند شد و دست دراز کرد و مريم هم با  اکراه به او دست داد.

سپس منصور وارد شرکت شد و آرام آرام به مريم نزديک شد و آهسته گفت: اينجا مي‌تواني راحت باشي و دست به سمت مريم دراز کرد.

همين که مريم جبغ کشيد تا فرار کند دو پسر درشت هيکلي ديگر وارد شرکت شده و مانع از خروج مريم شدند.

مادر مريم که از نگراني دلش شور مي‌زد، بدون آنکه بداند بر سر دخترش چه اتفاقي افتاده است مداوم به گوشيش زنگ مي‌زد ولي دختر‌ نمي‌توانست جواب دهد.

منصور اميري به مريم گفت: اگر مي‌خواهي بروي خانه‌يتان برو ولي نه به پدرت و مادرت چيزي مي‌گويي نه به پليس، اگر اين کار را بکني مطمئا باش فيلمت را که ضبط شده پخش مي‌کنيم.

مريم مي‌خواست بميرد ولي آن فيلم را نمي‌ديد. موقع رفتن هم منصور يکي از النگوهاي دختر را گرفت. هرچه مريم التماس کرد فايده نداشت. شب وقتي به خانه رسيد پدرش از سرکار آمد و به بي‌مقدمه مريم به باد کتک گرفت که چرا تلفن را جواب ندادي؛ تا اين موقع شب کجا بودي. مريم هم که ترسيده بود هيچ نگفت و بدون آنکه شام بخورد خوابيد.

فردا روز باز هم منصور به مريم زنگ و با تهديد فيلم از او اخاذي کرد و اين ماجرا تا جايي ادامه داشت که مريم تمام النگو و پولهايش را براي حفظ آبرويش داد و در نهايت زماني که منصور مبلغ 500 هزار تومان از مريم خواست و دختر نيز ديگر پولي نداشت، مجبور شد سر جيب پدرش برود که ناگهان پدر متوجه شد و مريم را دوباره زير باد کتک گرفت و اين بار مريم طاقت نياورد و تمام ماجرا را براي پدرش تعريف کرد.

پدر با عصابيت به همراه دخترش پيش پليس رفتند و ماموران توانستند با يک قرار صوري منصور را به همراه دو همدستش دستگير کنند. در نهايت اين متهمان به اخاذي و سوء استفاده از هفده‌ دختر جوان اعتراف کردند.
bato-adv
سارا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۷
کاش دروغ باشه.قبلنا دوست داشتم اگه بچه دار شدم دختر داشته باشم.اما الان میگم هرکی دختره با ترس تا آخر عمرش زندگی میکنه.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
سزای این جور حیوانها حبس ابد بااعمال شاقه اعدام فایده ای نداره
مجتبی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
من فکر میکنم تقصیر از خودمونم هست از رفتاومون با بچه هامون تا رفتار بچه ها مون با خانواده که بدون اجازه وسر خود هر کاری دلشون میخواد انجام میدن وهر جا میخوان میرن این خانوم اگه با پدر یا مادرشون مشورت میکرد واونا همراهیش میکردن شاهد این اتفاق تلخ نبودیم....
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
حتی نمیشه اسمشونو نامرد صدا کنی . چه جانورهایی تواین مملکت رشد کردن
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
واقعا فكرمي كنيد چه مجازاتي خواهند داشت .اميدوارم كه اين موجودات فقط اعدام شوند.
رونا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
اي كاش زود دنيا به آخر ميرسيد تا انسان چنين رزايل وپستيها را نبيند ونشنود
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۴۰
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
این کشور داره به کجا میره؟ ننگ بر اونایی که به این روز انداختنش
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
وای توروخدا اینارو اعدام کنید
سیدمحمد
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
باید با آن دو جوان که این خانم ساده را فریب دادند شدیدا برخورد قضائی شود و نتیجه برای عبرت دیگر هرزه گران اطلاع رسانی شود.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
اعدامشون کنید این کثافات جامعه رو.
حروم لقمه ها 17 دختر رو نابود کردید
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
وای ......وای.......
اکبر
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
این دامی است که تاکنون خیلی ها به آن دچار شده اند چگونه است وقتی یک آکهی فروش یک محصول را به روزنامه میدهی 1000تا مدرک میخواهند ولی برای یک مرکزفسادکه روزانه درروزنامه های مختلف آگهی میدهند پیشنهادمیکنم ماموران شهربانی که آموزش دیده هستند بصورت دواطلب به این مراکز مراجعه کنند وقبل از اینکه اتفاق ناگوری برای جگر گوشه های مردم بیافتد جلوگیری کنند
انسانیت و هیومنیتی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
اینا رو باید اعدام کرد اونم جلوجمع تا عبرتی بشه واسه بقیه تو همه رسانه ها هم اعلام کنن که اینا رو اعدام کردن
کیانا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
منحرفای جنسی خاک بر سر
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
در جامعه چه شده است که جوانها اینقدر با پای خود به مسلخ می روند
جامعه شناسان ما چرا اینقدر مورد بی اعتنائی مسوولین شده اند که به اینجا رسیدیم
نه رفاه اروپا و نه زندگی سالم خودمان
به کدامین گناه بزرگتر ها فرزندان جامعه به این مراحل شقاوت و نفهمی رسیده اند
بهنام
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
فیلم هندی بود؟مگه هر ننه قمری میتونه تو روزنامه آگهی بازیگری بده؟حتمن با روزنامه دست داشتن
محمد
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
واقعا سزای افرادی که در این ناکجا اباد این چنین به ناموس مردم رحم نمی کنند چیه؟ چرا نباید از رسانه ها به مردم اطلاع رسانی کنند .
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
در این مواقع قربانیان باید سریعا ماجرا را به پلیس اطلاع دهند،مخفی کردن این اتفاقات موجب جری شدن مجرمان میشود و احتمال تکرار جرایم بالا میگیرد.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
چشمم روشن
مهدی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۶:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
اعدام ،اعدام ... اعدام
اگاهی رسانه ای هم نوشتاری هم شنیداری و هم دیداری در سرلوحه نهادهای اجتماعی ، امنیتی و هنرهای سینمایی مدنظر مسئولین قرار گیرد بسیار بازدارنده هست
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۷:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
در نهايت اين متهمان به اخاذي و سوء استفاده از هفده‌ دختر جوان اعتراف کردند.!!!!!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۷:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
اون متجاوزا که باید اعدام بشن ولی خود دختره مقصر بوده
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
very yelow
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
تنها راه اعدام تا درس عبرت برای دیگر شیاطین باشد
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
فقط اعدام!این اراذل واقعی را مثل یک سگ هار بکشید؛از طرفی این فجایع باید برای دختران جوان درس عبرت باشد که خودشان را به قیمت یک سراب؛به چنگ این گرگهای بیشرف دوپا اسیر نکنند!بکشیدشان؛هرچقدر که باشند!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
این نیازمندی های همشهری هم واقعا شورشو دراورده،بدون هیچ مدرکی همینجوری واسه پول همش آگهی چاپ میکنه؛همین الان میتونم آگهی هایی رو تو نیازمندی ها نشونتون بدم که برای تدریس وقتی مراجعه میکنید ازتون پول میگیرن!!!!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۳:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
واقعا چه آدمای کثافت و بی لیاقتی دارن توی این جامعه نفس میکشند، نفسشان بریده باد..
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۳:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۵
این داستانسرایی ها اصلاً واقعیت ندارد و برخواسته از ذهن بیمار نویسندگان آنها در آن سایت مشهور است.
روح
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
یعنی بیشتر به داستان می خورد تا واقعیت!!!!
دستش را دراز کرد و با اکراه به او دست داد!!!
خودشه!!!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااینجا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
مسئولین اینها که دلیلش بد حجابی نیست !!!!!!!!به این نا امنی خواهشا خاتمه دهید امنیت را به جامعه باز گردانید خوب وبد در جامعه قاطی شدند ومملکت داره می پکه یه زن چه با حجاب چه بی حجاب پنج دقیقه نمی تونه کنار خیابان پنج دقیقه منتظر ماشین بشه ده تا ماشین جلو پاش ترمز می کنند کاری ندارند که طرف اهلش هست یا نیس امنیت را به جامعه باز گردانید
ali
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
باید به وزیران فرهنگ این کشور تبریک گفت؟؟؟
کدوم کارا برای ارتقاء فرهنگ این کشور کرده اند؟؟؟
چرا باید خانواده ها اینقدر به فرزندانشان سخت بگیرند که عاقبت به این جاها برسیم؟؟
تلویزیون هیچ وقت نخواست واقعیات جامعه رو ببیند،هیچ وقت...
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
استغفرالله !!
لازم نبود انقدر جزئیات رو تعریف کنید
مثل داستانهای ....
خدا عذابشون کنه
حکم اعدام کمترین مجازات این آدمهای کثیفه.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۸:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
متاسفانه اخباری از این دست روز به روز در حال افزایش است. باید کاری اساسی و ریشه ای کرد. اعدام این افراد در حد مجازات و تسکین زیان دیدگان است. راه حل مساله نیست.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
متاسفانه تا سرمون به سنگ نخوره سنگ رو نمیبینیم
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
با شرکت آمیتا باچان!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
مثل مجله های خاله زنکی خبر کار نکنید خواهشا!!! حتما می دونید که نویسندگانی هستند پول می گیرند تا با آب و تاب حوادث جعلی بنویسند!
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
متاسفانه تا سرمون به سنگ نخوره سنگ رو نمیبینیم
پدر جوان
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
قابل توجه دخترا وپسرا ي حرف گوش نكن بيچاره پدر مادر
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۶
اگه در آمريكا بود در چندين بخش خبري و بعنوان خبر اول آنقدر اعلام مي شد تا آدم حالت تهوع بگيرد.