مرد پردهفروش دختر جوان را مشغول سرقت يك چايساز از منزل خود ديد، او را به قتل رسانده و سپس در حمام مثلهاش كرد. استرس زياد متهم در هنگام مثله كردن باعث شد متوجه نشود كه يكي از برگهاي داخل جيبش به همراه شماره تلفن مغازه وارد يكي از كيسههايي شده كه ميخواست اعضاي مثله شده بدن دختر را در آن بگذارد.
همين امر سرنخي براي كارآگاهان شد تا به راحتي متهم به قتل را شناسايي و بازداشت كنند.
سرهنگ كارآگاه آريا حاجي زاده، معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي تهران بزرگ، با اعلام اين خبر و با اشاره به كشف بسته پلاستيكي حاوي سر مقتول در تاريخ هشتم فروردين و در محوطه كارگاه مترو در منطقه جواديه راهآهن ـ گفت: مقتول كه ساعتي پيش از قتل با متهم آشنا شده بود به منزل متهم رفته و در آنجا با او درگير شده و به قتل رسيده است.
وي افزود قرار بازداشت موقت از سوي مقام قضايي صادر و متهم براي انجام تحقيقات تكميلي در اختيار پليس آگاهي تهران بزرگ قرار دارد ضمن آنكه شناسايي هويت مقتول نيز در دستور كار اداره دهم قرار گرفته است.
به گزارش مركز اطلاعرساني پليس آگاهي ساعت 9 صبح ششم فروردين امسال از طريق مركز فوريتهاي پليسي كشف بستهيي مشكوك در خيابان مولوي ـ روبهروي بازار پردهفروشان، به كلانتري 116 مولوي اعلام شد.
با حضور ماموران كلانتري در محل، كارگر شهرداري بسته پلاستيكي مشكي رنگي را در كنار خيابان به آنها نشان داد كه توسط نوار چسب، كاملا بستهبندي و پيچيده شده بود.
بلافاصله ماموران به بررسي بسته مورد نظر پرداخته و با باز كردن آن با قسمتي از بدن مثله شده زني روبهرو شدند.
با مشخص شدن وقوع جنايت، بلافاصله موضوع به پليس آگاهي تهران بزرگ و قاضي كشيك ويژه قتل دادسراي امور جنايي تهران اعلام شد.
با حضور قاضي رسولي، تيم بررسي صحنه جرم اداره دهم و عوامل تشخيص هويت پليس آگاهي در محل كشف جسد، بررسيهاي اوليه نشان داد كه جسد متعلق به زني حدودا 20 الي 25 ساله و فاقد سر است.
با توجه به شواهد و دلايل موجود، پرونده مقدماتي با موضوع «قتل عمد» تشكيل و به دستور قاضي رسولي، بازپرس شعبه پنجم دادسراي امور جنايي، پرونده براي انجام تحقيقات تخصصي در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي تهران بزرگ قرار گرفت.
با آغاز رسيدگي به پرونده، كارآگاهان در اولين مرحله از تحقيقات خود به تحقيق از كارگر شهرداري پرداختند. كارگر شهرداري در اظهاراتش به كارآگاهان گفت: در حال نظافت خيابان بودم كه متوجه بسته پلاستيكي مشكي رنگ بزرگي شدم كه به طور كامل با نوار چسب بستهبندي و پيچيده شده بود.
قصد جابهجا كردن آن را داشتم كه احساس كردم در داخل آن جنازه است. بلافاصله با 110 تماس گرفته و پس از حضور ماموران كلانتري در محل و باز كردن بسته متوجه شدم كه حدس من درست بوده است.
با توجه به كشف جسد در داخل بسته پلاستيكي و احتمال رها شدن بسته مشابه ديگر از سوي قاتل يا قاتلين، كارآگاهان به محل بازيافت زباله در منطقه 12 تهران مراجعه و با همكاري كارگران شهرداري موفق به كشف بسته مشكي رنگ مشابهي شدند كه دقيقا همانند بسته اول، با نوار چسب بستهبندي و پيچيده شده بود. بسته مشكي رنگ مورد بررسي قرار گرفت و با بررسي محتويات داخل آن، كارآگاهان موفق به كشف البسه خونآلود زنانه در داخل آن شدند.
با كشف لباسهاي خونآلود و در بررسي دقيقتر محتويات داخل بسته پلاستيكي، كارآگاهان اداره دهم تكهكاغذي را كشف كردند كه روي آن دو شماره تلفن نوشته شده بود. مالك خطوط شناسايي و كارآگاهان اطمينان پيدا كردند كه هر دو خط متعلق به محل سكونت و تلفن همراه زن و شوهر جواني است كه روز پيش از كشف جسد و با مراجعه به بازار پردهفروشان اقدام به خريد پرده و سفارش دوخت آن در يكي از مغازههاي پردهفروشي كرده بودند.
در تحقيقات از مالك خطوط تلفن، وي پس از مشاهده كاغذ خونآلود و شناسايي آن به كارآگاهان گفت: بعدازظهر پنجم فروردين، به همراه همسرم براي خريد پرده به بازار پردهفروشان رفتيم.
پس از انتخاب پرده، از فروشنده مغازه درخواست كرديم تا پس از دوخته و آماده شدن آن، با ما تماس بگيرد و به همين بهانه شماره تماس ما را گرفت تا زماني كه پرده آماده شد به ما اطلاع دهد. فروشنده مغازه گفت كه فرداي آن روز براي تحويل گرفتن پرده به مغازه مراجعه كنيم اما مغازه تعطيل بود. حتي زماني كه با تلفن همراه فروشنده مغازه نيز تماس گرفتيم، تلفن همراهش نيز خاموش بود.
وي ادامه داد: همسرم قصد داشت به محل كارش مراجعه كند. به همين علت به تنهايي در بازار پردهفروشان مشغول نگاه كردن به ويترين مغازهها شدم تا سرانجام فروشنده، مغازه را باز كرد و توانستم پرده را تحويل بگيرم. زماني كه براي تحويل گرفتن پرده در داخل مغازه بودم، ناگهان فروشنده شروع به صبحت كرد و گفت: «خبر داريد كه يك نفر خانم اينجا كشته شده؟» اما من چيزي نگفتم.
صاحب خطوط تلفن درباره شناسايي كاغذ خونآلود كشف شده نيز به كارآگاهان گفت: اين كاغذ قطعهيي از كاغذ سررسيدي است كه فروشنده در قسمتي از كاغذ اندازه پرده و در قسمت ديگر شماره تلفنهاي ما را نوشت. اطمينان دارم كه كاغذ متعلق به همان سررسيد است.
در شرايطي كه با اعلام نظريه تشخيص هويت پليس آگاهي، كارآگاهان اطمينان داشتند كه البسه زنانه پيدا شده در محل بازيافت زباله متعلق به جسد كشف شده در خيابان مولوي است، فروشنده مغازه پردهفروشي به نام مصطفي 35 ساله 28 خرداد دستگير و براي انجام تحقيقات به اداره دهم پليس آگاهي تهران بزرگ منتقل شد.
با آغاز تحقيقات، مصطفي در تحقيقات اوليه منكر هرگونه ارتكاب شده و مدعي بود كه پنجم فروردين به همراه اعضاي خانوادهاش به شهرستان مراجعه كرده و علت تاخير براي حضور در محل كارش نيز به همين علت بوده است.
ادعاي بيگناهي از سوي «مصطفي» در شرايطي از سوي وي مطرح بود كه كارآگاهان همزمان با دستگيري و انتقال وي به پليس آگاهي، اقدام به بازرسي دقيق از محل سكونت وي در خيابان شهيد مختاري كرده و با بررسي دقيق محل سكونت وي از سوي عوامل تشخيص هويت، كارآگاهان اطمينان داشتند كه جنايت در محل سكونتِ مصطفي انجام شده است.
در شرايطي كه متهم در تمامي مراحل اوليه تحقيقات و حتي در حضور بازپرس پرونده منكر هرگونه جنايت شده بود، اما با توجه به دلايل علمي غيرقابل انكار كشف شده از صحنه جنايت و همچنين تناقضات به دست آمده از اظهارات وي و اطمينان كارآگاهان از مشاركت وي در ارتكاب جنايت، قرار بازداشت موقت از سوي بازپرس پرونده صادر و مصطفي براي انجام تحقيقات تخصصي و كشف حقيقت در اختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي قرار گرفت.
سرانجام در روز پنجشنبه ششم تيرماه، مصطفي كه چارهيي جز بيان حقيقت نداشت لب به بيان حقيقت گشود و به ارتكاب جنايت اعتراف كرد. متهم در اعترافاتش به كارآگاهان گفت: ساعت سه بعدازظهر پنجم فروردين مغازه را بسته و به سمت خانه حركت كردم.
در حال رفتن به سمت ميدان محمديه بودم كه خانم حدودا 20 سالهيي را مشاهده كردم كه خود را مهناز معرفي و من نيز خودم را به نام سعيد معرفي كردم. با يكديگر به خانه ما رفته بوديم كه در يك لحظه متوجه شدم او قصد سرقت پول و لوازم داخل خانه -يك عدد چايساز - را دارد كه با او درگير شدم.
او را هل دادم كه سرش به ديوار خورد. ديدم نفس نميكشد و هرچه تلاش كردم، به هوش نيامد.
با خود فكر كردم كه چگونه از دست جنازه راحت شوم كه جنازه را به داخل حمام برده و آن را مثله كردم. پس از بستهبندي جسد مثله شده در داخل چند بسته پلاستيكي، قسمتي از جسد را در خيابان مولوي و قسمت سر آن را نيز در جواديه راهآهن رها كردم.
متهم در پاسخ به سوال كارآگاهان درباره كاغذ خونآلود كشف شده نيز به كارآگاهان گفت: كاغذ حاوي شماره تلفن در داخل جيب لباسم بود و احتمالا زماني كه در حال بستهبندي لباسهاي مقتوله بودم، از جيبم به داخل لباسهاي او افتاده و من متوجه آن نشدم.
بالاخره زن و شوهره مشتري مغازه بودند و اونجا اين دو تا با هم آشنا شدند
يا اينكه مرده با زنه تو خيابون اشنا شده؟
بعدشم تناقض زماني هم تو قصه مسخره تون هست
طرف سه بعد از ظهر رفته خونش صبح شوهره زنه اومده دم مغازه مغازه دار گفته يك زني رو اينجا كشتند؟!
يعين شوهره نفهميده زن وفادارش شب نيومده خونه؟
يا اينكه قتل و اينها همش تو يكروز اتفاق افتاده؟!
در مجموع قصه مسخره اي بود اصلا خنده هم نداشت
عجب دنیایی شده