فرارو- وقتی همه چیز به فرهنگ برمیگردد، از سیاست گرفته تا مثلا اخلاق و وقتی هنرمندان- به خصوص آن دسته از هنرمندانی که همچنان به هنر متعهد معتقدند- به هر بهانه و از هر تریبون و رسانهای درد و دلشان گل میکند و با صراحت و دلسوزی از شرایط موجود و وضعیت مدیریت فرهنگی و غیر فرهنگی گلایه آغاز میکنند اینطور به نظر میرسد که دارد کارد به استخوان فرهنگ میرسد و باید کاری کرد.
به گزارش سرویس فرهنگی هنری فرارو، برای تشریح وخامت اوضاع میتوان به گزارههای اشاره کرد که مثلا در شرایط سینما و ادبیات این روزها به وفور یافت میشود ولی اشاره به گلایههای سه تن از اهالی فرهنگ و هنر میتواند شاهد مثالی بر این شرایط ناگوار فرهنگی به حساب آید.
همین دو شب گذشته رضا میرکریمی در برنامه «پارک ملت» حاضر شد و با این که تلویزیون با پخش محدود تیزرهای«یه حبه قند» در حد طبیعی و مرسوم از تبلیغ این فیلم دریغ کرده است، اما کارگردان این فیلم به جای اینکه از این فرصت تلویزیونی برای جبران عدم معرفی مناسب فیلمش استفاده کند ترجیح داد به مقولههای کلی و جامع بپردازد که حتی خود تلویزیون را هم به عنوان یک بخش از مدیریت فرهنگی و رسانهای در برمیگرفت.
میرکریمی که از نسل سینماگرانی است که به ارزش، معنا و سینمای معناگرا تعلق خاطر دارند و سعی میکنند آثارشان به فرهنگ و هنر اصیل ایرانی-اسلامی وفادار باشد، میرکریمی در این برنامهی زنده از شرایطی شکایت کرد که جامعه را از فرهنگ و هویت اصیل خودش دور میکند و ادامه داد: «در گذشته، ایمان برای وی اولویت کار بوده است، حال آن که هماینک این اخلاق است که در ایده وی بنیادیتر شده است».
پیش از رضا میرکریمی، ابراهیم حاتمیکیا هم از ناکارامدیهای فرهنگی و پیامدهای آن حرف زده بود و به نوعی دیگر گوشههای دیگری از این ماجرا را به گلایه نشسته بود تا آنجا که حتی بغضش هم در یک برنامه زنده تلویزیونی ترکید.
حاتمیکیا که از قضای روزگار مهمان «پارک ملت» بود، از پاسخ مجری برنامه به وضعیت نمایش آخرین فیلمش طفره رفت و در عوض با شوخطبعی تلخی گفت: «اوضاع خوبه! شهر امن و امانه! همه چیز عالیه! درباره اش صحبت نکنیم بهتره! شما به برنامه ات برس و من هم به زندگیم برسم، بیخیال! امشب درباره همین سینمای جنگ حرف بزنیم.»
یکی دیگر از این هنرمندان متعهد که با تعهد و صراحت بیشتری به انتقاد از وضعیت فرهنگی برخاسته داستاننویس سرشناسی است که چند سالی است دیگر رمان ننوشته و در کتابهایش به طور کلی به مسائل گوناگونی از فرهنگ، سیاست و زندگی پرداخته است.
رضا امیرخانی همین هفته گذشته میهمان دانشگاه تربیت معلم آذربایجان بود و قرار بود با موضوع سبک زندگی سخنرانی کند که ترجیح داد به طرح مسئلهی مهم دیگری بپردازد و خلاصه آمده بود که باز از فرهنگ بگوید.
امیرخانی در ابتدای حرفهایش گفت: «امروز می خواهم در مورد موضوعی با شما سخن بگویم که امروز در جامعه مغفول مانده است و آن هم مسئله ای است که باید آن را فرهنگ بنامیم، برای من سوال است که چرا ما امروز از فرهنگ کمتر می دانیم و کمتر سخن می شنویم.»
امیرخانی که حوزهی فرهنگی را به نوعی پاشنهی آشیل یک سرزمین به حساب میآورد معتقد است وقتی به اشخاص غیر فرهنگی اجازه نظریه پردازی در کرسیهای فرهنگی داده شود با اینکه یک اتفاق ناگوار سیاسی رخ نداده ولی بنیانهای نظام دچار مشکل خواهد شد.
امیرخانی به عنوان نویسندهای صاحب سبک و نظر، باوجود انتقادات صریحی که به وضعیت فرهنگی وارد میداند از نقاط امید نیز غافل نیست: «من اگر بگویم که هیچ چیز دیگر نمانده دیگر نمی توانم کار کنم. باید کاری کنیم که به همدیگر امید بدهیم و بگوییم اگر فکر کردید که همه مشکلات باید به دست مسئولان حل بشود دچار شرک خفی شده اید و خداوند را فراموش کرده اید، وگرنه من می توانم تا صبح برای شما از فضای فرهنگی کشور انتقاد کنم».
وقتی همه چیز به فرهنگ برمیگردد، از سیاست گرفته تا مثلا اخلاق و وقتی هنرمندان- به خصوص آن دسته از هنرمندانی که همچنان به هنر متعهد معتقدند- به هر بهانه و از هر تریبون و رسانهای درد و دلشان گل میکند و با صراحت و دلسوزی از شرایط موجود و وضعیت مدیریت فرهنگی و غیر فرهنگی گلایه آغاز میکنند اینطور به نظر میرسد که دارد کارد به استخوان فرهنگ میرسد و باید کاری کرد...