کد خبر: ۱۶۳۴۱۵
تاریخ: ۰۲ مهر ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۲
برادر غلام هنوز هم برادر غلام است
وبسایت خبری - تحلیلی فرارو farau.com | @fararunews حمید قاسمی فیضآباد در روزنامه بهار نوشت:
دلم نوای کاروان دارد، اما بار نبستهام، این روزها هفته بزرگداشت دفاع از عزت و شرف ایرانی مسلمان و ایرانی غیرمسلمان است.
جنگ غیرانسانیترین مرز انسان و دیگر موجوداتی است که برای بقا مجبورند بجنگند و از قانون جنگل پیروی کنند. اما همین جنگ وقتی از سر ناچاری راه دفع ظلم شود آنگاه انسانیترین مرز تعالی انسان است، آنگاه دفاع، دفاع مقدس میشود و مدافعان حقوق انسانی برترینهای خداوند میشوند و یکی از درهای بهشت را به نام آنان نوشتهاند.
من جبهه را دیدهام، شهادت میدهم رنگ و بوی جبهه، عطر شهیدان را با خود داشت و صفای آنان را به هرکسی که وارد جبهه میشد ارزانی میکرد.
با این وجود جبهه نیز خاکی بود و چیزهایی داشت که گفتنی نیست و دلمان نمیآید از خاکیهای آن بگوییم اما خدایی؛ آدمهای باصفای آن، خیلی باصفا بودند. گفتنی از همه آنها صدها یا هزارها بار بیش از مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. فقط برای نمونه خاطرهای از یکی از باصفاهای جبهه را به شما هدیه میدهم.
برادر غلام معاون پشتیبانی یکی از لشکرهای خط مقدم بود. در جبهه رسم بود برای اینکه لشکر با مشکل پشتیبانی روبهرو نشود، کمی درخواستهای خود را بیشتر میکردند تا در بگومگوهای آمار به نقطه سر به سر برسند اما برادر غلام نیز مشهور بود که آمار او یکنفر بالا و پایین ندارد، از همینرو حرف برادر غلام بگومگو نداشت و بیحساب آمارش تایید میشد. با چشم خود بارها دیدم که تا مطمئن نمیشد به «کمینها» غذا رسیده است لب به غذا نمیزد.
او همیشه از نان خشک ریزشده تدارکات استفاده میکرد. یکبار به شدت مریض شده بود اما رویه غذای برادر غلام تغییر نکرده بود، با عصبانیت به او گفته شد آخر اینطوری که خودت را میکشی، آنوقت دیگر کسی نیست دغدغه خط مقدم را مثل تو داشته باشد.
برادر غلام شب و روز نمیشناخت، وقتی پایش روی مین رفت و تمامی انگشتان پایش را از دست داد پسرش خوشحالی میکرد که خوب شد بابا جانباز شده، حالا چند روزی توی اهواز میماند و توی خانه پیش ماست. برادر غلام شهید زنده جبهه است. او هنوز هم برادر غلام است، هنوز هم وقتی او را میبینی باز هم رنگ جبهه را دارد و هنوز هم من دلسوزتر از او نسبت
به دیگران ندیدهام.
یاد همه برادر غلامهای شهید به خیر، یاد همه برادر غلامهای جانباز به خیر، راستی! اگر همه، برادر غلام باشند، بهشت زودتر نصیبمان نشده است؟