اقدام کم‌سابقه همسر شاعر در مراسم تقدیر از شوهرش +(عکس)
وبسایت خبری - تحلیلی فرارو farau.com | @fararunews
فرارو- در مراسم بزرگداشت محمدحسین جعفریان شاعر و روزنامه نگار انقلاب همسر جعفریان از وی تقدیر کرد و بر دستانش بوسه زد.

پنجمین مراسم شب شاعر بزرگداشت شاعر، مستند ساز و روزنامه نگار بی‌باک انقلاب محمدحسین جعفریان عصر دیروز در نخلستان سازمان هنری رسانه ای اوج برگزار شد.

در این مراسم چهره‌هایی چون محمدحسین جعفریان، حجت السلام نقویان، حجت السلام محمد زم، حجت الاسلام محمدرضا زائری، گلعلی بابایی، ناصر فیض، فاضل نظری، رضا مقدسی، عباس براتی پور، حسین اسرافیلی، رضا اسماعیلی، وحید یامین پور، بهروز افخمی و... حضور داشتند.

در بخشی از این مراسم ساقی جعفریان همسر این شاعر با حضور در جایگاه با چشمان اشکبار از تلاش های جعفریان تقدیر کرد و بر دستان او بوسه زد؛ اقدامی که حاضران را به شدت تحت تاثیر قرار داد.

او پیش از این مراسم نیز در یادداشتی که در وبلاگ خود منتشر کرد به تمجید از همسرش پرداخته بود. 

وی در بخشی از یادداشت خود آورده است: من خیلی ضعیف‌تر از آن بودم که تکیه گاه تو باشم من آمده بودم به تو تکیه کنم... با صدای ضعیفت بود که به خودم آمدم... نمی‌دانم چه شد که به اینجا رسیدم فقط دلم می‌خواست خیلی زودتر سراغت را می‌گرفتند همان روزهای سی و پنج کیلویی پر دردت، کاش می‌توانستم حرف بزنم، بنویسم، از تمام درد‌های روحی و جسمی که داری و تنها من از آنها باخبرم.

ساقی جعفریان در ادامه به نقل خاطره ای از همسر خود پرداخته و نوشته است: یادت هست بعد از تصادف دوم، از مشهد که به تهران آمدیم یک روز عاقبت یک ترازو خریدم تا روی آن بایستی و من بفهمم این بشر، این شاعر نحیف که آتش از کلماتش تنوره می‌کشد و بی‌خیال با همه در می‌افتد چند کیلوست؟ هر روز تکیده‌تر می‌شدی و من وحشت زده تر. ترازو را که آوردم سرزنشم کردی اما من کوتاه نیامدم عصاهایت را هم به کمک خواندم به زحمت بلندت کردم. اما نمی‌توانستم نگهت دارم. دست هایت می‌لرزید و مچ‌بند عصاها لق لق می‌کرد. ترسیده بودم، تو را بعد از هفته‌ها روی تخت بیمارستان بودن از جایت بلند کرده بودم. زیربغلت را گرفته بودم. آقای خوب من، به من تکیه کرده بود، همان مردی که با همین عصاها برای رسیدن به خواسته‌اش هفته‌ها پیاده، کوه‌های افغانستان را در نوردیده بود. بیشتر ترسیدم. دست‌های من هم داشت می‌لرزید. چشمم که به عقربه‌های ترازو افتاد ناگهان احساس کردم دیگر نمی‌توانم وزنت را تحمل کنم، آه خدای من! جهان من فقط سی و پنج کیلو وزن دارد، قهرمان من...و تو سنگین شدی، سنگین و سنگین‌تر و من دست‌هایم دیگر توان ایستاده نگهداشتنت را نداشت.

وی در پایان، یادداشت خود را چنین به پایان برد: من شاگرد دغدغه‌های تو هستم، ساحل دریاهای توفانی ات. به حرمت معلمی‌ات ببخش بر من این چند خط درد دل را که بدون اجازه ات منتشر کردم. قربان همیشگی و ازلی و ابدی تو، همسرت، ساقی جعفریان.

عکس های زیر را فاطمه بهبودی عکاس فارس از این مراسم عکاسی کرده است.