کد خبر: ۱۴۶۲۰۳
تاریخ: ۲۸ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۹
حذفهای درونحکومتی در ایران
برادر یا فرزند شاه هم بودی امنیت نداشتی، تاریخ ایران مالامال است از کشتار و تصفیه درونی در حکومت. شاهان به راحتی عموها و برادرانشان را کور کردهاند و یا آنها را کشتهاند، بسیاری از صدراعظمها و دولتمردان کارآمد نیز توسط خود حکومت از میان برداشته شدهاند. زمانی که قدرت تنها در دست یک فرد یعنی شاه بود، حکومتها با تصفیههای خونین درونی، زمینه نابودی خود را فراهم میآوردند.
وبسایت خبری - تحلیلی فرارو farau.com | @fararunews برادر یا فرزند شاه هم بودی امنیت نداشتی، تاریخ ایران مالامال است از کشتار و تصفیه درونی در حکومت. شاهان به راحتی عموها و برادرانشان را کور کردهاند و یا آنها را کشتهاند، بسیاری از صدراعظمها و دولتمردان کارآمد نیز توسط خود حکومت از میان برداشته شدهاند. زمانی که قدرت تنها در دست یک فرد یعنی شاه بود، حکومتها با تصفیههای خونین درونی، زمینه نابودی خود را فراهم میآوردند.
نگاهی به تاریخ شاهان در ایران نشان میدهد که مطلق العنانی و فرد محوری در حکومت ایشان خود ریشه حکومت و سلسلهشان را خشکانده است. شاهان با اعمالشان ناکارآمدی دولتهایشان را به نهایت رساندهاند و با زایل کردن استعدادها و امکانات موجود، راه را برای زوال حکومتهایشان فراهم آوردهاند. این رفتارها نه تنها ریشه دولت را نابود میکرد بلکه خسارات زیادی را نیز به رعیت وارد کرده بود.
یکی از نمونههای این بیخردی و خودکشی سیاسی را میتوان در حذفهای خونین در ساختار قدرت جست، این حذف و کشتارها به موجب سوظن و یا در اثر رقابت برای جانشینی بوده است. در مورد اول سوظن شاه به یکی از بستگان یا وزرا و یا احساس ترس از قدرتگیری کسی به غیر از شاه موجبات حذف را فراهم میکرد. در مورد دوم نیز معمولا پس از مرگ شاه به علت عدم وجود قانونی نوشته شده و یا مورد توافق، رقابت برای کسب قدرت و تکیه زدن بر اریکه سلطنت آغاز میشد.
در هر صورت اشراف ایرانی دستخوش خطرات دائم از ناحیه خودشان بودهاند. خصمی درونی که ریشه ضعف کالبد سیاسی شاهان ایرانی را فراهم میآورد و خود ریشه در ساختار فردگرایانه و اقتدارگرایانه شاهی ایرانی داشت. «شمار شاهان و شاهزادگان ساسانی که در حین شکار «برای همیشه مفقود» (یعنی «در مرداب غرق») شدند یا به دست بستگان خود کور شده و به قتل رسیدند قابل ملاحظه است.» (اقتصاد سیاسی ایران، 67) نوشتار کنونی گزارشی کوتاه از چنین حذفهایی در سلسلههای صفوی، افشار، زند و قاجار است.
شاه طهماست صفوی در سال 951 هجری قمری با شورش برادرش القاص میرزا مواجه شد. پس از یک درگیری و شکست القاص میرزا وی به دربار عثمانی پناهنده گشت اما نهایتا پس از قطع حمایت عثمانی از وی توسط قزلباشان دستگیر شد و سال بعد در زندان شاهِ برادر کشته شد. (روزگاران، 675)
دومین محذوف شاه طهماسب فرزندش اسمعیل میرزا و حاکم شروان بود. او که در مبارزه با عثمانی خوش درخشیده بود مورد سوظن پدر قرار گرفت و باعث شد تا شاهزاده در سال 963 قمری دستگیر و در منطقه دور افتاده قهقه زندانی شود. (همان) این حبس طولانی زمینه یک قتل عام درباری دیگر شد. با مرگ شاه طهماسب اسمعیل میرزا به یاری مادر از زندان گریخت وی که در این مدت بیست سال حبس تقریبا دیوانه شده بود شروع به کشتن مخالفان و دیگر مدعیان کرد. وی چهار برادر و پنج عموی خود را کشت. پس از مرگ مشکوک اسمعیل دوم، محمد خدابنده فرزند شاه طهماسب که از قتل عام برادر در امان مانده بود سلطنت را به عهده گرفت. محمد خدابنده شاهی ضعیف بود و همین باعث میشد که قزلباشان قدرت را به دست گیرند و هر مانعی را از سر راه خود بردارند. قتل همراه با اهانت همسر شاه در مقابل چشمانش توسط قزلباشان نشان میدهد که خودکشی و حذف درونی منطق دربارهای ایرانی بوده است و تنها شاه این اقدام را دامن نزده است. (روزگاران، 680)
با روی کار آمدن عباس شاه صفوی اگر چه ایران روی خوش به خود دید اما در همین دوران منطق کشتار درون حکومت ادامه داشت. شاه عباس اگر چه صفویان را به اوج رساند خود عاملی در انحطاط آتی این سلسله شد. سو ظن به فرزندان باعث شد تا آنها را در حرمسرا نگاه دارد و در تعلیم و تربیت شایسته آنان کوتاهی کند. وی همچنین تعدادی از فرزندان خود را نابینا کرد تا صفویان پس از شاه عباس از جانشینیانی شایسته محروم شوند. (روزگاران، 685)
شاه صفی، جانشین شاه عباس کبیر از اقتدار سلف خود بی بهره بود اما خشونتی که در حق نزدیکان و درباریان خود به کار برد مملکت را قحط الرجال کرد. این خشونت حتی شامل حال سردار قهرمان صفوی امامقلیخان، فاتح هرمز که حالا حاکم فارس شده بود نیز شد.( روزگاران، 702)
در دوران شاه صفی صفی دوم یا شاه سلیمان نیز چنین وضعیتی حاکم بود و هر کس که با دربار کاری مییافت، از جانش بیمناک میشد. یکی از درباریان این بیمناکی را چنین بیان کرده بود که وقتی از حضور شاه مرخص میشود به سرش دست میبرد تا ببیند که هنوز بر سر جای خود هست یا نه.(روزگاران، 707)
اگر چه زوال شاهان صفوی به دست افغانیان و در واقع به خاطر سیاستهای ناکارآمد خودشان حتمی بود اما سیاست حذف و کشتار دورن حکومتی پایان نیافت. جدال بر سر قدرت و تصفیههای خونین درون حکومت در درون حکومتهای نیمبند افشار و زند نیز ادامه یافت. این دو سلسله تنها در عهد بنیانگذارانشان ثبات را تجریه کردند و پس از ایشان پسران و برادران به جان هم افتادند تا شاه شوند جدالی که باعث شد عمر این دو سلسله بسیار کوتاه باشد. نادر شاه رضا قلی خان فرزند و ولیعهد خود را کور کرد، (اقتصاد سیاسی ایران 67)پس از نادر شاه افشار، برادرزادهاش علی قلیخان جای نادر به سلطنت نشست و در نخستین اقدام فرزندان نادر را کشت،اما با شروش برادرش که حاکم عراق و اصفهان بود مواجه گردید و در جنگ با برادرش ابراهیم شکست خود را نابینا گردید. شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی میرزا که از قتل فرزندان نادر جان سالم به در برده بود به سلطنت رسید و پس از دستگیری ابراهیم خان اور ا کشت. اما شاهرخ قدرت آن را نداشت که حکومت افشاریه را بر کل ایران تسری دهد وی سراسر سلسله زند را زنده ماند تا پس از اعتراف به محل گنجینههای نادر در اثر شکنجههای دهشتناک آقا محمد خان قاجار جان داد.(اقتصاد سیاسی ایران، 67)
پس از کریم خان زند نیز داستان سلسله افشار تکرار شد، خاندان زند برای رسیدن به قدرت نزدیک شانزده سال تا شکست لطفعلیخان از آقا محمد خان قاجار، به جان هم افتادند، نبود یک روند مشخص باعث میشد تنها قدرت بازوی مدعی شاه را معین کند. ابتدا سه ماه و ده روز برادر وکیل الرعایا یعنی زکی خان به قدرت رسید پس از صد روز هفتاد روزی حکومت ابوالفتحخان زند، صادق خان، علی مرادخان حاکمان گذرای بعدی بودند که همدیگر را یکی پس از دیگری حذف کردند، با مرگ علیمرادخان جدال زندیان ادامه یافت، جعفرخان چندی حاکم شده بود که سرش توسط مدعی بعدی، صیدمرادخان از ارگ شیراز به زیر انداخته شد، اما چند روزی بعد لطفعلی خان بر صید مرادخان هم پیروز شد هر چند خود مغلوب آقا محمد خان قاجار گردید تا دوره بیثبات زند نیز پایان یابد. (روزگاران، 761-764)
دورهی قاجار اگر چه آخرین سلسله طولانی شاهی در ایران بود اما از منطق تاریخی حکومت ایرانی پیروی کرد. تا برآمدن مظفرالدین شاه دوران قاجار نیز دستخوش خشونتهای درونی بود. آقا محمد خان برادرش جعفر خان را که رقیب ولیعهدش، فتحعلیشاه بود، کشت. فتعحعلیشاه نیز در هنگام تثبیت خود عمویش علیقلی خان را دستگیر و نابینا کرد. علاوه بر سرکوب مدعیان بیرونی شاهنشاهی، وی به توقیف و قتل خاندان حاجی ابراهیم اعتماد الدوله که در سراسر کشور گسترده شده بود دست یازید. به دستور شاه قاجار صدراعظم و تمام کسانش در یک روز در سراسر کشور قلع و قمع شدند.
محمد شاه قاجار علاوه بر قتل میرزا قائم مقام فراهانی که صدراعظمی اصلاحگر بود، چهار برادر خود را به زندان انداخت. وی همچنین برادر مدعی خود را پس از مرگ مادر کشت. شاید آخرین قتل درون حکومتی قابل توجه قتل میرزا تقی خان امیرکبیر باشد که از او به عنوان اصلاحگر بزرگ و صدراعظم نامی ایران یاد میشود.
گزارش کنونی تنها به رصد برخی از رویدادهای بزرگ پرداخته است اما بیشک حسادتها و قتلهای مکرر در دل حکومتهای ایرانی نیز وجود داشت که باعث میشد تا روز به روز حکومتهای ایرانی از درون خود را نابود کنند. این مشروطه بود که میتوانست به استقرار یک روند قانونی برای حکومت و محدود کردن اراده مطلق العنان شاه، کارآمدی را به حکومت باز گرداند و آنها را از خودکشی سیاسی نجات دهد.
منابع:
همایون کاتوزیان، محمد علی، ترجمه محمدرضا نفیسی، کامبیز عزیزی، پاپیروس، تهران، 1368
زرین کوب، عبدالحسین، روزگاران: تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، سخن، تهران، 1378