کد خبر: ۱۲۰۷۹۱
تاریخ: ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۲
گفتوگو با دكتر محمدعلي اسلاميندوشن به مناسبت انتشار جلد چهارم «روزها»
آن روزهاي اختناق
دكتر محمدعلي اسلاميندوشن در كتاب «روزها» كه جلد چهارم آن به تازگي و از سوي انتشارات يزدان راهي بازار كتاب شده به روايت زندگي خود (سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد تا انقلاب ايران) پرداخته و فضاي پس از كودتا را چنين وصف ميكند: «چون برگشتم، تهران بعد از كودتا حالت بق داشت، در خود فرو رفته. بهتي كه بر كشور حكمفرما شده بود، مردم را به اطاعت و انضباط فراميخواند، ولي پنهان نميماند كه نوعي حالت كدورت و جرمگرفتگي بر روح مردم حاكم است. حالت رضا به قضا. من چون در دوران مصدق از ايران دور بودم، تجربه دست اول از آن نداشتم، ولي ميشنيدم كه ايران سرزنده و پرهيجان بوده، ايراني احساس ميكرده كه بازيافت شخصيت كرده...» و در مقدمه كتاب تصريح ميدارد كه حكومت پيشين، يعني آخرين سلسله شاهي ايران، خود بزرگترين مسبب سرنگوني خود شد و مخاطبان را به انديشيدن درباره زوال آن حكومت و فروپاشياش فرا ميخواند...
وبسایت خبری - تحلیلی فرارو farau.com | @fararunews
دكتر محمدعلي اسلاميندوشن در كتاب «روزها» كه جلد چهارم آن به تازگي و از سوي انتشارات يزدان راهي بازار كتاب شده به روايت زندگي خود (سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد تا انقلاب ايران) پرداخته و فضاي پس از كودتا را چنين وصف ميكند: «چون برگشتم، تهران بعد از كودتا حالت بق داشت، در خود فرو رفته. بهتي كه بر كشور حكمفرما شده بود، مردم را به اطاعت و انضباط فراميخواند، ولي پنهان نميماند كه نوعي حالت كدورت و جرمگرفتگي بر روح مردم حاكم است. حالت رضا به قضا. من چون در دوران مصدق از ايران دور بودم، تجربه دست اول از آن نداشتم، ولي ميشنيدم كه ايران سرزنده و پرهيجان بوده، ايراني احساس ميكرده كه بازيافت شخصيت كرده...» و در مقدمه كتاب تصريح ميدارد كه حكومت پيشين، يعني آخرين سلسله شاهي ايران، خود بزرگترين مسبب سرنگوني خود شد و مخاطبان را به انديشيدن درباره زوال آن حكومت و فروپاشياش فرا ميخواند...
در گفتوگويي كه پيش رو داريد (و در فرصتي كوتاه به دليل اينكه نويسنده كتاب راهي سفر به كانادا بود) پرسشهايي را درباره اين اثر تازه انتشار يافته با وي در ميان گذاشتهام.
جلد چهارم كتاب «روزها» دوراني حساس در تاريخ معاصر ايران را دربردارد (از 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357) جنابعالي در بررسي اين دوران نقش حكومت پهلوي را در سرنگونياش بسيار برجسته ميپنداريد (مهندس مهدي بازرگان نيز در كتاب انقلاب ايران در دو حركت، شاه را رهبر منفي انقلاب ميخواند) ميخواستم قدري در اين باره بيشتر توضيح بدهيد؟
چون در آستانه سفر هستم و فرصت كمي در پيش است، به اختصار ميگويم؛ يك حكومت نادان خود موجب زوال خود را فراهم ميكند. بعد از كودتاي 28 مرداد، سه خاصيت در حكومت بود كه او را آرامآرام به نابودي كشاند: 1- بيش از حد بر تجدد صنعتي تكيه كرد و اين براي ملت ايران قابل جذب نبود. 2- بيش از حد دستخوش غرور شد و نارضايتي خاموش مردم را دست كم گرفت. 3- همه نيروي خود را متوجه حفظ موجوديت خود كرد و نيازهاي اصلي ملت را ناديده گرفت.
چو تيره شود مرد را روزگار
همه آن كند كش نيايد به كار
به تعبيري در اين كتاب و در نگاه به رخدادهاي سياسي و اجتماعي ايران، تندرويها، افراطگراييها و چپگراييها را خسارتبار ارزيابي كردهايد و ميتوان گفت اشارهيي هم به سايه سنگين گفتمان چپ بر فضاي روشنفكري ايران در آن روزگار داريد... به نظرتان چه دلايلي به بروز چنين كنشها و گرايشهايي ميانجامد؟
اگر سوال را درست متوجه شده باشم بايد بگويم حكومت از اتخاذ يك مشي مستقيم دور شد. هم ميخواست قدري از چپ را به كار اندازد و هم قدري از راست را. به خيال خود دنيا به دو گرايش چپ و راست تقسيم شده بود و او با خود ميگفت ما از هر دو سهمي داريم، پس خيالمان راحت است. از اين رو پشتيباني همه طبقات را از دست داد، چون اصالت در كار نبود، نه طبقه سنتي سرمايهدار، نه طبقه كارگر، نه طبقه روشنفكر و دانشجو، از او پشتيباني داشتند.
در ميان نشريههايي كه با آنها همكاري داشتهايد، نوشتههاي خود را بيشتر به مجله «يغما» ميسپرديد. «يغما» از چه ويژگيهايي برخوردار بود كه مايل بوديد مطالب خود را در اختيار آن قرار دهيد؟
مجله «يغما» يك نشريه نجيب و بيادعا بود. تعدادي قلمهاي وزين با آن همكاري داشتند و شخص مرحوم حبيب يغمايي، مدير مجله هيچ قصد امتيازيابي از مجله خود نداشت و اين كمي در ميان مطبوعات آن زمان نادر بود. من در يغما، بيشتر از هر نشريه ديگري احساس آرامش خاطر داشتم.
سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد در فضاي فرهنگي و ادبي ايران (به ويژه در ميان شاعران) دو جريان را پديد ميآورد كه دكتر محمدرضا شفيعيكدكني در بررسي درونمايهها و تمهاي حاكم بر آن، مساله ستيز «اميد» و «نااميدي» را با پرچمداري شعر سياوش كسرايي و مهدي اخوانثالث برجسته ميكند، كه هر دو را ميتوان واكنشهايي به فضاي جديد سياسي و اجتماعي ايران در نظر آورد... جنابعالي آن وضعيت را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ فضايي كه اگر دقت كنيم، هر چه پيش ميرود، وجه اعتراضي در آن نمايانتر ميشود.
شعر معروف به «نو» بعد از كودتاي 28 مرداد شروع به باليدن كرد. چون فضاي سياسي بسته بود، سخن گفتن محتاج به كنايه و ايهام بود و اين همان روش بود كه در شعر نو به كار گرفته شد. به كلي در اين نوع شعر، دو رگه اصلي است: يكي اميد به آينده، كه آبشخورش انديشه چپ است، و ديگري دلزدگي از وضع موجود كه فضاي كودتاي 28 مرداد ايجاد كرده بود. من اين را در مقاله «چند نكته گفتني و ناگفتني درباره ادبيات معاصر» تذكر دادهام كه سالها پيش چاپ شد. (در يكي از كتابهاي من كه الان نظرم نيست كدام بود.)
ورود جنابعالي به دانشگاه تهران و تدريس در آنجا، همزمان با قرارگرفتن پروفسور فضلالله رضا در مقام رياست دانشگاه تهران و گشايشي كه وي به وجود آورده بود، صورت ميپذيرد، فضاي دانشگاه در آن روزها چگونه بود و چرا حضور پروفسور رضا در آن مسووليت تحمل نشد؟
دانشگاه در آن زمان در جوشش بود. تظاهرات به راه ميافتاد و شعارهاي تند داده ميشد. پروفسور رضا با سوابق علمياي كه داشت فرا خوانده شد تا آرامشي برقرار شود و نتيجه هم بخشيد. ولي چندي بعد باز لازم شد كه دست محكمتري به كار افتد. از اين رو دوران پروفسور رضا كه دوران به نسبت آرام دانشگاه بود، كوتاه بود و تشنج از سر گرفته شد.
گويا پس از انقلاب دو نامه به مهندس مهدي بازرگان نوشتهايد، اين دو نامه را در چه زماني نوشتيد و موضوعي كه با وي در ميان گذاشتيد و همچنين پاسخ وي چه بود؟
در آستانه رفراندوم سال 58، نامهيي به آقاي مهندس بازرگان نوشتم و به توضيح چند نكته پرداختم. چند سال بعد كه آقاي مهندس بازرگان كتاب «انقلاب در دو حركت» را منتشر كردند، وجه شباهتي ميان بعضي مطالب آن كتاب و آن نامه يافتم، و نامه ديگري خدمت ايشان، همراه كپي نامه قبلي ارسال داشتم. ايشان در پاسخ اظهار تاسف كرده بودند كه چرا آن نامه قبلي را منتشر نكردم، ولي من آن زمان موقعيت را براي انتشار آن مناسب نميديدم.
در بخشي از كتاب «روزها- جلد چهارم» درباره محمدعلي جمالزاده هم مطلبي نوشتهايد. يكي از آثار بحثبرانگيز جمالزاده كتاب «خلقيات ما ايرانيان» است كه همچنان موافقان و مخالفاني دارد، زيرا در آن كتاب وي با نگرشي انتقادي به فرهنگ، اخلاق و روحيه مردم ايران ميپردازد. نظر جنابعالي درباره آن كتاب چيست؟
شرح ملاقاتهاي خود با آقاي جمالزاده را در «روزها» آوردهام. ايشان به من محبت داشتند، و نامههاي چندي از ايشان در دست دارم. ولي البته درباره كتاب «خلقيات ما ايرانيان» و مقالههاي ديگري كه اينجا و آنجا درباره جامعه ايراني منتشر كردند، اختلافنظر بود، اختلاف از اين جهت كه من ميگفتم بايد به ريشهها رفت و شرايط زندگي ايراني را در نظر گرفت.
در اين باره مقالهيي هم نوشتم تحت عنوان «نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند» كه در مجله ايرانشناسي چاپ واشنگتن و در يكي از كتابهايم انتشار يافته است.
تاكنون دو جلد از «داستانهاي شاهنامه» با مقدمههاي جنابعالي منتشر شده است، جلدهاي ديگر اين مجموعه، چه زماني منتشر خواهد شد؟
در اين سلسله كتابها كه 10 جلد است عرضه تازهيي از شاهنامه صورت ميگيرد، به اين معني كه 10 داستان اصلي شاهنامه با خوشنويسي و چاپ بسيار نفيس از جانب انتشارات كلهر به چاپ ميرسد و تاكنون دو جلد آن كه «بيژن و منيژه» و «رستم و سهراب» باشد، به بازار آمده است و بقيه در راه است. تنظيم و توضيح و مقدمه كتاب با من است. اين چاپ با نفاستي كه دارد آنگونه است كه سزاوار كتابي چون شاهنامه باشد.
مرجع: روزنامه اعتماد