انسانيتي كه زماني در فيلمهاي سينماي ايران به نمايش گذاشته ميشد، از بين رفته است... لطافت مناسبات انساني كمرنگ شده است... . نگاهها به جشنوارههاي داخلي و خارجي غيرحرفهاي و غيرصنفي است و... .
اين جملهها متعلق به من نيستند؛ حرفها و شايد درددلهايي است كه فاطمه معتمدآريا در گفتوگو با «شرق» بيان ميكند.
وقتي هنرمندي مثل او كه سابقهاي پراهميت و طولاني در سينماي ما دارد، نقدهايي جدي به اين سينما دارد، يعني بايد حرفهاي او و بسياري ديگر از همكارانش را جدي گرفت. علاوه بر اينها، متاسفانه او در ماههاي اخير گرفتار نگاههاي حاشيهاي شد كه قطعا نتيجه روشن آنها دورشدن از متن و موضوعات اصلي سينماست. شايد عدهاي تمايل نداشته باشند به مسايل اصلي سينماي ايران در فضايي بدون چالشهاي حاشيهاي پرداخته شود... گفتوگوي ما را با فاطمه معتمدآريا درباره بحث آموزش در سينماي ايران و جايگاه اين سينما در دنيا بخوانيد.
در حال حاضر مشغول چه كارهايي هستيد؟ فيلم يا نمايشي داريد؟
الان مشغول تمرين نمايشي به نام «نامههايي از تب» هستيم كه پارسال در جشنواره تئاتر شركت كرده بود. متن كار، نوشته آقاي محمد چرمشير است و كارگردان هم آقاي سيامك احصايي و قرار است آبان و آذر ماه روي صحنه برود.
در مورد سينما چطور، خبر تازهاي در مورد بازي در فيلم سينمايي داريد؟
نه فعلا كار نميكنم.
دليلش بيشتر بازي در تئاتر است يا دليل ديگري هم دارد؟
فعلا هيچ پيشنهاد ويژهاي نداشتم كه علاقه به كار در آنها را داشته باشم.
اگر بخواهيد يك نگاه كلي به مقوله آموزش در سينما داشته باشيد، چه ميگوييد؟ و با توجه به اينكه داشتن دانش در هر رشتهاي امروزه اجتنابناپذير شده است، تصور ميكنيد تا چه اندازه آموزش در سينماي ايران و فراگيري علوم مربوط به آن جدي گرفته ميشود؟
فكر ميكنم اگر براي هر آدم منطقياي توضيح دهيم كه بازيگري، يك فن است و براي اين فن حتما بايد ابزار آن را پيدا كرد و آموزش ديد، كسي مخالفتي نداشته باشد. به هر جهت در حال حاضر، خوشبختانه به دليل مدرك يا به دلايل ديگر، خيليها مشتاق آموزش هستند. در مورد سينما هم بعيد ميدانم كسي مخالفتي با آموزش داشته باشد.
آيا در فضاي آموزشي كشور اين قابليت وجود دارد كه آموزش سينمايي به شكلي ايدهآل ارايه شود؟
بله؛ ولي متاسفانه آموزشگاههاي سينمايي معتبر و با استاندارد حرفهاي زيادي وجود ندارد.
نظرتان در مورد آموزشگاههاي سينمايي كه چندتا از آنها هم خيلي برجسته و فعال شدهاند، چيست؟ آيا ميتوانند در زمينه آموزش تاثيرگذار باشند؟
قطعا. چند آموزشگاهي كه برجسته شدهاند، ويژگيهاي مثبتي داشتهاند و تاثيراتشان را بر سينمايمان ديدهايم ولي براي اين همه علاقهمند سينما و بازيگري كافي نيست و كمبود چنين مراكزي باعث شكلگيري آموزشگاههايي شده كه متاسفانه بيشتر به دنبال كسب درآمد هستند.
اخيرا جوايزي از جشنوارههاي خارجي دريافت كردهايد و همين طور سينماي ايران جوايزي نصيبش شده است. ميخواستم بدانم اين جوايز چقدر برايتان اهميت دارد و چه احساسي از گرفتن آنها داريد؟
براي شخص خودم نه ميتوانم بگويم با اهميت است و نه بياهميت. وقتي يك نفر خارج از ايران به هر دليلي موفق ميشود، براي سينماي ايران اهميت دارد. وقتي كسي جايزهاي در خارج از ايران ميگيرد، اولين بهره آن را سينماي ايران ميبرد؛ طبيعتا تمام مراكز مرتبط با سينماي ايران هم ميتوانند به آن مفتخر شوند يا از آن بهرهبرداري كنند.
نگاه ديگران را در مورد اين جوايز چطور ديدهايد؟
يك بحث عموميتري وجود دارد و آن اينكه چرا نگاههاي ما اينقدر به همه چيز در مورد برتر شدن، بهتر شدن و جايزه گرفتن خصمانه است و دايم فكر ميكنيم اگر به يكي از اهالي هنر و فرهنگ توجه ويژهاي ميشود سوءنيتي وجود دارد. دايم فكر ميكنيم همه ميخواهند در داخل و خارج از ما بهرهبرداري كنند. دايما دنبال اين هستيم كه اشكال كار را پيدا كنيم. نگاه ما در حال حاضر به جشنوارههاي داخلي و خارجي اين است؛ نگاهي غيرحرفهاي و غيرصنفي.
توهم توطئهاي كه هميشه وجود دارد...
بله، انگار اين نگاه نهادينه شده. براي من هر كسي جايزهاي بگيرد به معناي يك «دستت درد نكند» و «خسته نباشيد» و قطعا خوشايند است. مگر ميشود كسي از تشويق ناراحت شود. ولي همين تشويق و دستت درد نكند، اينقدر پيامدهاي مختلفي دارد كه بعضي اوقات ترجيح ميدهي عطايش را به لقايش ببخشي.
جوايزي كه در اين سالها نصيب سينماي ايران شده چقدر مثبت است؟ آيا به نظر شما نشاندهنده اين است كه سينماي ايران در دنيا جايگاهي مهم پيدا كرده است يا اينكه معناي ديگري دارد؟
سينماي ايران در جهان، زماني جايگاه مهمي داشت. زماني همه دنيا هاج و واج مانده بودند كه سينماي ايران كه نه تكنيك قوي دارد و نه اتفاق مهمي در آن ميافتد و نشانهاي فيلمهاي تجاري و پرفروش دنيا در آن ديده نميشود، چه عاملي باعث موفقيتاش شده است؟ به نظر من عامل همه آن موفقيتها، انسانيتي بود كه در سينما و در فيلمهايمان مستتر بود؛ يعني آن موقع كه همه در مورد خشونت حرف ميزدند، سينماي ايران از رابطه ساده دو انسان، پدر و مادر، خواهر و برادر و دوست و دشمن و... حرف ميزد و خوشبختي را در روابط انساني ميديد و نه در داشتههاي مادي.
چيزي كه الان در سينماي ايران كمرنگ شده. يعني همه آن مهربانيها و لطافت ارتباط انساني رنگ باختهاند. چيزي كه سينماي جهان از ما تاثير گرفت.
هر وقت ما توانستيم فيلمي به لطافت و با ويژگيهاي انساني فيلمهاي جنگي سابق بسازيم، موفق هستيم. ولي الان ما نه در مورد جنگ درست حرف ميزنيم، نه در مورد صلح خوب و نه درباره روابط انسانيمان؛ آنچه الان به عنوان جايزه در دنيا به سينماي ايران داده ميشود، آنقدر زياد نيست.
اينكه در چند سال اخير به مناسبات انساني و اخلاقي كمتر پرداخته شده نكته درستي است اما به هرحال فيلمهايي مثل «جدايي نادر از سيمين» و «اينجا بدون من» هم ساخته شدهاند. قبول دارم كه اكثر فيلمهاي سينماي ايران چندان شباهتي به اين دو فيلم ندارند. منتها با وجود همه دشواري و محدوديتها باز هم، چنين فيلمهايي ساخته ميشود.
به اين فيلمها هم كه نگاه ميكنيم، روابط انساني در آنها حاكم است. هر خشونت، شقاوت و فقري كه در اين فيلمها وجود دارد، به شكل انتقادي است نه تهاجم به حريم انساني...
به نظر من اكثر فيلمهايي كه اخيرا در مورد جامعه ايران ساخته ميشوند، سطحي است و نابسامانيها و مشكلات جامعه ما را بيمنطق و بيمحتوا مطرح ميكنند. در فيلم جدايي نادر... شما ميتوانيد جامعهتان را نقد كنيد ولي اصلا روابط انساني زير سوال نميرود. ممكن است در روابط اجتماعي مشكلاتي باشد ولي همه را به عنوان انسان قبول ميكنيم و قضاوتي در موردشان نميكنيم. اين مفاهيم در فيلم وجود دارند. نميخواهم بگويم كه در جامعه ما همه چيز خوب و گل و بلبل است. نه، اتفاقا شرايط خيلي سختي براي داشتن يك زندگي معمولي وجود دارد ولي نوع نگاه فرق ميكند با اينكه برويم زشتترين، كريهترين شكل فقر را در يك كودك دبستاني يا يك مادر خياباني و... نشان دهيم، يا اينكه واقعيت را با يك منش انساني نشان دهيم. در فيلم «اينجا بدون من» همه در شرايط دشوار و از سر ناچاري، نداري و بيكسي زندگي ميكنند ولي مخاطب در هيچ لحظهاي فكر نميكند كه منش انساني آنها افت كرده چون با مناعتطبع به انسان و انسانيت نگاه شده. اين نگاهي است كه ما از زندگي و پيرو آن از سينمايمان حذف كردهايم.
البته ديدگاه ديگري هم در مورد فيلمسازي اجتماعي مطرح است. اخيرا آقاي صدرعاملي در مصاحبهاي گفتهاند كه فيلمساز اجتماعي بايد سياهنمايي كند. اين ديدگاه با نگاه شما تفاوت دارد.
من اصلا نميگويم كه ديدگاه آقاي صدرعاملي نبايد وجود داشته باشد. مگر ميشود گفت فقط با يك الگوي خاص بايد فيلم ساخت؟ هنر را نميشود محدود كرد. چنين چيزي امكان ندارد و به تعداد همه آدمهاي روي زمين ميشود كار هنري انجام داد. هر كسي ميتواند ايده خودش را داشته باشد. من مخالفتي با نگاه آقاي صدرعاملي ندارم؛ بلكه با مطلق شدن اين نگاه كار دارم. 10 سال پيش ما همهگونه فيلمي ميديديم؛ فيلمهايي كه همه جهان را از سادگياش تكان ميداد تا فيلمهاي فلسفي پيچيده. ميتوانستيم به تعداد همه فيلمسازها ايده و نگاه داشته باشيم.
هركسي كار خودش را ميكرد اما الان اين قضيه وجود ندارد. اتفاقا خيلي اشاره درستي كرديد؛ الان تنوع ديدگاه وجود ندارد. نميتوانم بگويم در تهران دزدي نميشود، به حقوق زنان تجاوز نميشود و اتفاقهاي بد رخ نميدهند اما نميشود فقط به يك جنبه نگاه كرد و الا هر روز ميتوان انواع و اقسام خبرهاي بد را در صفحه حوادث روزنامهها ديد و مهم اين است كه با يك ديدگاه انساني و سليقه هنري به اين مشكلات پرداخته شود. در غير اين صورت روزنامهها همه چيز را مينويسند.