نويسندگان بسياري بودهاند كه با قلم شيواي خود كارگردانان سينما را وسوسه كردهاند تا آثارشان را به دنياي تصوير معرفي كنند، اما در اين ميان آيا تمام رماننويسان از اقتباس سينمايي اثر خود راضي بودهاند؟
ايسنا فهرستي از چند فيلم سينمايي شناخته شده تهيه كرده كه بر چهرهي نويسندگان بنام رمانهاي منبع، اخم نشاندهاند:
1. خطاي دو كارگردان نامدار سينما در اقتباسي از يك رمان
«سولاريس» از معروفترين فيلمهايي است كه به اقتباس از اثري ادبي ساخته شده، اما «استانيسلاو لم»، نويسندهي رمان، هيچ يك از نسخههاي تصويري آن را تاييد نكرده است. نكتهي جالب اين است كه نام كارگردانان مطرحي چون تاركوفسكي و سودربرگ به اين رمان گره خورده است، اما هيچيك از اين اقتباسهاي سينمايي مورد پسند نويسندهي رمان قرار نگرفتهاند.
«آندره تاركوفسكي» در سال 1972 فيلمي را با نگاهي بر رمان «سولارييس» به روي پرده برد. تاركوفسكي در فيلم خود به تضاد بين طبيعت و بيثمر بودن اكتشاف فضايي ميپردازد. در حالي كه سودربرگ در فيلم سال 2002 خود به زندگي در فضا به عنوان فرصتي دوباره براي جبران اشتباهات گذشته نگاه ميكند. هر دو فيلم ارزش تماشا كردن را دارند، اما هيچكدام به قلب رمان لم نفوذ نكردهاند. به نظر لم، هر دو فيلمساز، با غرق شدن در دغدغههاي انساني داستان، نكتهي اصلي را از دست دادهاند.
لم در انتظار اثري 100 درصد وفادار به متن رمانش بود، در حالي كه تاركوفسكي فيلمي را با پايبندي به كتاب منبع ساخت كه اثر مسثقلي سينمايي از رمان از آب درآمد.
نويسندهي «سولاريس» كه اثر سودربرگ را دوبارهسازي فيلم تاركوفسكي خواند، اين فيلم را نيز در راه بيان ايدهي بزرگ خود ناتوان توصيف كرد و گفت كه اين اثر سينمايي تنها بر رابطهي عاطفي دو شخصيت اصلي داستان تمركز كرده و ايدهي وسيع اقيانوس بيگانگان را به آيينهاي كوچك از جامعهي انساني تنزل داده است.
2. جدال نويسندهي «مصاحبه با خونآشام» با «تام كروز»
«مصاحبه با خون آشام» نام رماني از «آن رايس» است كه در سال 1994 دستمايهي فيلم «نيل جوردن» شد. رايس پس از ديدن فيلم، بسيار از اقتباس سينمايي اثرش تمجيد كرد، اما با كمال تعجب پس از مدتي جنگ عليه دستاندركاران فيلم را آغاز كرد.
مهمترين نكتهاي كه دربارهي فيلم «مصاحبهاي با خونآشام» خشم وي را برانگيخت، انتخاب تام كروز در نقش خونآشام بود. اين نويسنده در اينباره گفت: من از انتخاب كروز به عنوان بازيگر اين فيلم شديدا شوكه شدم. او آنقدر كه «رت باتلر» براي من «ادوارد جي. رابينسون» است، خونآشام داستان نيست.
براي ماههاي بسياري، رايس عليه كروز در رسانهها كمپين تشكيل داد تا نام وي را از فهرست بازيگران فيلم خط بزنند.
وي انتخاب كروز را در اين نقش بسيار عجيب دانست و گفت: واقعا غيرممكن است ادامهي اين كار را تصور كنم. به نظر من كروز هنرپيشهي خوبي است، اما تو بايد بداني چه كاري را ميتواني انجام بدهي و توانايي چه كارهايي را نداري.
اما نكتهي تعجببرانگيز اين است كه وي پس از به روي پرده رفتن فيلم، به تعريف و تمجيد آن پرداخت و اين تغيير رويهي ناگهاني موجب شد مخاطبان رايس را به گرفتن حقالسكوت متهم كنند.
تام کروز، هنرپيشه و تهيهکنندهي 49 سالهي آمريکايي تاکنون سهبار نامزد جايزهي اسکار شده و دهها جايزهي مهم ديگر از جمله سه جايزهي «گلدن گلوب» را به دست آورده است. وي با بازي در فيلم «تاپ گان» (1986) به شهرت جهاني رسيد و از آن پس، بيش از دو دهه است که همچنان فعالانه در فيلمهاي گوناگون حاضر ميشود. ميزان دارايي تام کروز در سال 2007 بيش از 31 ميليون دلار بوده است.
از فيلمهايي که کروز در آنها به ايفاي نقش پرداخته است مي توان به: «عشق بي پايان»، «شيپور خاموشي»، «از دست دادن آنها» (1983)، «کسب و کار پرمخاطره» (1983)، «تمامي حرکات دست» (1983)، «افسانه 1985»، «تاپ گان» (1986)، «رنگ پول» 1987، «کوکتل» 1988، «مرد باراني» (1988)، «متولد چهارم ژوئيه» (1989)، «روزهاي تندر» (1990)، «دور و دورتر» (1992)، «چند آدم خوب» (1992)، «موسسه حقوقي» (1993)، «مصاحبه با خونآشام» (1994)، «ماموريت غيرممکن» (1996)، «جري مگوائر» (1996)، «چشمان کاملا بسته» (1999)، «ماگنوليا» (1999)، «ماموريت غيرممکن 2»(2000)، «آسمان وانيلي» (2001)، «گزارش اقليت» (2001)، «آخرين سامورايي» (2003)، «ماموريت غيرممکن 3» (2006)، «شيرها براي برهها» (2007)، «والكيري» (2008)، «شواليه و روز»(2010) اشاره كرد0
3. «همينگوي» و ناخشنودياش از فيلم «وداع با اسلحه»
«ارنست همينگوي» نيز جزو نويسندگاني بود كه از اقتباس سينمايي اثرش ناراضي بود. گفته ميشود وي هيچيك از اقتباسهاي رمانهايش، كه حدود 12 فيلم ميشدند، را نپسنديده بود.
همينگوي تنفر خاصي نسبت به نسخهي سينمايي «وداع با اسلحه»اش داشت. اين فيلم در سال 1932 با بازي «گري كوپر» و «هلن هينز» به روي پرده رفت. اين نويسندهي معروف آمريكايي معتقد بود «فرانك بورزاگ» در فيلم خود به پايان اصلي داستان خيانت كرده است و المانهاي رومانتيك رمان را پررنگتر از خشونت دوران جنگ به تصوير كشيده است.
اين در حالي است كه طرفداران نسخهي تصويري «وداع با اسلحه» اين نكته را ناديده گرفتند و سعي كردند در تمجيد از اين اثر سينمايي سخن بگويند.
همينگوي سعي كرد از اكران اين فيلم در پيگوت آركانزاس، شهري كه وي رمانش را در آن به نگارش درآورده بود، جلوگيري كند، اما موفق نشد.
ارنست ميلر همينگوي نويسنده و روزنامهنگار آمريكايي و برندهي جايزههاي «پوليتزر» و نوبل ادبيات، روز بيستويكم جولاي 1899 در ايلينويز آمريكا و از يك پدر فيزيكدان متولد شد.
اولين كتاب همينگوي با نام «سه داستان و ده شعر» در سال 1323 در پاريس منتشر شد. اولين اثر به چاپرسيدهي او در آمريكا نيز در سال 1925 و در قالب مجموعه داستان كوتاه «در دوران ما» به چاپ رسيد. اين كتاب از آن جهت براي او اهميت داشت كه استقبال جامعهي ادبي از سبك نگارشي جملات كوتاه را دريافت.
يكي از سهگانه داستانهاي دريايي همينگوي با نام «پيرمرد و دريا» در سال 1952 منتشر شد و با استقبال چشمگيري همراه بود؛ به طوري كه جايزهي ادبي «پوليتزر» را در سال 1953 براي او به همراه آورد. يك سال بعد از آن، موفقيت همينگوي با دريافت نوبل ادبيات كامل شد.
آثار ارنست همينگوي را به سه بخش رمان / رمان كوتاه، غيرداستاني و مجموعهي داستان كوتاه ميتوان تقسيم كرد.
خالق «پيرمرد و دريا»، در اواخر عمر به دليل چند حادثهي رانندگي، از جراحت و مصدوميتهاي زيادي در بدن خود رنج ميبرد و فشار خون بالا به همراه مشكلات كليه نيز او را آزار ميداد. ابتلا به افسردگي موجب شد تا در سال 1961 اقدام به خودكشي كند؛ اما موفق نشد. بعد از سه هفته رواندرماني، سرانجام روز دوم جولاي 1961 در خانهاش در آيداهو به زندگياش پايان داد.
طي پنج دههي گذشته بسياري از روانشناسان، زندگينامهنويسان و روزنامهنگاران نظرات بسياري دربارهي علت خودكشي ارنست همينگوي ارائه كردهاند، اما اخيرا يكي از دوستان نزديك اين نويسنده مدعي شده است كه اعمال فشارهاي رواني از سوي يكي از اعضاي «اف.بي.آي» موجب شد همينگوي در زماني كه همسرش خواب بود، در خانهي خود به زندگياش پايان دهد.
اين در حالي است كه «اي. اي هاچنر»، دوست و همكار همينگوي كه 13 سال از عمر خود را با وي گذرانده است، فرضيهاي جديد را ارائه داده است. وي معتقد است همينگوي ميدانست كه مدت زيادي تحت نظر «ادگار هوور»، مامور «اف.بي.آي»، بود. «اف.بي.آي» به رابطهاي اين نويسنده با كشور كوبا مشكوك بود و همين مراقبتها و ترس از كشتهشدن توسط اين گروه وي را بيشتر به سمت خودكشي سوق داد.
برخي معتقدند چون همينگوي به اين نتيجه رسيده بود كه دوران طلايي نويسندگياش به پايان رسيده، به افسردگي مبتلا شده و خودكشي كرده است. بعضي ديگر بر اين باورند كه نويسندهي «زنگها براي كه به صدا درميآيند» از اختلال شخصيتي رنج ميبرده است.
4. تنفر «استفان كينگ» از شاهكار «استنلي كوبريك»
يكي از معروفترين مثالهاي نارضايتي يك نويسنده از اقتباس سينمايي اثرش مربوط به دو نام بزرگ عرصهي ادبيات و فيلم ميشود: «استفان كينگ» و «استنلي كوبريك». جالب است كه همه اقتباس كوبريك را از رمان «درخشش» كينگ، شاهكار ميخوانند، اما نويسندهي اين رمان از اين كار متنفر است.
دليل اصلي كينگ براي حس منفياش نسبت به «درخشش»، انتخاب «جك نيكلسن» به عنوان بازيگر اصلي فيلم بود. كينگ معتقد بود كه اين بازيگر، ديوانگي خود را به مخاطب منتقل ميكند. اين نويسندهي بنام آثار جنايي همچنين از نوع به تصوير كشيدن الكلي بودن و مسايل خانوادگي قهرمان داستانش به دست كوبريك ناراضي بود.
كينگ تاحدي از نسخهي سينمايي اثرش ناخشنود بود كه تصميم گرفت اقتباس تلويزيوني رمانش را در سال 1997 تحت نظارت خود بگيرد. گفته ميشود اين مينيسريال كه «استيون وبر» در آن به هنرنمايي پرداخته است، بيشتر از كار كوبريك رضايت كينگ را جلب كرد.
استفان ادوين كينگ متولد سال 1947 ميلادي نويسندهي آمريكايي خالق بيش از 200 اثر ادبي در ژانرهاي وحشت و خيالپردازي است. وي نويسندگي را در سن هفتسالگي و بعد از پيدا كردن يك صندوقچهي حاوي كتابهاي جنايي آغاز كرد و با نامهاي مستعار «ريچارد باچمن» و «جان سوئيتن» تاكنون آثار متعددي نوشته است.
رمانهاي كينگ چنان با گرمي از سوي خوانندگان او روبرو شد که ديري نپاييد به سينما نيز راه يافت.
كينگ همچنين رمانهايي در ژانرهاي مختلف نوشته است، كه از آنها به «فصول مختلف»، «مسير سبز» و «چشمان اژدها» ميتوان اشاره كرد.
فيلمهاي متعددي نيز بر اساس آثار او ساخته شدهاند. کارگردانان بزرگ به اقتباس از رمانهاي او فيلمهاي بسياري ساختهاند؛ فهرست برخي از اين فيلمها که با بازي درخشان بازيگران نامدار بر پرده رفته است، از اين قرار است:
«مسير سبز»، «رهايي از شائوشنگ» و «مه» به کارگرداني «فرانک دارابونت»، «ميزري» به کارگرداني «راب راينر»، «1408» به کارگرداني «مايكل هاف استروم» و «درخشش» به کارگرداني «استنلي کوبريك».
5. «فارست گامپ» پرفروش و دستان خالي نويسندهاش
به نظر ميرسد هر نويسندهاي بايد از اقتباس سينمايي «فارست گامپ» راضي باشد، اما واقعيت خلاف اين مطلب را نشان ميدهد. «فارست گامپ» جزو پرفروشترين فيلمهاي سينمايي در زمان نمايش بود و اكران آن موجب افزايش فروش كتاب شد. اين فيلم همچنين باعث شد اين كتاب جوايز بينالمللي بسياري را كسب كند.
اما مشكل «وينستون گروم» با نسخهي سينمايي رمانش روايت و يا لحن تحريف شدهي اثرش نبود، بلكه بر سر پول بود.
بسيار جالب توجه است كه كمپاني فيلمسازي «پارامونت» و تهيهكنندگان «فارست گامپ» حتي يك دلار هم به گروم پرداخت نكردند. تهيهكنندگان «فارست گامپ» مدعي شدند كه اين فيلم اقتباسي در گيشه شكست خورده، بنابراين سودي در ميان نبوده تا به نويسندهي رمان پرداخت شود.
اين ادعاي دروغين وقتي رنگ باخت كه خبر رسيد «تام هنكس» براي بازياش در اين فيلم به جاي دستمزد، امتيازي را دريافت كرده كه از فروش آن 20 ميليون دلار نصيبش شده است.
زماني توهين به اين دروغ دردآور اضافه شد كه هيچيك از شش برندهي اسكار فيلم «فارست گامپ» در سخنراني خود نامي از گروم به ميان نياوردند.
گروم براي به دست آوردن حقش بايد سالها وقت و انرژي صرف ميكرد. وي ادامهي رمان «فارست گامپ» خود، يعني كتاب «گامپ و كمپاني»، را با اين واژهها آغاز كرد: «هيچوقت به كسي اجازه نده از داستان زندگيات، فيلم بسازد».