«كلهگنده» جديدترين فيلم فرانسوا اوزون كه چندي پيش در سينماهاي فرانسه اكران شد، احياي كمدي سياسي در فرانسه را نويد ميدهد. به قدرت رسيدن نيكلا ساركوزي الهام و حس مبارزه را به گروهي از سينماگران مبارز بازگردانده است؛ براي بهتر شدن و بيشتر خنديدن.
حرفهاي بازيگران فيلم
«کلهگنده» برخلاف لحن سبکسرانهاش، فیلم بسیار سختی بود. در پایان فیلمبرداری من خالی شده بودم، انگار که در دو ماراتن شرکت کردهام. میگویند بازیگران کار زیادی انجام نمیدهند و این درست است اما روزهای بازیگرها بسیار بلند هستند.
بازیگری یک وضعیت است. این مسئله همیشه برای من جالب است که از من میپرسند چطور میتوانم ساعتهای طولانی منتظر فیلمبرداری یک صحنه باقی بمانم. البته انتظار بازیگرها از جنس انتظار مسافران روی سکوی مترو نیست. انتظاری آزاردهنده است.
داستان فيلم
در فيلم تازه فرانسوا اوزون،كه احتمالا بهترين فيلم او نيز خواهد بود، با كمدي فوقالعادهاي روبهرو هستيم.
در اين فيلم داستان در سال 2010 اتفاق نميافتد بلكه در سال 1977 و در روستايي در شمال فرانسه با نام سنت ـ گودول، ايالتي طرفدار ژيسكاردستن قرار داريم. در اين منطقه كشمكش بين بابن منتخب كمونيست (با بازي ژرار دو پارديو) و روبر پوژول رئيس كارخانه چترسازي پوژول ـ ميشونو ( با بازي فابريس لوچيني) در اوج خود قرار دارد. خيلي زود اعتصابكنندگان، روبر پوژول را كه از زمان ازدواج مصلحتانديشانهاش با سوزان ماركيزه ( با بازي كاترين دونو) به نيمچه اشرافزادهاي تبديل شده است، به زور حبس و سپس زخمي ميكنند.
اگر خانواده پوژول واكنشي نشان ندهد،كارخانه خانوادگي در معرض نابودي قرار خواهد گرفت. اما چه كسي بايد توان خود را صرف جلوگيري از نابودي كارخانه كند؟ قطعا نه ميتوان اميدي به پسر منحرف خانواده ( با بازي ژرمي رنيه) داشت و نه انتظاري از دختر خانواده (با بازي جوديت گودرچ) كه مخالف سقط جنين است؛ هر دو انسانهاي ترسويي هستند كه در محافظهكاري دست كمي از والدين خود ندارند.
تنها سوزان، مادر خانواده باقي ميماند؛ كلهگندهاي كه هيچچيزي را به اندازه پيادهروي در جنگل اطراف دوست ندارد در حالي كه لباس ورزشي قرمزي به تن دارد اما اين اعتصاب، قطرههايي آبي است كه اندك اندك جمع شده و ميرود تا به دريايي تبديل شود. سوزان پر انرژي به كمك چترهاي پوژول ـ ميشونو ميشتابد. او سرانجام وارد جريان داستان ميشود. و براي نخستين ديدار خود با اعضاي سنديكا از زيباترين زيورآلات خود استفاده ميكند: «اين كار را براي احترام به كارگرها انجام ميدهم. من همه جواهراتم را به خودم آويزان كردم، چون بد نيست كه كارگرها هم كمي از آنها استفاده كنند.»
فرانسوا اوزون به سياست ميپردازد. اوزون كه در آخرين جشنواره فيلم ونيز كه رياست آن برعهده كوئنتين تارنتينو بود شركت كرده بود، با وجود اينكه يكي از نامزدهاي شير طلايي بود موفقيتي به دست نياورد.
وي وانمود ميكرد اين مسئله تأثيري روي او نگذاشته است. بيش از دوئلي كه در سال 2006 سگولن رويال را رودرروي نيكلا ساركوزي قرار داد، نگاه تحقيرآميز رئيسجمهور آينده نسبت به رقيب خود عامل كشيدن ماشه بوده است: «نمايشنامه «كلهگنده» اثر پيير بارييه و ژان ـ پيير گِرِدي را از مدتها قبل ميشناختم. نقش اصلي را ژاكلين ميان در سال 1980 بازي كرده بود. اما نميدانستم آن را در چه مسيري قرار دهم. و بعد در طول رقابتهاي رياستجمهوري، ناگهان ارتباطهاي اين نمايشنامه با زمان حال به نظر من قطعي رسيد. به لطف اين دو نامزد و به ويژه نيكلا ساركوزي، نمايشنامه ديگر به هيچوجه رنگ كهنگي نداشت.»
همه فيلمهاي رئيسجمهور
مورد فرانسوا اوزون تنها احياي ژانري نيست -كمدي سياسي - كه كمابيش بعد از انتخاب فرانسوا ميتران كه ژان يان را تسليم كرد به دست فراموشي سپرده شده بود. «كلهگنده» به ويژه موفقيت كمدي شگفتانگيز سال را كه به صورت DVD منتشر شد به ياد ميآورد: «ماموت». «ماموت» داستان سفر پر ماجراي مردي بازنشسته در جستوجوي مدارك كار است كه در آن سينماگراني همچون دِلِپين و گوستاو كرورن همكاري داشتهاند.اين فيلم به نوعي بيانگر حركت اجتماعي مردم و اعتراضها عليه سيستم بازنشستگي است. بهعلاوه كارگرداني تقريبا ناشناخته به نام ميشل لُكلِر به نوبه خود فيلمي كمدي را روانه پرده سينماها كرده است: «نام مردم»، عاشقانه هذيانآوري ميان يك طرفدار ليونل ژوسپن (با بازي ژاك گامبلن) و يك مبارز چپ (با بازي سارا فورستيه) را به تصوير ميكشد.
در اين فيلم، مبارز چپ روش خاصي را برميگزيند: با همه كساني كه به او مظنون شوند تمايلات راستگرايانه دارد دوست ميشود تا نظر آنها را تغيير دهد! لكر در افتتاحيه فيلم خود در لوزان تاييد كرد كه همان جرقهاي كه اوزون را به فكر ساختن «كلهگنده» انداخت، او را به ساختن اين فيلم كشانده است: «نيكلا ساكوزي آنقدر مردم را عصباني ميكند كه بسياري از آنها در واكنش براي ما نامه مينويسند و اين فقط ساركوزي نيست. فضاي كمي خطرناك فرانسه امروزي است كه ساركو در برقراري آن نقش داشته است. چون من طرفدار مبارزه با يك قلم و دوربين هستم، قصد دارم در زمينه سياست بجنگم و از ارزشها دفاع كنم. به عبارتي ميتوان گفت: سپاس آقاي رئيسجمهور! چون كه كمدي سياسي به لطف او دوباره متولد شده است.»
يك مشت فيلم سياسي
در جمعبندي دوران زمامداري رئيسجمهورها، اغلب فراموش ميكنيم به ژانرهاي سينمايياي بپردازيم كه برخلاف ميل آنها شوري به پا كردهاند.
با اين حال اين پديده در ايالات متحده نيز قابل مشاهده است، جايي كه نيكسون مثلا محور تريلرهاي سياسي خاصي مثل «همه مردان رئيسجمهور» (به كارگرداني آلن پاكولا در سال 1976) بوده است. اين در حالي است كه جورج دبليو بوش بيشتر موضوع مستندهاي جنجالبرانگيزي همچون «فارنهايت 9/11» يا «حقيقتي كه آزاردهنده است» قرارگرفته است. در 30 سال اخير فرانسه اين ژانر سينمايي يا تا حد زيادي به فراموشي سپرده شده يا اگر هم اثري توليد شده چندان توجهي به آن معطوف نشده است.
در زمان ژاك شيراك اتفاق خاصي در اين حوزه رخ نداده است: از سال 1981، «در طول چند سال هر نوع سينماي مبارز از بين رفته است» و معدود شخصيتهاي متعهد «تنها تجربه ممكن زمان ميتران را ميشناسند: نابودي توهمها و صرفنظر كردن از هرگونه خطابه ايدئولوژيك». شايد تنها استثنا (كه البته ميتوان «ماريوس و ژانت» [1997] را هم جزو اين دسته گنجاند) «دنياي بيرحم» اريك روشان در سال 1989 باشد كه هيپوليت ژيرادو در مورد آن ميگويد: «كاش حداقل ميتوانستيم از كسي بخواهيم به اين ژانر بپردازد...» مثلا از كسي مثل نيكلا ساركوزي!