مصطفي مستور معتقد است: ادبيات به معناي خاص و هنر به شکل کلي در زندگي انسانها تأثير ناچيزي دارد.
به گزارش ايسنا، اين نويسنده در نشستي با دانشجويان رشتههاي علوم انساني دانشگاه تربيت معلم با بيان اين مطلب، گفت: اين به اين معناست که هيچکس با خواندن يک رمان متحول نميشود و من بارها از ديگران شنيدهام که من فلان کتاب شما را خوانده و بسيار تأثير گرفتهام و من پاسخ دادهام که مطمئنا اثرش سه چهار دقيقهيي بوده است؛ چرا که ادبيات به طور کلي نميتواند زندگي ما را به معناي جوهري تغيير دهد و چيزهاي بسياري وجود دارد که ميتواند تأثيري عميقتر و شگفتانگيزتر از ادبيات داشته باشد؛ اين کار از عهدهي ادبيات خارج است.
او دربارهي علت نوشتن خود، گفت: اين از آن جهت است که ميخواهم تأثيري حتا جزيي بگذارم. از نظر من، کسي كه دنبال تأثيرگذاري پايا ميگردد، بايد به دنبال معلمي برود؛ چرا که اگر ادبيات ميتوانست تأثير شاياني داشته باشد، در قرن گذشته که ادبيات از اوج خوبي هم برخوردار بود، تأثير ميگذاشت و جنگ بزرگ اتفاق نميافتاد؛ ولي کتمان نميکنم که ادبيات ميتواند تأثيرهاي کوچک بگذارد؛ اما شايد مجموعهي تأثيرهاي کوچک و برآيند آنها زندگي ما را تحتالشعاع قرار دهد.
نويسندهي «استخوان خوک و دستهاي جذامي» خاطرنشان کرد: من دو نوع خواننده دارم؛ اول کساني که به ادبيات نرسيدهاند و دوم کساني که از آن عبور کردهاند.
مستور ادامه داد: من در ادبيات دنبال ادبيات نيستم و نميخواهم رمان تکنيکي بنويسم؛ اما گاهي شده که تکنيکهايي براي زيبايي اثر از خودم خلق کنم؛ چرا که قطعا تأثير بزرگ از من ساخته نيست و اگر ميتوانستم، معلم ميشدم؛ چون آنجاست که ميشود تأثير گذاشت.
اين داستاننويس عنوان کرد: ما هرگز ماهيت آدمها را نميتوانيم تغيير دهيم و آنها گاهي دچار خشونت و خشم ميشوند. اين آدمها با اين جوهره زندگي ميکنند و اين ارتباط محصولش اين کارنامهي سياهي است که پشت سر داريم و بشر نميتواند آن را نفي کند.
او يادآور شد: امروز هر کس در پي اين است که شدت تخريب و سلاحش را بيشتر کند و اين بشر امروز است و ادبيات هم در کنارش ايستاده و ميبينيم که ادبيات در اوج خودش هم تأثيرگذاري کمي دارد؛ چرا که ادبيات قرار نيست زندگي مردم را تغيير دهد.
مستور با تأکيد بر اينکه دوران تأثيرات بزرگ از طريق داستان گذشته است، گفت: تأثيرات بزرگ در حادثهاي است که از موقعيت مرزي به دست ميآيد که گوهر وجود ما را بيرون ميريزد و به سطح ميآورد تا ما به آن فکر کنيم.
او در بخش ديگري از سخنان خود با تأکيد بر اينکه ما بسياري از شناختها را در کتابها ميخوانيم؛ ولي درک نميکنيم، متذكر شد: سوختن دست در آتش با سوختن دست در کنار آتش هر دو سوختن است؛ اما درک حس سوختن براي کسي است که در آتش سوخته باشد.
مستور همچنين گفت: هر چقدر داستان عاشقانه يا عارفانه بخوانيم، تا آن را خودمان حس نکنيم و به شکل حقيقي به آن اتفاق نزديک نشويم، نميتوانيم درک درستي از آن اتفاق داشته باشيم.
نويسندهي کتاب «روي ماه خداوند را ببوس» در پايان با اشاره به علت معروفيت اين کتاب گفت: سالهاست در کتابهاي مختلف دربارهي خدا صحبت شده؛ اما تأثير اين کتاب به خاطر حس واقعيت و درگير بودن با آن است؛ چرا که داستاني مورد پذيرش قرار ميگيرد که نويسندهاش دچار موقعيت مرزي شده باشد و از دل بنويسد و به خاطر داشتن اطلاعات شروع به نوشتن کند و کتاب «روي ماه خداوند را ببوس» صرفا گزارشي از موقعيت روحي من است.