bato-adv

فهرستی از بهترین فیلم‌های ران هاوارد

فهرستی از بهترین فیلم‌های ران هاوارد
شتاب متفاوت‌ترین فیلم ران هاوارد و یکی از بهترین فیلم‌های کارنامه او که باز هم یک درام بیوگرافیک ورزشی است، اما این‌بار مثل «مرد سیندرلایی» نیست که از کلیشه‌ها پیروی کند. هاوارد در «شتاب» با ریتم فوق‌العاده سریع و تقطیع زمانی به دستاورد غریبی در بالا بردن آدرنالین تماشاگران می‌رسد.

سال پیش اگر قرار بود فهرستی از فیلم‌هایی منتشر کنیم که سال ۲۰۲۰ منتظر دیدنشان هستیم و تصور می‌کنیم در فصل جوایز ممکن است شانس داشته باشند، قطعا یکی از اسامی‌ای که به ذهنمان می‌رسید، ران هاوارد با فیلم جدیدش، «مرثیه هیلبیلی» بود.

به گزارش روزنامه هفت صبح، بازیگران اسکاری مثل گلن کلوز و ایمی آدامز در آن بازی کرده بودند و هاوارد سراغ قصه واقعی و پرفرازونشیب پسری رفته بود که از خانواده‌ای متلاشی می‌آمد، اما توانست خودش را به دانشگاه ییل برساند و حقوق بخواند. چه کسی بهتر از ران هاوارد می‌تواند قصه نابودی و سپس برخاستن آدم‌ها از خاکستر خودشان را تعریف کند؟ مهمترین مصداقش هم فیلم دوست‌داشتنی «مرد سیندرلایی» است. منتها «مرثیه هیلبیلی» شکستی برای هاوارد و طرفدارانش بود.

این کارگردان ۶۶ ساله محبوب آمریکایی که دو جایزه اسکار و نزدیک به ۵۰ فیلم در ژانر‌های مختلف؛ از درام بیوگرافیک تا کمدی در کارنامه‌اش دارد، با فیلم آخرش نتوانست منتقدان را راضی کند. ران هاوارد استاد ساختن درام‌های بیوگرافیک است و «مرثیه هیلبیلی» هم درامی بیوگرافیک است. فیلم البته مثل بیشتر کار‌های هاوارد ریتم خوبی دارد.

این دو ساعت که شرح بدبختی‌های یک خانواده است، دست هر فیلمساز دیگری می‌افتاد بعید بود تا آخرش را دوام بیاورید، ولی هاوارد با استفاده از فلاش‌بک و فلاش فوروارد در روایتش، موسیقی هانس زیمر، شوخ‌طبعی سیاه گاه‌به‌گاه و بازی‌های خوب توانسته فیلمش را تا پایان سرپا نگه دارد، ولی از آن فیلم‌هایی است که آن‌قدر بدبختی آدم‌ها در آن‌ها زیاد است که نقطه عطف ندارد. یک روند دائمی بیچارگی؛ از کتک زدن بچه تا بیکاری و مادر معتاد به قرص و پدربزرگ الکلی و محله فقیرنشین دارد که یک جایی رمق تماشاگر را می‌گیرد.

بهترین شخصیت فیلم گلن کلوز است که پیش‌تر هم با ران هاوارد در فیلم «مقاله» همکاری داشته و اینجا هم در نقش مادربزرگ عجیب‌وغریب، ولی تکیه‌گاه جزو معدود نکات روشن فیلم است که می‌شود به آن دل بست. پیام فیلم شبیه خیلی از این قصه‌هاست که باید با گذشته و خانواده‌ات کنار بیایی و آن‌ها را به‌خاطر چیزی که بوده‌اند ببخشی و بپذیری تا بتوانی رو به جلو حرکت کنی.

انگیزه‌های بو (ایمی آدامز) مادر جی دی برای معتاد شدن به قرص چندان مشخص نیست. جز اینکه خانواده فقیری هستند و بعدتر معلوم می‌شود گذشته تلخی هم داشته است. همان‌طور که معلوم نمی‌شود چطور پدربزرگ خانواده از آن آدم الکلی وحشتناک تبدیل به پیرمردی دوست‌داشتنی شده که برای دخترش تکیه‌گاه بوده است. خلاصه‌اش اینکه منتقدان به فیلم امتیاز ۳۹ از ۱۰۰ را دادند و بیشترشان هم معتقدند فیلم احساساتی است، اما قدرت نفوذ در تماشاگر را ندارد.

نمایش این فیلم که اگر آن را ندیدید هم چیزی را از دست نداده‌اید، باعث شد سراغ فیلم‌های خوب ران هاوارد برویم. او از آن فیلمسازانی است که حیف است با این یکی، دو فیلم آخرش به یاد آورده شود. تازه این فهرست فیلم‌های خوب هاوارد است. فیلم‌های دیگری هم دارد مثل «چگونه گرینچ کریسمس را دزدید» که هرچند منتقدان دوستشان ندارند، اما از فیلم‌های مهم کریسمسی و محبوب مردم به شمار می‌رود.

پدر و مادری / بازیگران: استیو مارتین، دایان ویست / امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰ /محصول ۱۹۸۹

این کمدی خانوادگی در حقیقت برمبنای تجربیات نویسندگانش، تهیه‌کنندگان و خود ران هاوارد از زندگی خانوادگی و به‌خصوص تجربه والد بودن است. فیلم نامزد دو جایزه اسکار بهترین بازیگر مکمل زن برای دایان ویست و بهترین موسیقی متن شد. جیل باکمن در سنت‌لوئیس مدیر فروش است و تمام تلاشش را می‌کند که شغلش و زندگی خانوادگی‌اش را در تعادل با یکدیگر قرار دهد.

وقتی متوجه می‌شود که پسر بزرگترش دچار مشکلات احساسی شده و نیاز به تراپی و درمان دارد و دو فرزند دیگرش هم مشکلات دیگری دارند، ناگهان انگار با یک شوک بزرگ مواجه می‌شود. او شروع به سرزنش خودش می‌کند و توانایی‌هایش را به عنوان پدر زیر سوال می‌برد. در همین اوضاع است که همسرش بچه چهارم را حامله می‌شود، درحالی‌که جیل مطمئن نیست بتواند از پس مدیریت این یکی بربیاید. همه فشار‌ها باعث می‌شوند جیل مثل پدرش به کارش معتاد شود.

فیلم بامزه‌ای است که بهترین و بدترین لحظات زندگی خانوادگی را ماهرانه و استادانه به تصویر می‌کشد. فیلم تعادل ظریفی میان واقعیت و کمدی برقرار می‌کند. جالب است که یکی از اولین فیلم‌های کارنامه هاوارد یکی از بالغانه‌ترین آثار او درباره آدم‌هاست. فیلم در گیشه هم فروش خوبی داشت.

مقاله / بازیگران: مایکل کیتون، گلن کلوز، رابرت دووال / امتیاز متاکریتیک: ۷۰ از ۱۰۰ / محصول ۱۹۹۴

هنوز خود هاوارد از اسکار فاصله دارد، اما موسیقی متن این فیلمش نامزد جایزه اسکار شد. یکی از بهترین فیلم‌هایی که درباره فضای مطبوعات ساخته شده است. داستان مردی به نام هنری که دبیر صفحه حوادث یک روزنامه است و گروهش دو خبر مهم قتل را از دست می‌دهند که باعث می‌شود روزنامه‌های رقیب از آن‌ها جلو بیفتند.

از آن‌طرف در خانواده‌اش هم تحت فشار است و از طرف دیگر روزنامه دیگری به او حقوق بیشتری پیشنهاد می‌دهد. اما هنری که تحت‌تاثیر ماجرای قتل سرمایه‌دارانی قرار گرفته که خبرش را کار نکرده، حالا تصمیم می‌گیرد روی این پرونده با دقت بیشتری کار کند. همسر باردارش هم به کمک او می‌آید تا در کشف حقیقت به او کمک کند. این کمدی-درام ۲۴ ساعت سرگیجه‌آور و تندوتیز را در فضای روزنامه به تصویر می‌کشد.

ران هاوارد در آن مقطع زمانی علاقمند بوده که فیلمی درباره روزنامه‌نگاری بسازد و این اسپیلبرگ بوده که او را به یکی از فیلمنامه‌نویسان «مقاله» معرفی می‌کند. نتیجه فیلمی آتشین با ریتمی تند و سریع از کار درمی‌آید که انرژی تحریریه را به تصویر می‌کشد. کارگردانی هاوارد و بازی گروه بازیگران قابل تحسین است. مایکل کیتون یکی از بازی‌های درجه‌یکش را در این فیلم ارائه می‌دهد.

آپولو ۱۳ / بازیگران: تام هنکس، بیل پکستون، کوین بیکن / امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰ / محصول ۱۹۹۵

بالاخره نوبت به فیلمی می‌رسد که نام ران هاوارد را به گوش آن‌هایی که تا به حال آثارشان را ندیده‌اند برساند. از اسمش پیداست که به ماموریت مهم ناسا؛ یعنی آپولو ۱۳ می‌پردازد. سال ۱۹۶۹ فضانوردانی از ناسا با خانواده‌هایشان دور هم جمع شده‌اند و شاهد لحظه فرود نیل آرمسترانگ روی ماه هستند. یکی از آن‌ها قبلا در ماموریت شکست‌خورده آپولو ۸ شرکت داشته و قرار است در ماموریت بعدی آپولو؛ یعنی آپولو ۱۳ حضور پیدا کند و به ماه برود.

بعد از یک زنجیره اتفاقات موعد سفر می‌رسد، اما کمی بعد از شروع سفر یکی از کپسول‌های اکسیژن منفجر می‌شود و ذخیره اکسیژن برای فضانوردان سفینه کافی نیست. آن‌ها باید به زمین برگردند، اما مشکلات زیادی سر راهشان وجود دارد. درحالی‌که در گلدن‌گلوب هاوارد نامزد بهترین کارگردانی شده بود، اسکار او را نادیده گرفت و به‌جایش بازی‌های فیلم و فیلمنامه نامزد اسکار شدند و به‌این‌ترتیب راه برای نامزدی بهترین فیلم هم برای «آپولو ۱۳» باز شد، اما در نهایت فقط دو اسکار فنی را به خانه برد. فیلم در زمان خودش به لحاظ تکنیکی اثر مهمی به شمار می‌رفت. منتقدان شیوه قصه‌گویی هاوارد را پسندیدند و جزئیات فنی آن را ستایش کردند.

ذهن زیبا / بازیگران: راسل کرو، جنیفر کانلی / امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰ / محصول ۲۰۰۱

داستان بیوگرافیک زندگی جان نش، ریاضیدان بزرگ آمریکایی که دچار مشکلات روانی می‌شود. اوایل دهه ۵۰ او یکی از بزرگترین ریاضیدانان است. البته مردی منزوی است که با بقیه نمی‌جوشد، اما با یکی از دانشجویانش ازدواج کرده و به‌شدت به یکدیگر علاقه دارند تا اینکه از سازمان سیا سراغش می‌روند تا بتواند کد‌های ریاضی ماشین‌های ارتباطی دشمن را بشکند.

دوران جنگ سرد ذهن جان نش را درگیر می‌کند. او دچار پارانویا و اسکیزوفرنی می‌شود. دائم صدا‌هایی را می‌شنود و تنها کسی که کنارش می‌ماند، همسرش آلیشیاست. در نهایت جان نش تمام سعی‌اش را می‌کند تا صدا‌هایی را که به گوشش می‌رسند خاموش کند. او برنده جایزه نوبل می‌شود، اما موقع دریافت جایزه دوباره اشباح را می‌بیند.

کارگردانی استادانه هاوارد باعث می‌شود که حتی موضوعات ریاضی هم باعث پیچیدگی فیلم نشوند. در حقیقت «ذهن زیبا» همه الگو‌های یک اثر هالیوودی سطح‌بالا را دارد. بازی‌های خوب، درام تعلیق‌برانگیز، به لحاظ تکنیکی استاندارد و درنهایت یک داستان عاشقانه که همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا چهار جایزه اسکار را به خانه ببرد؛ از جمله اسکار بهترین فیلم و اسکار بهترین کارگردانی برای ران هاوارد. اولین‌باری است که برای کارگردانی نامزد جایزه اسکار می‌شود و البته تنها فیلمی که برایش اسکار به ارمغان می‌آورد.

مرد سیندرلایی / بازیگران: راسل کرو، رنه زلوگر / امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰ / محصول ۲۰۰۵

نسخه موفق و درست «مرثیه هیلبیلی» درام ورزشی بیوگرافیک «مرد سیندرلایی» است؛ داستان یک زندگی پرافت‌وخیز که در نهایت رستگاری به دنبال دارد. داستان فیلم در دهه ۲۰ اتفاق می‌افتد. جیمز بوکسوری حرفه‌ای است؛ مردی قدرتمند که همه ستایشش می‌کنند، اما در یک مسابقه دستش می‌شکند و شکست می‌خورد و همین شکست آغازی بر مشکلاتش است.

دوران رکود اقتصادی پیش می‌آید و جیمز عملا بیکار است و برای تامین زندگی خانواده‌اش مجبور به کار در بارانداز‌ها می‌شود. او به یک مربی پناه می‌برد تا برایش مسابقه‌ای جور کند و در کمال تعجب مسابقه را می‌برد و دوباره به رینگ کشتی برمی‌گردد. شگفت‌انگیز است که از یک سوژه کلیشه‌ای با اتفاقات کلیشه‌ای چنین فیلم دوست‌داشتنی‌ای خلق شده است. همکاری راسل کرو و ران هاوارد بعد از «ذهن زیبا» یک‌بار دیگر منتقدان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. فیلم ادای دینی دلپذیر به یکی از قهرمانان طبقه کارگر بود و موفق می‌شود جاذبه‌های احساسی، خطر خشونت و آن حس زندگی آمریکایی در دوران رکود بزرگ اقتصادی را خیلی خوب به تصویر بکشد.

فراست/نیکسون / بازیگران: فرانگ لانگلا، مایکل شین / امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰ / محصول ۲۰۰۸

درامی تاریخی که برمبنای نمایشنامه‌ای نوشته پیتر مورگان ساخته شد؛ همان پیتر مورگانی که بعدتر خالق سریال «تاج» شد. کل فیلم داستان مصاحبه‌ای است که سال ۱۹۷۷ در آن ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا، جلوی دوربین خبرنگار تلویزیون انگلیس، دیوید فراست رفت. همه‌چیز بعد از ماجرای رسوایی واترگیت در سال ۱۹۷۲ و استعفای ریگان در سال ۱۹۷۴ شروع می‌شود.

وقتی نیکسون به‌جای ریگان پا به کاخ سفید می‌گذارد. مشاور نیکسون معتقد است که این گفتگو هم می‌تواند به او اعتبار ببخشد و هم از شبکه پولی بگیرند. گفت‌وگویی که البته در آن نیکسون شکست می‌خورد، اما میان او و دیوید فراست رابطه‌ای بر پایه احترام شکل می‌گیرد. فیلم نامزد پنج جایزه اسکار شد و ران هاوارد برای دومین‌بار توانست به نامزدی اسکار کارگردانی برسد. بازی‌های فیلم استحقاق بردن جایزه اسکار را داشتند، اما فقط فرانک لانگلا در نقش دیوید فراست نامزد اسکار شد. به گفته منتقدان، کل فیلم شبیه یک مسابقه بوکس و گاهی‌اوقات یک باله تماشایی بود.

شتاب/ بازیگران: دنیل برول، کریس همسورث، اولیویا وایلد / امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰ / محصول ۲۰۱۳

متفاوت‌ترین فیلم ران هاوارد و یکی از بهترین فیلم‌های کارنامه او که باز هم یک درام بیوگرافیک ورزشی است، اما این‌بار مثل «مرد سیندرلایی» نیست که از کلیشه‌ها پیروی کند. هاوارد در «شتاب» با ریتم فوق‌العاده سریع و تقطیع زمانی به دستاورد غریبی در بالا بردن آدرنالین تماشاگران می‌رسد. در دهه ۷۰ دو راننده مسابقات اتومبیلرانی هستند که هیچ‌کس به پای آن‌ها نمی‌رسد:

جیمز هانت خوشگذران انگلیسی و نیکی لادای جدی اتریشی. این دو نفر مهم‌ترین رقبای یکدیگر هستند، درحالی‌که به لحاظ خصوصیات اخلاقی زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند. داستان گاهی از قول لادا روایت می‌شود، به‌خصوص در سکانس پایانی فیلم. توضیح داستان فیلم کار دشواری است؛ یکسری مسابقه اتومبیلرانی و اتفاقاتی که در حین آن می‌افتد و خوشگذرانی‌های جیمز هانت و تصادف وحشتناک لادا، اما هاوارد جوری این تکه‌ها را به هم چسبانده که درامی منسجم از دل آن بیرون آمده است.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین