کتابِ «فرهنگ نمادها» با تلاشِ بیوقفه سودابه فضایلی، نویسنده و مترجم و پژوهشگر، چند سال پیش منتشر شد. او بهگفته خودش، کار فرهنگ نمادها را از سال 1376 آغاز کرد و دو سال بعد جلد اول را به چاپ رساند تا اینکه 12 سال بعد این مجموعه جامعِ پنج جلدی را یکتنه به ثمر رساند. این فرهنگ چنانکه در مقدمه آن آمده است هدفی خاص دارد و به همین دلیل همچون واژهنامه و فرهنگ لغات معموله نیست که مجموعه تعاریف باشد بلکه طبعا برای شکستن چارچوبهای ثابت و گردآوردن کرانهها در یک بینش است. چاپِ چهارم این فرهنگ، اخیرا با حروفچینی و ویراستِ جدید در سه جلد درآمده است.
خبر چاپ جدید (چهارم) «فرهنگ نمادها» را شنیدیم.
بله این چاپ، حروفچینی جدیدی است با فونت ریزتر و قطع رقعی و در سه جلد درآمده؛ این سه جلد با کمربندی به هم بسته شده تا اتفاق چاپهای قبل نیفتد که جلدی نایاب میشد و فراهمکردن دوره کامل بسیار دشوار شده بود.
اولین چاپ در چه سالی بود؟
کار بر فرهنگ نمادهای پنججلدی را از 1376 شروع کردم؛ جلد اول در 1378 و به ترتیب سایر جلدها، هر یک با فاصله دو سال چاپ شدند تا جلد پنجم که در 1387 چاپ شد. نشر جیحون پا به پای من ایستاد تا کار ترجمه و تحقیق بر این فرهنگ را تمام کنم. علت طولانیشدن کار بر این فرهنگ که دوازده سالی به طول انجامید؛ یافتن اعلام و اسماء در منابع مختلف بود. چنانکه میدانید اصل این فرهنگ بهشیوهای تطبیقی تدوین شده بود و برای هر مدخل، مؤلفان نمادهای گوناگون را در تمدنها و فرهنگهای مختلف جهان بررسی کرده بودند. از اینرو من مجبور بودم برای ترجمه این فرهنگ، تحقیق وسیعی بر هریک از مداخل انجام بدهم، و گاه مجبور میشدم برای یافتن عَلَمی کتابی را از آنطرف آبها سفارش بدهم و بحمدالله توانستم آن را به سرانجام برسانم.
گفتید که چاپ جدید با حروفچینی جدید منتشر شده است؟
بله، به همین دلیل من فرصت را غنیمت شمردم و به شرح و تفصیل اعلامی پرداختم که در چاپ قبلی مراجع و منابع کافی برای پرداختن به آنها در اختیار نداشتم. در این مجال منابع جدیدی برای تحقیق بر این مداخل تهیه کردم، و دو سالی برای این افزودهها وقت گذاشتم، و سیصدصفحهای به مجموعه اضافه کردم.
این سیصدصفحهای که بر مجموعه چاپهای قبلی افزودهاید، چه نوع تحقیقی است؟ آیا پژوهش در اسماء است یا پژوهش در مفاهیم؟
ترجمه «فرهنگ نمادها» تفاوتی خاص با ترجمه متون دیگر، ازجمله ترجمه شعر و رمان و حتی متون فلسفی، روانشناسی یا جامعهشناسی و امثال این موضوعات دارد، چراکه در ترجمه این فرهنگ نهتنها میبایست بر چگونگی تلفظ اعلام تحقیق میکردم، بلکه هریک از اعلام دارای تاریخچه و شرحی بودند که شرح و تفصیل آن در فرهنگ نمادهای اصلی نیامده بود، چراکه به نمادهای خاص هریک از مداخل در تمدنها و آیینهای مختلف جهان پرداخته بود، و اسطورهها، قهرمانان، چهرههای تاریخی، اشیای قدسی، رسوم، و از این قبیل را فقط از منظر نمادشناسی نگریسته بود؛ اغلب اوقات شرح احوال شخصیتهای موردبحث در این فرهنگ، یا موضوعات و اصطلاحات مختلف بعضی مداخل، که در کتاب اصلی فقط اشارهای به آنها شده بود در ایران ناشناخته بود، و آنچه را که من در فرهنگ نمادها مورد تحقیق قرار دادهام، شرح بر اعلامی است که مؤلفان فرهنگ نمادها، فقط نمادهای آن را مورد بررسی قرار داده بودند اما به ایضاح آنها نپرداخته بودند، و یا اینکه قولی از نویسندهای، یا جملهای از کتابی را آورده بودند بیاینکه توضیحی در مورد آنها بدهند، و من بر خود واجب دیدم در مورد همه آنها تحقیق کنم و آن را در لابهلای متن و یا در پانوشتها بیفزایم.
در مورد تلفظ اسماء هم تحقیقی داشتهاید؟
بله، بدیهی است که یکی دیگر از معضلات ترجمه فرهنگی چون فرهنگ نمادها، تلفظ اسماء است، با توجه به گوناگونی و بیش از هزاران اسمی که در این فرهنگ مطرح میشود، میبایست تلفظ آن مطابق با تلفظ زبان مبدأ باشد؛ زیرا برخلاف گذشته که تلفظ فرانسوی اسماء رایج بود، در سنوات اخیر کوشش میشود، اسماء، بخصوص اسامی اسطورهها را نزدیک به زبان اصلی آنها تحریر و تلفظ کنند، البته به غیر از اسماء قدیمی شناختهشده و عادتشده، از قبیل ارسطو و افلاطون، و امثالهم. در افزودههای جدیدم بر این فرهنگ مثل پنج جلد چاپهای قدیم، کوشش کردم به آخرین منابع و مراجع برای تلفظ برخی اعلام ناشناخته مراجعه کنم و مطابق با آنها عمل کنم.
آیا در این چاپ جدید همچنان بخش ایران قابل تجدیدنظر است، و باید بر این مجموعه الحاق شود، یا احتیاج به یک تحقیق جامع، و فرهنگی مستقل دارد؟
تحقیقات و افزودههای من بر فرهنگ نمادها در همان چارچوب فرهنگ نمادهای قدیم است و تحقیقات جدید در مورد برخی اعلام صورت گرفته؛ اما در مورد اسطورهها و آیینها و اشیاء و کتب قدسی ایران، به همان شیوه فرهنگ دیگرم، فرهنگ غرایب، اخیرا فرهنگی را در دست پژوهش و تألیف گرفتهام و امیدوارم بتوانم آن را به بار بنشانم.
نکته دیگر این است که آیا کسانی که دوره فرهنگ نمادها را با چاپ قدیم ابتیاع کردهاند، بهنحوی دسترسی به افزودههای جدید شما خواهند داشت؟
من از نشر کتابسرای نیک خواستهام که افزودهها را در کتابی علیحده چاپ کنند تا کسانی که چاپ قدیم را داشتهاند بتوانند بهعنوان مکمل فرهنگ قبلی، به افزودههای جدید دسترسی پیدا کنند. چاپ مکمل بر یک فرهنگ شیوهای است که اغلب ناشران جهان در مورد فرهنگهای اختصاصی انجام میدهند.
در طول این سالها شما نزدیک به سی کتاب و دهها مقاله تألیف، تحقیق و ترجمه کردهاید؛ در کشورهای غربی معمولا ناشران، مؤلف/ مترجم را حمایت میکنند و تمام تألیفات او را به چاپ میرسانند، دولتها حقوقی ماهیانه به او پرداخت میکنند تا در فاصله چاپ دو کتاب بی درآمد نماند، در ضمن محلی برای اسکان هنرمندان در نظر میگیرند و حقوق بازنشستگی و بیمه هنرمندان در بودجه این دولتها منظور میشود، برای شما چگونه بوده است؟
برای من هرگز چنین اتفاقی نیفتاده. من موضوعی را انتخاب میکنم و چند سال روی آن کار میکنم، بعد به ناشری مراجعه میکنم، و اگر کتاب را پسندید، که تازه معیار پسند یک ناشر خود جای بحث دارد، وارد مرحله قرارداد و چاپ کتاب میشویم، که چاپ کتاب در ایران معمولا سه تا چهار سال بعد از تحویل به ناشر صورت میگیرد. شاید هستند مؤلفان و مترجمانی که از طریق کتابهایشان زندگی میکنند، اما من جزء آنها نیستم؛ بااینکه حالا دیگر پنجاه سالی هست که روزی هفت الی هشت ساعت کار میکنم، اما ازطریق نوشتههایم حقوقی دریافت نمیکنم تا بتوانم مستقل باشم. البته بعضی ناشران ملاحظات اخلاقی را رعایت میکنند، اما بعضی دیگر نه.
چقدر عجیب است، یعنی شما با اینهمه کتاب و مقاله حقوق مشخصی ندارید؟
درواقع نه! این مبتلابه بسیاری از اهل قلم است. شاید یکی از مشکلات ناشی از عملکرد بعضی ناشران است که شاید بارها کتابی را چاپ میکنند، اما در شناسنامه کتاب همان چاپ قبلی را درج میکنند؛ یا قیمت کتاب را بالا میبرند، اما به مؤلف/مترجم طبق قرارداد سالها پیشپرداخت میکنند، گویی مؤلف/مترجمان خالق اصلی کتاب نیستند. بعضی کتابهای من به قیمت حتی ده برابر آنچه در ابتدا با من قرارداد بسته شده بود، به فروش میرسد، و یا بارها تجدید چاپ میشود اما به من اطلاع داده نمیشود.
شما این بیاخلاقی را ناشی از چه میدانید؟
این بیاخلاقی به دلیل عدم وجود قانونی مدون برای حفظ حقوق مؤلف/مترجم است. ناشران، کتابفروشان، چاپچیها سندیکا دارند اما مؤلف/مترجمان که محور اصلی موجودیت شغلی آنها هستند، نه سندیکا و صنف دارند نه انجمنی تا نظرخواهی کنند و ببینند برای بهدستآوردن حقوق قانونی خود و تنظیم یک قانون مدون چه باید کرد.
اما اگر چنین سندیکایی برای مؤلف/مترجمان تشکیل شود، به نظر شما قبل از هر چیز چه مشکلی را باید بررسی کند؟
از مشکلات اصلی، چاپ بیرویه کتابها در ایران است. ناشران نامداری که سالها کتابهای باارزش نشر دادهاند، و حامی فرهنگ مملکت هستند، اینک با ناشرانی مواجه هستند که هریک شاید بیش از چند کتاب نشر ندادهاند و بعد کارشان متوقف شده است. هریک از این قبیل ناشران، کتابی از نزدیکان و دوستانشان به چاپ میرسانند، اما چون کتاب بهطور سیستماتیک چاپ نشده؛ یعنی نه موضوع و لزوم چاپ چنین کتابی معلوم است، نه در مورد زیباییشناسی کتاب، اعم از طرح جلد، یا صفحهآرایی آن کوششی به عمل آمده، و نه در مورد معرفی و تبلیغات رسانهای کتاب اقدامی صورت گرفته، و نه در مورد پخش آن توجهی مبذول شده، این بازار غریب در نشر ایران به وجود آمده، و بدیهی است که صدها کتاب چاپ میشود و دیده نمیشود. شاید همین مسائل است که تعداد تیراژ را به 200 نسخه رسانده است.
آیا این مشکل فقط منوط به ناشران است؟
درواقع نه! ببینید این بسیار تحسینبرانگیز است که نسل جوان با این شور و شوق به سرودن شعر و نوشتن داستان و متنهای ادبی میپردازند که خود نشانه یک نهضت اجتماعی و فرهنگی است و اعلام وجود نسلی که چندان محلی برای ابراز وجود نمییابد. مسلما از ماحصل این دوران، آثار ماندگاری بهجا خواهد ماند و هنرمندان صاحبسبکی بر خواهند خاست؛ اما از سوی دیگر آن روی سکه را نیز باید دید؛ مشکل انفجار کتابهای شعر و داستان و ترجمههای بیقدر که به آثار درست، آسیب میزند، و ارزش کتابت را از بین میبرد و مرتبه شاعر و نویسنده را کاهش میدهد، باید بررسی شود. به نظر من بررسی این پدیده در حیطه جامعهشناسان است تا محقق کنند چرا در ایران، همه میخواهند شاعر یا نویسنده باشند. آیا همه اینها شاعر و نویسنده باقی خواهند ماند و آیا بهصورت حرفهای به این امر ادامه خواهند داد، درواقع جواب این سؤال را «زمان» خواهد داد، و سره از ناسره جدا میشود. و البته همینگونه است برای مترجمانی که بدون دانستن زبانِ مبدأ و مقصد به کمک گوگلترجمه، به ترجمه متون معتبر جهان میپردازند، و هرکجا را نفهمیدهاند از متن اصلی حذف میکنند، و مسائلی از این قبیل.
خوب مشکل ناشران بیرویه، شاعران و نویسندگان غیرحرفهای را دیدیم، دیگر کدام گروه به عقیده شما برای اهل قلم مضرند؟
شاید نکته دیگر مربوط به ویرایش کتاب است، چون بهعنوان مثال کار ویراستارانی چون منوچهر انور، یا ابوالحسن نجفی برای ویرایش کتاب درجای خود محترم و ضروری است، اما ویراستاران اخیرالورود، که امروزه در بسیاری از بنگاههای نشر نشستهاند و نوشته مؤلف/مترجمان کارکشته و خبره را سلاخی میکنند، بدون کمترین سلیقه زیباییشناختی و یا سواد کافی، جای بحث دارد. میتوانم بگویم یک جریان شبهویرایش ایجاد شده. این شبهویراستاران مورد اعتماد عدهای از ناشران هستند، و حتی در انتخاب متن برای چاپ اظهارنظر میکنند، و از زیر دستشان تمام کتابها با یک نثر روزنامهای و بیشخصیت بیرون میآید. البته نباید نادیده گذاشت که بعضی از نثرها نیاز به ویراستاری دارد. اما نثر چه کسانی؟ طبعا نثر کسانی که این انفجار کتاب را موجب شدهاند، نیاز به ویراستاری دارد؛ ولی متن نویسندگان و پژوهشگران حرفهای بهیقین نه! یکیدیگر از معضلات کتابت، مسئله رسمالخط است که هنوز استانداردی برای آن تعیین نشده است. چسبیدگی کلمات ترکیبی با پدیده نیمفاصله به دو جزء و سه جزء تقسیم میشود، درحالیکه زبان فارسی زبانی ترکیبی است و هر واژه اغلب از ترکیب دو نیمواژه تشکیل شده، و ازقضا یکی از امکانات تندخوانی زبان ما چسبیدگی اجزاء کلمات در خط فارسی است. علاوه بر این، از آنجاکه نمیتوان نیمفاصله را در دستنوشته رعایت کرد، نمیتوان قانون خاصی برای آن نوشت، البته منظور من های جمع یا به اضافه و یا پیشوندها و پسوندهایی که شکل کلمه را تغییر میدهند، نیست که آنها منطقا باید با نیمفاصله نوشته شوند، بلکه منظورم وقتی است که کلمهای ترکیبی، معنایی جدید به وجود میآورد، دیگر تفکیک اجزای آن بیمورد است. حالا با این پدیده جدیدالتأسیس رسمالخط، هر نشری ساز خود را میزند. این هم از آن مواردی است که معضل ناخواستهای برای اهل قلم ایجاد کرده است.
و جز اینها؟
شاید بتوانم گفت کمکاری ارباب رسانهها. برنامه درستی در تلویزیون و رادیو برای معرفی آثار وجود ندارد؛ جراید هم مگر با استثنائاتی قابلاحترام، برای کشف و تحلیل آثار، خود را ملزم نمیبینند. برخی از مجلات ما پر هستند از مصاحبه؛ البته بعضی از این مصاحبهها در جای خود دارای ارزشاند؛ اما مصاحبهگر باید به متن موردنظر اشراف داشته باشد. گاهی دیدهام جوانی از طرف نشریهای برای مصاحبه میآید که حتی کتاب را نخوانده و در هنگام مصاحبه با تورق کتاب، سؤالی باری به هر جهت مطرح میکند. اغلب ایندست مصاحبهگران حاضر نیستند سؤالاتی با استناد بر مطالب کتاب، از قبل تنظیم کنند، و آن را در اختیار نویسنده قرار دهند، چراکه در این صورت لازم میآید کتاب را خوانده باشند. بدیهی است که جوابها هم چون بغتتاً داده میشود، بر مبنای محفوظات مؤلف/مترجم خواهد بود، بدون هرگونه تحقیق اضافی یا تفکری بیشتر درباره سؤال. درنتیجه برخی از این مصاحبهها به خاطرهگویی میانجامد و متأسفانه باید گفت که به خواننده چیزی اضافه نمیکند.
مقالهنویسی چطور؟ آیا چاپ مقالات در جهت اعتلای فرهنگ است؟
البته که هست، اما معمولا مقالات، بهخصوص مقالههای پژوهشی در اکثر مجلات چاپ نمیشوند؛ به دو دلیل، یکی اینکه برای نوشتن یک مقاله پژوهشی مؤلف اجبارا باید وقت بگذارد و تحقیق کند، و درنتیجه مانند یک کتاب، باید حقالتألیفی به آن تخصیص داده شود، اما بسیاری از نشریات نمیتوانند چنین مبلغی را پرداخت کنند؛ از طرف دیگر مخاطب ایندست نشریات به سادهخوانی و خاطرهخوانی عادت کردهاند، و اگر احیانا مقالهای پژوهشی چاپ شود، خوانده نمیشود.
چطور میتوان قدمی برای اصلاح این مشکلات برداشت؟
درست نمیدانم. شاید قوانین مربوط به کتاب باید بازنویسی شود. ایجاد سندیکای مؤلفان/مترجمان بسیار ضروری است.
و سؤال آخر، آیا به خاطر اینکه یکتنه با صرف سالها وقت، این فرهنگ را ترجمه و تحقیق کردهاید، هیچ قدردانیای از شما شده؟
ببینید، همین رسیدن این فرهنگ به چاپ چهارم، یعنی قدردانی و تشویق. بسیاری از استادان دانشگاه این فرهنگ را تدریس میکنند، و بسیاری از دانشپژوهان از این فرهنگ استفاده میکنند، نهفقط در مقالات و کتب پژوهشی خود، بلکه حتی بهعنوان دستمایهای برای داستاننویسی، یا کارهای هنری دیگر. باید گفت در این ملک، کسی که به کار هنر و کتابت جذب میشود، از روی عشق، به این کار پرداخته، و جواب را از همان انگشتشمار مخاطب خود میگیرد. البته مشکلات برای هنرمندان بسیار است، اما ما دیگر کرگدن شدهایم.