bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۴۸۱۵

میراث خواران اتحاد شوروی در چچن

تاریخ انتشار: ۱۱:۳۱ - ۲۲ فروردين ۱۳۸۹


کوهستان های شمالی قفقاز محلی است برای درگیری های بی پایان که خبر از تضادهای ویرانگری در درون روسیه می دهد. نبرد بین جنگجویان چچنی و ارتش منظم روسیه به نظر می رسد با افسانه قدرت روسی ساخته و پرداخته تبلیغات رسانه های مسکویی تنها باید یک برنده داشته باشد اما سال ها جنگ بدون پیروزی اسرار پشت پرده کرملین را برملا می کند. 

نگاهی دقیق به تاریخچه این درگیری ها نشان می دهد همیشه تندبادهای سیاسی مسکو آتش قفقاز را شعله ور می سازد. شورش های چچن در دوران جنگ روسیه - ترکیه (1878 - 1877)، انقلاب سال 1905 روسیه، انقلاب سال 1917 روسیه و جنگ داخلی در روسیه ادامه داشت. 

استالین با توجیه جلوگیری از اقدام مردم چچن در کمک به آلمان در زمان جنگ جهانی دوم آنها را وسیعاً به مناطق دیگر کوچ داد اگرچه جبهه آلمان هیچ گاه به مرزهای چچن نرسید، پس از سال 1956 و طی دوران استالین زدایی تحت حکومت نیکیتا خروشچف به مردم چچن اجازه برگشت به سرزمین خود داده شد. این بار شبح روسی سازی به نام کمونیسم چچن ها را در کنترل پایتخت داشت. 

با فروپاشی اتحاد شوروی چچن به کانون توجه کرملین تبدیل شد. در شرایطی که دولت روسیه به رئیس جمهور چچن، ژنرال جوهر دودایف به مدت سه سال اجازه داده بود هر چه می خواهد بکند ك قوانین روسیه در منطقه چچن به قوت خود باقی ماند، روبل روسیه همچنان در جریان بود، نه کنترل مرزی وجود داشت و نه موانع گمرکی ایجاد شده بود. ساکنان چچن همچنان شهروند روسیه ماندند و مشکلات خود را از طریق ساختارهای موجود در فدراسیون روسیه حل می کردندك دودایف سخن از استقلال گفت. 

بوریس کاگارلیتسکی عضو ارشد پژوهشکده مطالعات سیاسی تطبیقی آکادمی علوم روسیه معتقد است: «دودایف در پی استقلال چچن نبود و فقط خواستار موقعیتی ویژه برای چچن در چارچوب روسیه یا یک اتحادیه اوراسیایی بود. دودایف انتظار داشت مذاکره پس از چند سال مقاومت آغاز و پس از آن موقعیت ویژه ای برای چچن تعریف شود. اما در مسکو تصمیم متفاوتی گرفته شده بود.
 
مشکل حل نشده چچن به دستاویزی در سیاست داخلی روسیه تبدیل و از آن برای تغییر رابطه نیروهای سیاسی مقامات و مخالفان و بالا بردن درجه محبوبیت مقامات و ...، استفاده شد. بنابراین ناگزیری جنگ در چچن از پیش معلوم بود و سرچشمه های آن نه در قفقاز که در مسکو بود.» 

به ناگاه در واپسین روزهای 1994در آستانه انتخابات پارلمانی ستون های تانک وارد قلمرو جمهوری شورشی چچن شدند و در مسیر خود ساکنان صلح جوی منطقه را گلوله باران کردند و وزیر بهداشت اینگوشً، همسایه چچن را کشتند. هواپیماها و توپخانه برای ارعاب چچنی ها به بمباران و گلوله باران گروزنی پایتخت چچن پرداختند، شهری که در قرن نوزدهم به دستور ژنرال های روس ساخته شده بود و حالا جای فوق العاده ای برای پولشویی میلیون ها دلار سرقتی از پایتخت و قاچاق سلاح بود، فعالیت هایی که به تعبیر کاگارلیتسکی محافل حاکم مسکو با انجام آن دست خود را گرم می کردند. 

دلیل این لشگرکشی پرهزینه از نگاه بوریس کاگارلیتسکی فرار کرملین از مشکلات بود: «بحران رژیم، سقوط اقتصادی و شکست های جبران ناپذیر در همه عرصه های سیاست خارجی و داخلی همکاران یلتسین را وادار کرد به دنبال راه فرار بگردند چراکه یک جنگ کوچک پیروزمند راه جذابی برای افزایش محبوبیت رژیم، سرکوب مخالفان و همزمان شاید، تعویق انتخابات و رهاشدن از شر افراد عصبی در صفوف خود رژیم به نظر می رسید.» 

اما تدارکات سنگین یلتسین و هنر او در ایجاد بحران های عجیب و غریب و سپس فرونشاندن آنها، یعنی ترکیب غم انگیزی از کمدی و تراژدی نتوانست کاری از پیش ببرد واحدهای چچنی به فرماندهی اصلان مسخدوف در اوت 1996 گروزنی را تصرف کردند و بقایای واحدهای ارتش فدرال را در داخل شهر به محاصره درآوردند. ژنرال های روس نتوانستند کاری انجام دهند، جز آنکه تهدید به استفاده از توپخانه و نیروی هوایی برای پاک کردن آن شهر از روی زمین (همراه با سربازان به دام افتاده خود در آن) کنند. آشکار بود که هم به لحاظ فنی و هم سیاسی، این کار کاملاً خارج از قدرت آنان بود. زمانی که این تهدیدها به واقعیت نپیوست، دولت مرکزی راه دیگری جز تسلیم بالفعل نداشت که قرارداد صلح خاساویورت و ریاست جمهوری مسخدوف مهر تاییدی بر آن زد. 

در کرملین بادها خبر از تغییر فصل می دادند و با پایان عصر یلتسین گروه های رقیب برای هم خط و نشان می کشیدند.
در سروصدای دعوای رسانه ای حاکمان با وقوع چند انفجار در آپارتمان های مسکونی روسیه، انگشت اتهام کرملین بار دیگر به سوی چچن ها نشانه رفت. 

مقامات چچنی اعلام کردند گروه تحقیق خود را تشکیل و قول دادند که هر شهروند این جمهوری را که جرمش احراز شود تحویل دهند. آنها همچنین متعهد شدند «عملاً از هیچ کمکی به نیروهای فدرال دریغ نکنند.» پرزیدنت مسخدوف با سران مناطق مرزی روسیه دیدار کرد و خواستار ملاقات با یلتسین شد. با این حال، کرملین به درخواست های فوری گروزنی پاسخ نداد.
 
نمایندگان جنگجویان چچنی منکر دست داشتن در بمب گذاری ها یا تماس با بن لادن بودند و اعلام کردند «مسکو را سیاستمداران مسکویی منفجر کرده اند.» این جنگجویان افزون بر اظهارات کلی درباره غیرقابل قبول بودن چنان روش هایی، پرسشی منطقی را در نزاویسمیاگازتا مطرح کردند: «چگونه ممکن است یک تن مواد منفجره را به شهر کاملاً محافظت شده ای مانند مسکو آورد؟»
ولادیمیر پوتین (که در آن زمان نخست وزیر بود و سعی داشت رئیس جمهور شود) با به کارگیری ادبیات منحصر به فرد خود قول داد تروریست های چچنی را «در مستراح نفله کند» و به این ترتیب سناریو جنگ در چچن با قطع برق و گاز مردم چچن در پاییز 1999 آغاز شد. 

در نوامبر و دسامبر 1999، ارتش در نزدیکی آرگون، مارتان و گروزنی با مقاومت سرسختانه ای روبه رو شد و تلفات فاجعه باری داد که سانسور نظامی ابتدا آن را از مردم روسیه پنهان داشت. آفندهای بیهوده جبهه ای جای خود را به مانورهای جناحی بدطراحی شده دادند که در نتیجه ارتباط ستون های پیشتاز روس با واحدهای خود قطع شد و لذا این ستون ها قلع و قمع شدند. مطابق معمول، توپخانه و هواپیماها طرف خودی را می کوبیدند؛ چیزی برای تغذیه نیروها وجود نداشت؛ و در بازارهای مناطق «آزادشده» به دست نیروهای فدرال، سربازان تجارت پررونقی با شورشیان داشتند. 

جنگجویان سلاح، مهمات و سوخت در ازای غذا و ودکا به دست می آوردند. غارت، چپاول و فرار از خدمت پدیده ای معمول و ارتش به شکل آشکاری در حال فروپاشی بود. 

کاگارلیتسکی که لحظه به لحظه جنگ را تعقیب کرده است از فاجعه و کشتار در گروزنی به نام یک قصابی واقعی یاد می کند: یک بار دیگر تلی از جنازه سربازان در خیابان ها، زره پوش های سوخته و رهاشده و نبردهای بی امان بر سر هر خانه و محله. تفاوت فقط در این بود که این بار ارتش روسیه با چنان سبعیتی عمل می کرد که حتی در برابر رویدادهای جنگ نخست چچن شگفت انگیز می نمود. مناطق مسکونی که زنان، سالمندان و کودکان روس در آنها پناه گرفته بودند با استفاده از راکت آتشبار و موشک های گراد، اوراگان و نیز بمب افکن های استراتژیک بمباران شدند. 

اکنون بار دیگر اخباری از انفجارهای مهیب مسکو حکایت دارد و طبق معمول انگشت اتهام به سمت گروه های شورشی قفقاز گرفته شده است. اما راز این همه تندخویی علیه قفقاز چیست؟ کاگارلیتسکی بر این باور است که «اگر رژیمی که در روسیه استقرار یافت گرایش خاصی به آدمخواری داشت، دلیلش این نبود که از آدمخواران حرفه ای تشکیل شده بود، بلکه به دلیل آن بود که جوهر اجتماعی برنامه اقتصادی آن آدمخوارانه است.» 

کاگارلیتسکی در این زمینه به خوبی نشان می دهد مردم چچن از یک طرف با فقر و بی نظمی افراط گرایان هوادار مسخدوف و از طرفی با فساد و نژادپرستی دارودسته پوتین درگیر بودند. 

کاگار لیتسکی «گرایش های گانگستری» را محکوم می داند که با «نظامی گری» صرف «زیاده روی های ارتش» را سبب شدند و در نهایت سقوط اخلاقی را پدید آوردند که همگان در آن گرفتار آمدند: «در حالی که جوانان خوش خوراک «خانواده های آبرومند» خدمت نظام خود را به گونه ای می خریدند، رشوه گیری به هنجاری روزمره در دفاتر نظام وظیفه تبدیل شده بود. اعضای جامعه «جوانان ثروتمند» نیز دسته دسته، نه در جبهه ها و با گلوله های چچنی که در اثر تصادف اتومبیل و مصرف بیش از اندازه موادمخدر می مردند.»
او همچنین هیستری نژادپرستانه غیرواقعی رسانه ها را محکوم می داند که از دیدگاه آنان، کل مردم چچن باید تاوان اقدامات فرماندهان نظامی همچون بسایف و خطاب و بمبگذاری های افراد ناشناس را بپردازند. 

اما آیا باز هم توفان فاجعه ای دیگر برای کسب محبوبیت در راه است؟ آیا این بار هم تانک ها و هواپیماها برای تسخیر و ویرانی سرزمینی که قبلاً آنجا را قاچاق، دلارهای تقلبی و پولشویی به تباهی کشیده رهسپار خواهند شد؟ 

به نظر می رسد یک نفر پاسخ این پرسش را دارد: ولادیمیر پوتین (که اکنون نخست وزیر است و سعی دارد دوباره رئیس جمهور شود). منبع نقل قول ها: «میراث خواران اتحاد شوروی «نوشته» بوریس کاگارلیتسکی «ترجمه» شهریار خواجیان» انتشارات کتاب آمه - 1388.

برچسب ها: چچن روسیه
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین