bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۲۸۴۴۲

کوته فکریِ معامله گرانه ترامپ

کوته فکریِ معامله گرانه ترامپ
تمایلِ شرکایِ خارجی به کمک به ایالات متحده آمریکا، صرفا تحت تاثیرِ قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا (جلوه‌های قدرت سخت این کشور) نیست. بلکه این کشور‌ها با تاثیرگرفتن از قدرت نرم (جاذبه) آمریکا که مبتنی بر فرهنگ باز، ارزش‌های دموکراتیکِ لیبرال، و سیاست‌های آمریکایی که مشروع تصور می‌شوند به آمریکا گرایش دارند. سیاست خارجی آمریکا فقط در صورتی موفقیت آمیز خواهد بود که آمریکایی‌ها به این موضوع توجه داشته باشند.
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۹ - ۱۷ بهمن ۱۳۹۸
فرارو- جوزف نای* در وبگاه تحلیلی پراجکت سیندیکیت نوشت: ممکن است حملات دونالد ترامپ به ماهیت ناعادلانه تجارت چین (و تجارت با این کشور) و همچنین سیاست‌های آن‌ها در زمینه فناوری، قابل توجیه باشد با این حال، تاکتیک‌های وی در این زمینه، به اتحاد‌ها و نهاد‌هایی که ایالات متحده آمریکا به آن‌ها وابستگی و اتکا دارد، آسیب زده اند. در این نقطه این پرسش مطرح می‌شود: آیا دستاورد‌های کوتاه مدت بر هزینه‌های نهادیِ بلندمدت، سنگینی خواهند کرد؟

به گزارش فرارو، مدافعان و حامیان ترامپ ادعا می‌کنند: "رویکردِ تهاجمی و یکجانبه وی، سکون و ناکارآمدیِ رژیمِ تجارت بین المللی را شکست و از تضعیفِ قدرت آمریکا توسط دیگر کشورها، جلوگیری کرد". با این حال، دیپلماسیِ معامله گرانه ترامپ، کاملا با دیدگاه نهادی در سیاست خارجی که وزیر خارجه سابق آمریکا "جرج شولتز" آن را "باغبانی توام با صبر" توصیف کرده بود، متفاوت است.

از جنگ جهانی دوم به بعد، روسای جمهور آمریکا تمایل داشته اند تا از نهاد‌های بین المللی پشتیبانی کنند و از این طریق، دستور کار خود و افزایش قدرت آمریکا را پیگیری کنند. این رویکرد، در چهارچوب‌های مختلف نظیرِ توافق منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در دوره ریاست جمهوری لیندون جانسون، توافقات کنترل تسلیحات در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، جرالد فورد، و جیمی کارتر، توافق ریو در دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، سازمان تجارت جهانی و رژیمِ کنترل فناوری موشکی در دوره بیل کلینتون، و یا توافق آب و هوایی پاریس در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما، قابل مشاهده است.

در دوره ترامپ، شاهد دولتی در آمریکا هستیم که به نحو گسترده‌ای در چهارچوب یک سیاستِ سازمان یافته، از نهاد‌های چندجانبه (سازمان‌های بین المللی)، انتقاد می‌کند. سال ۲۰۱۸، "مایک پمپئو" وزیر خارجه آمریکا اظهار کرد از زمانِ پایانِ جنگ سرد، ساختار و نظم بین المللی، ناکامی‌های زیادی را برای آمریکا به وجود آورده است. وی در ادامه با طرحِ یک شکایت گفته است: "چندجانبه گرایی به هدفی برای خودش تبدیل شده است (اشاره به ناکارآمدی چندجانبه گرایی). هر چه توافق‌ها و قرارداد‌های بیشتری امضا می‌کنیم، اینگونه به نظر می‌رسد که امنیت بیشتری را تجربه می‌کنیم. هر چه بوروکرات هایِ بیشتری داشته باشیم، اینگونه به نظر می‌آید که کار‌ها بهتر انجام می‌شوند". دولت دونالد ترامپ، به رویکردی کوته فکرانه (و البته معامله گرانه) در قبالِ نهاد‌ها و سازمان‌های بین المللی روی آورده است.

نهادها، حقیقتا الگو‌های ارزشمندی از رفتار اجتماعی هستند. آن‌ها چیزی بیش از سازمان‌های رسمی هستند که گاهی اوقات تغییر شکل می‌دهند، نیاز به اصلاح دارند و یا به کل، کنار گذاشته می‌شوند. نهادها، سازمان‌ها را شامل می‌شوند با این حال، مهم‌تر از همه، آن‌ها حاملِ رژیمی از قوانین، هنجارها، شبکه‌ها و انتظارات هستند که به نقش‌های اجتماعی و الزاماتِ اخلاقی شکل می‌دهند. به عنوان مثال، یک خانواده، یک سازمان نیست، اما نهادی اجتماعی است که در قالبِ آن، نقشِ والدین، دربرگیرنده الزامات اخلاقی در قبالِ منافع درازمدتِ فرزندانشان است.

برخی واقعگرایان در عرصه سیاست خارجی، نهاد‌ها را با این استدلال که سیاست بین الملل، ماهیتی آنارشیک دارد (هیچ کشوری در آن از قدرت برتر و هژمونیک برخوردار نیست) و قاعده کار در آن، بازی با حاصل جمع صفر است، نهاد‌ها را پدیده‌هایی کم اهمیت تلقی می‌کنند. بر اساس این دیدگاه، دستاورد و پیروزی من، خسارتی برای شماست (و بالعکس). با این حال، در دهه ۱۹۸۰، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه میشیگان "رابرت اکسلرود" از روش‌های رایانه‌ای استفاده کرد تا نشان دهد صورتِ یک معادله، هنگامی که انتظاراتی در موردِ تداوم و ثباتِ یک رابطه وجود دارد، و انگیزه‌ها و محرک‌های عقلایی جهت کلاهبرداری و سواستفاده وجود دارند، می‌تواند تغییر کند. نهاد‌های بین المللی با تقویت و افزایشِ آنچه اکسلرود سایه آینده (اعتماد به آینده) می‌خواند، قادرند رفتار متقابل (تعامل) و همکاری را تشویق کنند و پیامد‌هایی را از خود برجای بگذارند که ورای یک معامله و توافق محدود (مثلا میان دو کشور) را شامل می‌شود. این دقیقا همان چیزی است که کوته فکری معامله گرانه ترامپ، نسبت به آن بی اعتناست و فاقد آن است.

البته که نهاد‌ها گاهی اوقات، ارزش خود را از دست می‌دهند و فاقد مشروعیت می‌شوند. به عنوان مثال، برده داری و تبعیض نژادی را در نظر بگیرید که زمانی، به نحو گسترده‌ای مورد پذیرش بودند. در روابط بین المللی، دولت ترامپ نگران این است که نهادهایِ پس از جنگ جهانی دوم، به نحوی، آمریکا را "گالیوریزه" کرده اند. این نگرانی از یک استدلال سرچشمه می‌گیرد که معتقد است: "لی لی پوت‌ها (کشور‌های مختلف جهان) از طناب‌های نهادیِ چندجانبه استفاده می‌کنند تا قدرت چانه زنی گالیورِ آمریکایی را محدود کنند. قدرتی که می‌تواند در هرگونه مواجهه بین المللی دوجانبه برای آمریکا، مثمر ثمر بوده و حاملِ پیروزی باشد".

ایالات متحده آمریکا می‌تواند از قدرت و منابعِ استثنایی و خاص خود استفاده کند و بندهایِ ظریف و نازکِ نهادین در عرصه بین المللی را پاره کرده و قدرت چانه زنی خود را در کوتاه مدت افزایش دهد. با این حال، این کشور همچنین می‌تواند به این نهادها، به مثابه ابزار‌هایی جهتِ به بند کشیدنِ دیگران استفاده کند تا از این طریق، آن‌ها را وادارد از آنچه خیر جهانی است و همچنین آن دسته از نهاد‌هایی که در راستایِ منافع بلندمدتِ آمریکا و دیگران هستند، حمایت کنند. آمریکا از آن‌ها که (کشور‌هایی که) سواری رایگان می‌گیرند شکایت می‌کند، با این حال، برای کنترل این دست از بازیگران، واشنگتن باید کنترل اتوبوس و هدایت آن را به دست گیرد (با استفاده از ساز و کار‌های نهادین)، نه از آن پیاده شود.

اصطلاحاتی نظیرِ "نظم بین المللی لیبرال" و "پکس آمریکانا" (صلح آمریکایی)، که برای توصیف دوره پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفته می‌شدند، دیگر به درستی، جایگاه و نقش آمریکا در جهانِ کنونی را توضیح نمی‌دهند. با این حال، اگر قدرتمندترین کشورها، در ساختنِ آنچه خیر جهانی است پیشگام نشوند، آن‌ها (خیر جهانی) فراهم نخواهند شد و آمریکایی‌ها در کنار دیگر کشورها، از این موضوع رنج خواهند برد. آنچه واضح است این نکته می‌باشد که کناره گیری از مشکلات بین المللی، امکان پذیر نیست و انزواجویی (نظیرِ رویکرد کنونی دولت ترامپ)، گزینه مناسبی نمی‌باشد.

ملی گرایی در مقابلِ جهانی سازی، انتخابی غلط است. انتخاب سیاسیِ مهم برای روسای جمهورِ آینده آمریکا این خواهد بود که کجا و چگونه در مسائل مختلف بین المللی مشارکت کنند و درگیر شوند. رهبری آمریکایی را نمی‌توان همان هژمونی، تسلط، یا مداخله نظامی دانست. حتی در جریانِ هفت دهه برتری و تفوق آمریکا پس از سال ۱۹۴۵ (پس از جنگ جهانی دوم)، آمریکا همیشه درجاتی از رهبری جهانی و نفوذ را به نمایش گذاشته است و سیاست خارجی آمریکا به نحو موثرتری عمل می‌کرد وقتی، روسای جمهورِ آمریکا اهمیتِ شبکه‌های همکاری و مشارکتِ چندلایه با دیگران را درک کرده اند. هژمونی (در معنای منفی آن به معنای کنترل دیگران) و رویکرد تک قطبی جهانی که بنیانِ سیاست خارجی آمریکا پس از پایان جنگ سرد بود، همیشه مبتنی بر توهم و خیالاتِ بی اساس بوده اند.

شرکای خارجی هر زمان که بخواهند، به آمریکا کمک می‌کنند. تمایل آن‌ها به انجام این کار نیز صرفا تحت تاثیرِ قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا (جلوه‌های قدرت سخت این کشور) نیست. این کشور‌ها با تاثیرگرفتن از قدرت نرم (جاذبه) آمریکا که مبتنی بر فرهنگ باز، ارزش‌های دموکراتیک لیبرال، و سیاست‌هایی که مشروع تصور می‌شوند به آمریکا گرایش دارند. احترامِ "جفرسونی" برای عقاید و دیدگاه‌های بشری و تاکید "ویلسونی" به استفاده از نهاد‌هایی که تعامل را تشویق می‌کنند و آینده‌ای روشن‌تر می‌سازند، برای موفقیت سیاست خارجی آمریکا، کاملا ضروری بوده اند. همانطور که هنری کسینجر به ما یادآوری می‌کند: "نظمِ جهانی، به توانایی یک دولتِ پیشرو و برجسته، جهتِ ترکیب کردن قدرت و مشروعیت، بستگی دارد. نهادها، مشروعیت را افزایش می‌دهند".

جانشینِ ترامپ، هر زمان که روی کار آید، با این چالش که بار دیگر به ملت آمریکا درباره (نوعی از) سیاست خارجی آگاهی دهد که از طریق آن، این کشور خیرِ جهانی (منفعت عامه مردم جهان) را در همکاری با دیگر کشور‌ها فراهم سازد و از قدرت نرم خود برای جلبِ همکاری آن‌ها بهره گیرد، مواجه خواهد بود. موفقیتِ تفوق و برتری آمریکا در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، تا حد زیادی به اِعمال قدرت با/ و بر دیگران بستگی داشت. این امر با توجه به مشکلاتِ فراملی جدیدی که در قرن بیست و یکم فراروی بشر قرار دارند مثلِ: بیماری‌های اپیدمیک، تغییرات آب و هوایی، تروریسم، و جرایم سایبری، بیش از پیش برجسته می‌شود. موفقیتِ آینده سیاست خارجی آمریکا، احتمالا بیش از همه با توجه به این گزاره تعیین خواهد شد که آمریکایی‌ها چقدر سریع، این درس‌های نهادی را بار دیگر فرا بگیرند به جای اینکه صعود و سقوط سایر قدرت‌ها را مطالعه کنند.


* جوزف نای، استاد دانشگاه هاروارد و نظریه پرداز نظریه قدرت نرم است.
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو