bato-adv
کد خبر: ۴۲۲۳۹۲

چه زمانی از بند آلودگی هوا رهايی می‌يابيم؟

چه زمانی از بند آلودگی هوا رهايی می‌يابيم؟
نکته نخست آن است که همه مي‌دانيم و معترفيم که بخش عمده اين آلودگي‌ها ناشي از سوخت‌هاي فسيلي و فراواني خودروها و موتورسيکلت‌هايي است که با چنين سوخت‌هايي کار مي‌کنند؛ اما عجيب و سؤال‌برانگيز است که چرا کارخانه‌هاي خودروسازي را موظف به تغيير خط توليد از خودروهايي با سوخت‌هاي فسيلي به خودروهاي هيبريدي با انرژي‌هاي پاک نمي‌کنيم؟ آيا هزينه چنين تغييري بيش از هزينه‌هايي است که به مردم و سلامتي آنها تحميل مي‌شود؟ آيا بقاي چنين خودروسازاني مهم‌تر از جان مردم است؟
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۰۳ دی ۱۳۹۸
سيدجمال هاديان طبائی‌زواره؛ رئیس روابط عمومی وزارت ارتباطات در شرق نوشت: اين روزها آلودگي هوا در تهران و کلان‌شهرهايي مانند کرج، تبريز، اصفهان، اروميه، اراک و مشهد گاه از حد مجاز گذشته و به حد بحران رسيده و اعدادي را نشان مي‌دهد که تا قبل از اين سابقه نداشته است.
 
هر روز بر اثر اين بلاي خودساخته چند ده نفر از هم‌وطنان‌مان بي‌گناه و آرزومند از ميان مي‌روند و تعدادي ديگر به بيماري‌هاي سخت و صعب‌العلاج دچار مي‌شوند. اين در حالي است که هيچ چشم‌انداز روشني براي حل اين مشکل وجود ندارد و هيچ‌کس حاضر نيست برنامه دقيق و زمان مشخصي را براي پايان‌دادن به اين فاجعه اعلام کند و اين يعني از دست کسي کاري برنمي‌آيد. حتي به ياد نداريم که مسئولي از ناراحتي و افسوس اينکه کاري از دستش برنمي‌آيد، دست‌کم جامه بدرد، شب تا صبح نخسبد و نشان دهد که از اين فاجعه مرگ‌آور ناراحت و مغبون و مضطرب است.

عجبا، گويي جان آدميان چنان بي‌ارزش شده که مرگ آنان در انظار عادي جلوه مي‌کند! گويي آلودگي هوا فقط مرگ و بيماري نمي‌آورد؛ بلکه در بي‌تفاوتي و بي‌مسئوليتي نيز مؤثر بوده است!

با اين‌همه، آيا راهي سهل براي حل اين بحران مرگ‌آور وجود دارد که به آن بي‌توجه بوده‌ايم؟

بايد گفت آري، راهي سهل که ديگران آزموده‌اند و موفق نيز بوده‌اند؛ اما ما به دلايل مختلف تسليم آن نشده‌ايم و همچنان اندر خم يک کوچه‌ايم.‌ روشن است که حل بحران آلودگي هوا به عوامل متعدد و متنوعي بستگي دارد که هر‌کدام سرفصلي براي بحث فراهم مي‌آورد؛ اما در‌اين‌ميان دو نکته مهم‌تر و اثرگذارتر از دیگر عوامل است که تاکنون براي آنها قدمي ملموس و مؤثر برنداشته‌ايم.

نکته نخست آن است که همه مي‌دانيم و معترفيم که بخش عمده اين آلودگي‌ها ناشي از سوخت‌هاي فسيلي و فراواني خودروها و موتورسيکلت‌هايي است که با چنين سوخت‌هايي کار مي‌کنند؛ اما عجيب و سؤال‌برانگيز است که چرا کارخانه‌هاي خودروسازي را موظف به تغيير خط توليد از خودروهايي با سوخت‌هاي فسيلي به خودروهاي هيبريدي با انرژي‌هاي پاک نمي‌کنيم؟ آيا هزينه چنين تغييري بيش از هزينه‌هايي است که به مردم و سلامتي آنها تحميل مي‌شود؟ آيا بقاي چنين خودروسازاني مهم‌تر از جان مردم است؟
 
بايد پرسيد بودجه تحقيق و توسعه در صنايع خودروسازي براي چيست؟ اين‌همه مبتکر و مخترع و دانشگاهيان چه مي‌کنند؟ يعني چند کارخانه خودروسازي حاضر در کشور قدرت و جسارت و عُرضه تغيير چنين پلتفرمي را ندارند؟ حتي نمي‌توانند مثل هميشه درباره خريد و واردات و مونتاژ چنين فناوري‌اي اقدام کنند؟ تا چه زمانی بايد بيش از شش ميليون خودرو و موتورسيکلت در حال تردد در تهران، قاتلان مردم بي‌گناه باشند؟
 
‌امروز فناوري استفاده از سوخت‌هاي پاک در وسايل نقليه به‌راحتي در دسترس است و خودروسازاني که يک يا دو دهه بعد از ما شروع کرده‌اند، پلتفرم‌هاي خودروهايي با سوخت پاک نصب کرده‌اند و در کشورهايشان استفاده مي‌کنند. ما را چه مي‌شود که تا اين حد ناتوانيم يا نمي‌خواهيم يا منافع‌مان را بر جان مردم ارجح مي‌دانيم که هنوز تغيير محسوسي در روند توليد و ورود خودروهاي با سوخت پاک انجام نداده‌ايم؟ چه زمانی، زمان آن فرا مي‌رسد که بدانيم از فلان تاريخ تردد هر نوع خودرو با سوخت فسيلي در مرزها و شهرهاي ايران عزيز ممنوع است؟

نکته دوم بحث قديمي و به نتيجه نرسيده انتقال پايتخت سياسي کشور است.

دهه‌هاي متمادي است که شهرنشيني در ايران گسترش يافته و هر روز از جمعيت روستايي کاسته و بر جمعيت شهري افزوده مي‌شود؛ جمعيتي که نخست براي کار و دوم براي معيشت و رفاه و دستيابي به امکانات راهي شهر مي‌شوند و چه خوب مي‌کنند که به شهر مي‌آيند و چرا نيايند؟! وقتي سياست‌هاي جاري بر مبناي تمرکز امکانات در نقاط شهري استوار است، عقل و منطق حکم مي‌کند که روستايي بين وضعيت بد و بدتر، وضعيت بد را انتخاب و به شهر مهاجرت کند.

امروز بيش از 11 ميليون حاشيه‌نشين در کنار شهرها، کانون‌هاي معضلات اجتماعي را تشکيل مي‌دهند. سياست‌هاي تمرکززدايي موفق نبوده و هر روز جريان مهاجرت از روستا‌ها به شهرها و به‌ويژه پايتخت افزون‌تر مي‌شود. هنوز جذابيت‌‌هاي متنوع پايتخت براي جذب مهاجران فوق‌العاده است و انطباق مرکز سياسي با مراکز اقتصادي، صنعتي، توليدي، درماني، دانشگاهي، فرهنگي و هنري بر اين جذابيت‌ها افزوده است.

اغلب واحدهاي توليدي و صنعتي مهم، در حاشيه پايتخت فعال‌اند و تنها مزيت بقاي آنها در اين مناطق، نزديکي به مراکز جمعيتي، اقتصادي و تصميم‌سازي و در يک کلام استفاده از رانت دولتي است. ‌با اين تفاسير، آيا موقع آن فرا نرسيده است که مرکز سياسي ايران به نقطه‌اي ديگر منتقل شود؛ به شهري کوچک و کم‌جمعيت با امکانات زيربنايي مناسب؟ آيا زمان آن نرسيده است که انطباق قدرت سياسي و اقتصادي و امکانات اجتماعي و فرهنگي درهم شکسته شود و رانت ناشي از اين انطباق فرو ريزد؟

چقدر مضحک است نظري که مي‌گويد انتقال پايتخت سياسي هزينه دربر دارد! و چقدر مضحک‌تر است نظري که مي‌گويد انتقال پايتخت به هر نقطه ديگري، دوباره زمينه پديدآمدن تهراني ديگر را موجب مي‌شود!

انتقال پايتخت ضوابط و شرايطي دارد که لحاظ همه آنها نه‌تنها هزينه‌اي را بر دولت تحميل نمي‌کند، بلکه در بسياري از هزينه‌ها صرفه‌جويي نیز خواهد کرد و اگر صرفا مرکز سياسي با ضوابط از پيش تعيين‌شده منتقل شود، گسترش وسعت و جمعيت پايتخت جديد نيز دور از انتظار است.

کافي است به آمارهاي ارائه‌شده از نهادهاي معتبري مانند بانك مركزي جمهوري اسلامي، مركز آمار ايران و ساير مراجع ذي‌صلاح مراجعه کرده و هزينه‌هاي ناشي از:
 
  • ميليون‌ها ساعت وقت تلف‌شده مردم در ترافيك، صف و نوبت خدمات مختلف
  • هزينه درمان بيماري‌هاي تنفسي، استخواني، قلبي، سرطان و بيماري‌هاي اعصاب كه در نقاط شلوغ شهري مثل تهران رايج‌تر است
  • هزينه‌هاي سنگين فعاليت‌هاي عمراني و خدماتي شهرداري در كلان‌شهري همچون تهران
  • هزينه‌هاي انتظامي، امنيتي و قضائي براي كنترل و نظارت بر كلان‌شهري مانند تهران
  •  هزينه‌هاي ناشي از انباشت ثروت و بي‌عدالتي اجتماعي
  •  آلودگي آب، هوا و ترافيك

و ده‌ها معيار ديگر را به صورت كمّي درآوريم؛ آن وقت به ارقامي مي‌رسيم كه با آن، هر دهه مي‌توان مركز سياسي كشور را تغيير داد!

آنهايي که مي‌گويند انتقال مرکز سياسي فرايند موفقي نيست، لطفا به کشورهايي که در اين مسير قدم نهاده‌اند، نگاه و نخست از کشورهاي همسايه شروع کنند؛ مثل ترکيه، پاکستان و قزاقستان و بعد بروند دوردست‌ها سراغ کشورهايي مانند کره‌جنوبي و مالزي در شرق آسيا، آلمان در اروپا و برزيل در آمريکاي جنوبي. تقريبا همه اين کشورها بعد از تغيير مرکز سياسي توفيق‌هاي بزرگي داشته‌اند.

تغيير پايتخت در برزيل حدود نيم‌قرن پيش به همت ‌رئيس‌جمهور وقت، دکتر ژوسيلينيو کوبيشک، از ريودوژانيرو به شهر جديد برزيليا انجام شد. ژوسيلينيو کوبيشک، در پنج سال جسارتي به خرج داد که کمتر کسي در آن دوران مي‌توانست آن را تصور کند. با اين کار، کوبيشک در برزيل تبديل به اسطوره شد.


ترديدي نيست که در ايران نيز انتقال پايتخت سياسي از تهران به نقطه‌اي مناسب، با لحاظ شرايط بومي کشور، جهش بزرگي در توسعه کشور ايجاد خواهد کرد و در صورت برنامه‌ريزي دقيق و جامع، بخشي از مشکلات ناشي از آلودگي هوا و ترافيک را از ميان خواهد برد.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو