bato-adv
کد خبر: ۴۲۱۳۴۸

مادر دل شکسته: فرزندانم مرا از خانه بیرون کردند می‌گویند تو مایه خجالت هستی!

مادر دل شکسته: فرزندانم مرا از خانه بیرون کردند می‌گویند تو مایه خجالت هستی!
در یک لحظه مشت گره کرده پسرم و دستان بی مهر دخترم بر سینه ام نشست. آن‌ها مرا به بیرون از منزل پرت کردند و با چهره‌ای غضبناک فریاد زدند «تو مایه خجالت و سرافکندگی ما هستی! دیگر نمی‌خواهیم تو را ببینیم». باورم نمی‌شد فرزندانی که با خون دل بزرگ کرده‌ام این گونه با من رفتار می‌کنند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۰ - ۲۴ آذر ۱۳۹۸
آن قدر از رفتار‌ها و توهین‌های فرزندانم زجر کشیده ام که ناگهان در ضمیر ناخودآگاه خودم به عدالت خدا هم شک کردم، اما بلافاصله با دست به دهانم کوبیدم و استغفار کردم تا شاید خداوند مرا ببخشد و از گناهم درگذرد. با وجود این دیگر چاره‌ای نداشتم جز آن که به قانون متوسل شوم و ...

به گزارش خراسان، زن ۶۵ ساله در حالی که اشک هایش را زیر چادر رنگ و رو رفته اش پنهان می‌کرد مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد نشست و با بیان این که نمی‌خواهم با این شکایت فرزندانم اذیت شوند یا برای آن‌ها پرونده‌ای تشکیل شود به تشریح سرگذشت خود پرداخت.

او که پوست زمخت دستانش را به مشاور کلانتری نشان می‌داد، گفت: همسرم کارگر ساختمانی بود و درآمدش کفاف مخارج زندگی مان را نمی‌داد به همین دلیل من هم در بیرون از منزل کار می‌کردم تا کمک خرج خانواده باشم و بتوانم در کنار یکدیگر هزینه‌های زندگی را تامین کنیم.

اما سختی‌ها و بدبختی‌های من از روزی شروع شد که خبر فوت همسرم زندگی ام را به هم ریخت. او هنگام کار در یک ساختمان دو طبقه از بالای داربست پایین افتاد و نرسیده به بیمارستان جان سپرد.

از آن روز به بعد من با دو دختر و یک پسرم تنها ماندم و باید هزینه‌های زندگی را تنها به دوش می‌کشیدم. آن زمان من ۵۵ سال داشتم و هنوز دستانم توان کار کردن داشت. با آن که از قبل هم به کار کردن عادت داشتم، اما این بار کمر همت بستم تا به تنهایی فرزندانم را به سر و سامان برسانم.

از پرستاری کودکان و سالمندان گرفته تا خدمت گزاری و نظافت خانه‌های مردم را انجام می‌دادم.

همه تلاشم این بود که دختر و پسرم درس بخوانند و پله‌های خوشبختی و ترقی را طی کنند چرا که یکی از دخترانم ازدواج کرده و خیالم از طرف او راحت بود. همه سختی‌ها را تحمل می‌کردم تا آن‌ها در آسایش و آرامش تحصیل کنند و به دانشگاه راه یابند.

بالاخره هر دو فرزندم در یکی از رشته‌های خوب دانشگاهی پذیرفته شدند. از دیدن پیشرفت آن‌ها لذت می‌بردم و همه خستگی‌های روزانه ام را فراموش می‌کردم، اما فرزندانم هیچ گاه به فکر من نبودند و تنها مرا مانند عابربانک می‌دیدند.
 
نه تنها احترامی به من نمی‌گذاشتند و حرف شنوی نداشتند بلکه رفتارهایم را به سخره می‌گرفتند و مرا مایه خجالت خودشان می‌پنداشتند. آن‌ها می‌گفتند تو کلفت خانه‌های مردم هستی و ما نمی‌توانیم نگاه‌های سرزنش آمیز دیگران را تحمل کنیم به همین دلیل همواره مرا با گفتار و کردارشان عذاب می‌دادند در حالی که من سعی می‌کردم با همین دست‌های زمخت و زخمی کار نظافت منازل مردم را انجام بدهم و آن‌ها را با پول حلال بزرگ کنم.
 
با وجود این، همه بی احترامی‌ها و نیش و کنایه‌ها را تحمل می‌کردم تا این که شب گذشته خسته و کوفته از سر کار به منزل بازگشتم و پله‌ها را به سختی طی کردم، اما هر چه در زدم کسی در منزل را باز نکرد! به ناچار دسته کلیدم را بیرون آوردم، اما باز هم قفل در باز نمی‌شد به ناچار با گوشی تلفن دخترم تماس گرفتم و صدای زنگ آن را از درون منزل شنیدم.

یک لحظه قلبم فرو ریخت و احساس کردم خدای ناکرده برای فرزندانم اتفاقی افتاده است، اما در همین حال ناگهان در خانه باز شد و دختر و پسرم با چهره‌ای غضب آلود در مقابلم قرار گرفتند.

بی درنگ به سمت دخترم رفتم و در حالی که می‌گفتم کجا بودید قفل در خراب شده است! قصد داشتم آن‌ها را به آغوش بکشم که در یک لحظه مشت گره کرده پسرم و دستان بی مهر دخترم بر سینه ام نشست. آن‌ها مرا به بیرون از منزل پرت کردند و با چهره‌ای غضبناک فریاد زدند «تو مایه خجالت و سرافکندگی ما هستی! دیگر نمی‌خواهیم تو را ببینیم». باورم نمی‌شد فرزندانی که با خون دل بزرگ کرده‌ام این گونه با من رفتار می‌کنند.

با ضربه آن‌ها به زمین افتادم و همسایه‌ها با شنیدن سر و صدا بیرون آمدند. بلافاصله خودم را جمع و جور کردم و ضمن احوال پرسی با همسایه‌ها گفتم ببخشید اتفاقی زمین خوردم! نمی‌خواستم آبروریزی شود و بی احترامی به مادر بر سر زبان‌ها بیفتد.
 
اما با رفتن همسایه‌ها فرزندانم مرا بیرون کردند و گفتند این منزل ارثیه پدرمان است تو هم سهمت را بگیر و به دنبال زندگی خودت برو تا مایه خجالت ما نباشی و... شب را به یکی از مراکز زیارتی رفتم و تا صبح گریه کردم که خدا از گناهان فرزندانم درگذرد و مرا که به عدالت او شک کرده بودم به رحمت خویش ببخشد و...

شایان ذکر است، به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) شکایت این زن دل شکسته در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری توسط کارشناسان زبده مورد رسیدگی و بررسی قرار گرفت.
برچسب ها: توهین به مادر
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۳۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۵
من هنوز کسی رو میشناسم که پنج سال هست که باوجود یک ایستگاه فاصله با خونشون یک سر نزدن به مادرشون همش به خاطر پول واموال بعد طرف هرسال کربلا هم میره
123
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۱۳ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۵
اول صبح كه اين ملطب را خواندم اشكم در آمد.اين فرزندان ظاهرا ناخلف بايد هر روز دست و پاي اين مادر زحمتكش را ببوسند و به او افتخار كنند.
مسلم
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۳۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
توف به غیرتتان بی غیرتا
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۵۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
وای چقدر بد
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۵۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
خدایا پناه دل رنج دیدگان باش.

خدایااین ۲فرزندرابه مکافاتی برسان که کف پای مادرشان راببوسند.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۲۸
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
وای خدا , گریه ام گرفت از این دنیای بی رحم و ...!!!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
خاک بر سر چنین فرزندانی
یک معلم از تبریز
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
ننگتان باد بچه های نمک نشناس. ایمان داشته باشید بچه شما نیز با شما همانطور برخورد خواهند کرد.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
کسی که منفی داده لطفا دلیلش را بنویسه مردم بدونن حرف حسابش چیه
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
چوب پدر که بالا سر بعضی بچه ها نباشه همین میشه
ای کاش سگ نگه میداشتی و بزرگ میکردی
در نتیجه کمترم کار میکردی
امين
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
بنده ساكن شهربابك استان كرمانم.اگه امكانش باشه و ايشون قبول كنن،ميتونن بيان شهرستان ما و بنده حاضرم امكانات اوليه زندگي تا ابد در اختيارشان قرار دهم.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۴۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
زنده باد امین! حقا که کرمانی هستی و گرم و بامعرفت
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
عیب نداره مادرعزیز، به خدا واگذارشون کن. قدر تو را ندونستن. فردا صاحب بچه خواهند شد و چنان تقاص کارشان را پس خواهند داد که روزی صد مرتبه بگویند غلط کردیم و از شما طلب بخشش کنند.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۵۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
این زن هرکاری اگر کرده باشد ، حتی بدترین کارها ، بازهم مادر فرزندانش بود و حقش نبود اینجوری باهاش رفتار کنن . فرزندان بی معرفت این خانمم بدونن که دنیا محل مکافاته
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
فرزندان بی غیرت
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۵۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
امان از روزگار چه روزگار بدی شده است
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
تف تو ذات کثیف فرزندان این مادر. عکسی از این پست فطرت ها در سایت قرار دهید تا همه این نامردها را ببیند. بشکند دستی که روی مادر بلند می شود.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
خبرنگار جنایی خراسان :)))))
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
وقتی ازیک درفقر واردمیشه از اون طرف انسانیت خارج میشه مادربرای همه مقدس است ولی امان ازفقر.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۰۶ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
خیلی دلم شکست ازاین موصوع ودلم لرزید برای خودم
ناشناس
United Arab Emirates
۱۷:۰۴ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
قانون باید با این بچه های قدر نشناس برخورد جدی بکند واقعا این بوده حق این مادر بی نوا.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
اگر این قصه واقعیت داشته باشد باید قاضی پرونده این پسر و دختر بی شرف را به چند ماه کار در منزل دیگران محکوم کند.
قاسمی
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
دنیادار مکافاته.قلب ادم به درد میاد چطور میتونن مگه میشه ؟
تارا
France
۱۸:۳۴ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
سلام

تف به این روزگار بیاد!!!!!

آخه بگوبی شرف چه مرگته؟؟؟؟

آدم با مادرش این کار رو میکنه لجن!!!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
لعنت به این بی قیرتها
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
لعنت بر این فرزندان بی شعور
علی
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
توف ب صورتشان. میباس لباسهای مادرشون بو وبوسن.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
تف به ذاتشون
مجله فرارو