وقتی «مرتضی» به من گفت که موضوع را به پدرش میگوید خیلی ترسیدم و او را هل دادم که سرش به لبه استخر خورد و بیهوش شد دیگر چیزی نمیفهمیدم کمربندش را از دور شلوارش برداشتم و حدود پنج دقیقه گردنش را فشار دادم تا این که فوت کرد!
مرد ۶۰ ساله به اتهام آزار و اذیت کودکان و قتل فجیع یک کودک ۱۱ ساله در مشهد، با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در چنگ قانون گرفتار شد.
به گزارش خراسان، این مرد که چندین نوه هم دارد، دوازدهم بهمن، کودک ۱۱ سالهای به نام مرتضی را به قصد انجام اعمال خلاف منافی عفت به باغ مخوف خود کشاند، اما هنگامی که با مقاومت وی روبه رو شد، دست به جنایتی هولناک زد و کودک بی گناه را به قتل رساند. او سپس جسد کودک را به کوهپایهای در چند کیلومتری روستای رباط خاکستری در جاده قدیم نیشابور برد و درون آبراههای دفن کرد.
با گزارش مفقود شدن کودک مذکور، گروه ویژهای از کارآگاهان به تحقیق پرداختند تا این که سرنخهایی از یک باغ در روستای بهار به دست آمد که کودک مذکور آخرین بار به این باغ مخوف رفته بود.
کارآگاهان مالک باغ را به دام انداختند. این متهم که در بازجوییهای تخصصی مقابل کارآگاه حمیدفر (افسر پرونده) قرار گرفته بود نتوانست بیش از چند ساعت به داستان سراییهای خود ادامه دهد و در نهایت به آزار و قتل کودک ۱۱ ساله در حالی اعتراف کرد که کودکان دیگری را نیز به باغ مخوف خود کشانده بود.
آن چه میخوانید گفت: وگو با این متهم است.
نامت چیست؟
رمضانعلی- الف.
چند سال داری؟
متولد ۱۳۳۸ هستم.
شغلت چیست؟
الان بازنشسته هستم، اما قبلا در کشتارگاه کار میکردم.
چقدر سواد داری؟
تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده ام.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
درس هایم ضعیف بود، هیچ علاقهای به درس و مشق نداشتم به همین دلیل همواره از مدرسه فراری بودم تا فرصتی گیرم میآمد از مدرسه فرار میکردم و به کشتارگاه میرفتم!
آن زمان که کودک بودی در کشتارگاه چه میکردی؟
سر پاچهها را میگرفتم تا فرد دیگری آنها را تمیز کند و از این راه درآمدی کسب میکردم.
در بازجوییها گفتهای که خودت قربانی آزار بوده ای! درست است؟
بله! زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشتم به محل کار پدرم در یک کارخانه روغن نباتی رفتم آن جا جوانی سرپرست دستگاههای سنگین بود که مرا فریب داد به پشت دستگاهها کشاند و به زور...
برای همین قصد انتقام از کودکان را داشتی؟
نه! ولی خودم هم نمیدانم چرا این کارهای زشت را مرتکب میشدم واقعا جنون به من دست داده بود!
کودکانی را که اغفال میکردی به کجا میبردی؟
بعد از بازنشستگی در خانه حوصله ام سر میرفت و برای سرگرمی خودم یک زمین ۳۰۰ متری در روستای بهار خریدم و در آن نهال کاشتم و استخر زدم تا یک باغ درست کنم! بچهها را هم به همین باغ بردم و ...
تاکنون چند کودک را اغفال کرده ای؟
شاید ۲ نفر!
ولی یکی از کودکان مدعی بود که تو حداقل ۱۵ بار او را مورد آزار قرار داده ای؟
بله! او درست میگوید شاید ۱۰ بار او را به همان باغ خودم بردم و آزارش دادم!
چگونه کودکان را برای کشاندن به باغ فریب میدادی؟
به بهانه ساندویچ، آوردن سگ برای محافظت از باغ یا با پول!
یعنی چقدر پول میدادی؟
هر بار ۱۰ هزار تومان میدادم!
بیشتر بخوانید:
قتل پسر بچه ۱۱ ساله در مشهد توسط پیرمرد کودکآزار
چند ساله بودی که ازدواج کردی؟
آن زمان ۲۰ سال بیشتر نداشتم. یکی از شاگردانم در کشتارگاه که به منزلشان رفت و آمد میکردم خواهری داشت که او را هنگام باز کردن در حیاط دیده بودم و با او ازدواج کردم.
چند فرزند داری؟
پنج فرزند دارم که سه دختر و دو پسر هستند.
همه آنها ازدواج کرده اند؟
بله! فقط آخرین دخترم نامزد است و من همه جهیزیه او را تهیه کرده بودم که به خانه بخت برود که این حادثه رخ داد.
نوه هم داری؟
بله! هفت یا هشت تا نوه دارم!
با وجود این دست به چنین اعمال شیطانی میزدی؟
خودم هم نمیدانم در یک لحظه جنون به سراغم آمد، نفهمیدم چه شد!
چرا دست به جنایت زدی؟
وقتی «مرتضی» به من گفت که موضوع را به پدرش میگوید خیلی ترسیدم و او را هل دادم که سرش به لبه استخر خورد و بیهوش شد دیگر چیزی نمیفهمیدم کمربندش را از دور شلوارش برداشتم و حدود پنج دقیقه گردنش را فشار دادم تا این که فوت کرد!
از چه زمانی دست به اعمال شیطانی میزدی؟
از حدود شش ماه قبل!
الان پشیمانی؟
خیلی پشیمانم! آبرویم رفت!
فکر میکنی اگر خانواده ات متوجه ماجرا شوند چه احساسی دارند؟
امیدوارم هیچ وقت متوجه نشوند که من چه کار کردم!
اگر با آنها روبه رو شوی چه میکنی؟
فقط از شرمساری، سرم را پایین میاندازم کار دیگری از دستم برنمی آید!
همسرت در جریان اعمال خلاف تو بود؟
نه! او هیچ چیزی از این ماجراها نمیدانست.