کمتر فیلمسازی را میتوان یافت که به اندازه امیر کوستوریتسا (که به غلط با تلفظ کاستاریکا یا کوستاریکا هم شناخته میشود) به ستایش زندگی نشسته باشد؛ در "زیرزمین" و "گربه سیاه، گربه سفید"، "دوران کولی ها"، "زندگی یک معجزه است" و حتی این اواخر "در راه شیری"، دنیای پرورده این فیلمساز دنیایی است بس آزاد و رها که ظاهراً هیچ دغدغه و ذهن مشغولی آزارندهای در آن وجود ندارد، هر چند فیلمساز همواره در حال روایت مصائب بشری است - به ویژه جنگ که در غالب فیلم هایش سایه گسترانیده-، اما شخصیتهای او آنقدر بی خیال و آزاد به نظر میرسند که هیچ مصیبتی (حتی به ویرانگری جنگ) آسیب عمیقی به آنها نمیزند. به تعبیری فیلمهای کوستوریتسا ستایشی است از زندگی و دم را غنیمت شمردن و به شکلی خیام وار زیستن.
به گزارش بی بی سی، همین ویژگیها را در شخصیت خودش هم میتوان سراغ کرد؛ فیلمساز شصت و چهار سالهای که حالا پس از دو نخل طلای جشنواره کن و همین طور جوایز ونیز و برلین، بیشتر مستند میسازد، در گروه موسیقی اش مینوازد و این سالها ساکن کوستندورف شده است: روستایی سینمایی که خود کوستوریتسا در کوههای صربستان، در دویست و پنجاه کیلومتری بلگراد برای ساخت فیلم "زندگی یک معجزه است" بنا کرده بود و نامش هم برگرفته از ابتدای نام خانوادگی او باضافه کلمه آلمانی دورف به معنی روستاست.
این روستای شگفت انگیز حالا دوازده سال است که میزبان جشنوارهای سینمایی است به همین نام که هر سال تعداد قابل توجهی از اهالی سینما را به خود جذب میکند؛ از جیم جارموش، کیم کی دوک، نوری بیلگه جیلان، جانی دپ و مونیکا بلوچی که طی سالهای قبل به این جشنواره سفر کرده اند تا مت دیلون که امسال میهمان ویژه جشنواره بود؛ و از اصغر فرهادی (۲۰۱۰) تا عباس کیارستمی (۲۰۱۱) که هر دو در این جشنواره متفاوت شرکت کردند تا مرجان ساتراپی که در سال ۲۰۱۰ ریاست هیات داوران را به عهده داشت و لیلا حاتمی که در سال ۲۰۱۲ جزو هیات داوران بود.
بوی سینما
از همان ابتدا که وارد این روستای غریب بشوی- جایی که کوستوریتسا به خاطر طراحی اش جایزه معماری هم برده- حس و حال سینما و نامهای آشنای سینماگران بر روی خیابانها چشمت را مینوازد. در ابتدای ورود میرسی به خیابان فدریکو فلینی- به گمانم مهمترین استاد کوستوریتسا که بیش از همه او را تحت تاثیر قرار داده- و تالار سینمایی به نام استنلی کوبریک که کمی آن طرفتر راه میبرد به خیابان نیکیتا میخالکوف و بعد اینگمار برگمان که میرسد به میدان عباس کیارستمی یکی از فیلمسازان محبوب کوستوریتسا. در گوشه این میدان بزرگترین رستوران روستا را میبینی که نام لوکینو ویسکونتی فیلمساز برجسته ایتالیایی بر آن نقش بسته و مرکز دیدار همه میهمان هاست.
در و دیوار شهر آراسته است به نقش چهرههایی که کوستوریتسا دوست دارد؛ از مارادونا تا چه گوارا. تصویر جانی دپ در یکی از صحنههای معروف فیلم کوستوریتسا، "رویای آریزونا" هم در میدان اصلی شهر چشم نوازی میکند. همه چیز مهیاست برای یک جشنواره یا جشن سینمایی که شباهتی به هیچ جشنواره دیگری ندارد.
فضای صمیمی
برخلاف غالب جشنوارهها که همیشه داوران و فیلمسازان و ستارهها جدای از دیگران قرار میگیرند، اینجا همه دور هم هستند؛ همه در یک ساعت مشخص یک فیلم اعلام شده را تماشا میکنند (انتخاب دیگری وجود ندارد) و همه با هم در یک رستوران غذا میخورند. خود کوستوریتسا هم دائما در دسترس است و فارغ از اداهای آدمهای مشهور، با همه مینشیند و قهوه یا نوشیدنی قوی تری سفارش میدهد. مهمانان که از راه میرسند، کوستوریتسا با یک نوشیدنی الکلی محلی از آنها پذیرایی میکند و در روستا به جای کوکا کولا، آبمیوههایی میفروشند که خود کوستوریستا درست کرده و عکس اش هم روی بطری آنهاست.
سکوی پرش برای فیلمسازان جوان
در این جشنواره از فرشهای قرمز خبری نیست و بخش مسابقه آن هم تنها به فیلمهای کوتاه اختصاص دارد. کوستوریتسا میگوید قصدش امکان دادن به تازه واردهاست که امسال بیست و یک فیلمساز جوان در بخش اصلی با هم رقابت داشتند.
جایزه اصلی جشنواره (تخم مرغ طلایی) به فیلم شامل همه چیز ساخته کورینا شوینگروبر ایلیک از سوئیس رسید؛ یک فیلم تجربی بدون دیالوگ که کاملاً در یک کشتی بزرگ تفریحی میگذرد و با زبانی طنزآلود اتفاقات روزمره مسافران کشتی را ثبت میکند. هرچند در نهایت تماشاگر میتواند قصد و غرض فیلمساز را به زیر سوال ببرد و حتی آن را نوعی فیلم تبلیغی بداند، اما نوع نگاه. روایت فیلمساز جذاب است و به راحتی تماشاگر را با خود همراه میکند.
جایزه دوم جشنواره (تخم مرغ نقره ای) به فیلم والس پاییزی ساخته اوگنی ین پتکوویچ از صربستان رسید؛ یک فیلم دیدنی درباره جنگ که حکایت زوجی را روایت میکند که میخواهند از شهر محاصره شده شان خارج شوند و سربازان میخواهند آنها را به جرم سرپیچی از ممنوعیت خروج از شهر، تیرباران کنند. با آن که فیلم داستان قابل باور و واقعیای را از دوران جنگ دهه نود در این کشور روایت میکند، اما نگاه سوررئال فیلمساز نقطه قوت آن را رقم میزند و در نهایت یک اتفاق سادهای که مرد حتی نمیتواند به خاطر بیاورد، سرنوشت آنها را تغییر میدهد.
سینمای ایران
سینمای ایران از حیطههای مورد علاقه کوستوریتساست و امسال هم دو سینماگر جوان ایرانی در این جشنواره حضور داشتند: سامان حسین پور و آکو زندکریمی، دو فیلمساز اهل سنندج که با فیلم "ذبح" به کوستندروف سفر کردند. این فیلم که به تازگی در یک جشنواره دانشجویی در بلغارستان حایزه بهترین فیلم خارجی را برده برد، یکی از بیست و یک فیلم بخش مسابقه بود که برای دریافت جوایز رقابت میکرد، اما نصیبی از آنها نبرد.
فیلم داستان محلی سادهای را دنبال میکند که حول و حوش فروش یک گاو توسط یک خانواده فقیر شکل میگیرد. در ابتدای فیلم پسر خانواده- به عنوان شخصیتی که گاو را دوست دارد و میخواهد سرنوشت او را عوض کند- بخش اصلی درام را پیش میبرد، اما بعدتر این شخصیت به طرز غریبی از گردونه حوادث بیرون میرود و در نهایت پایان بازی برای فیلم رقم میخورد که شخصیت اصلی - و البته تماشاگران- راه حل مشخصی برای آن ندارند.